RE: من واقعا دوستش دارم چکار کنم؟
در مورد این که زن داد کشیده خب حق داشته، آبروش رفته، احساس می کنه هیچ ارزشی نداره. این که مرده داد نکشیده، خب چیزی هم نداشته که بگه.
بعد از این که تو اون سوال گزینه ی الف را انتخاب کردی من دیگه نمی تونم کمک کنم. هر چی به فکرم می رسید بهت گفتم. بهتره بری پیش یه مشاور.:305: حتما این کار را بکن. اون بیشتر می تونه کمکت کنه.:305:
اما یه چیزی را هم یادت باشه. اون مرد حتی بعد از این که با تو بود، باز هم چشم و گوشش می جنبید. حتی اگه زنش همیشه اونو به تو بده، باز معلوم نیست سراغ کس دیگری نره. اگر یه ذره هم به تو محبت می کرده، دلیلش اینه که می خواسته تو را نگه داره. چرا؟ چون یه زن مفت هستی که ببخشید دارای سرویس مفت میدی. وقتی میاد پیش تو مجبور نیست خرج تو را بدهد. مجبور نیست مشکلات خانه و زندگی و بچه ات را رفع کنه. فقط میاد پیشت، (ببخشید) یه کارایی می کرده و بعد هم خداحافظ تا سرویس بعدی. خیلی از مردا حاضرند برای یه سرویس مجانی، یه ذره وقت بذارند و دروغ بگن و ... . از این که رک گفتم ببخشید. خواستم بگم دلیل یه ذره از محبت هاش هم این بوده است.
زنه که میگه اگه اونو می خوای من میرم. دروغ میگه اگه می خواست بره خب می رفت. می رفت و به اون دیگه کاری نداشت. اما اون می خواد مطمئن بشه دیگه از تو خبری نیست. با این که از تو متنفره می خواد کنارش بمونه تا ترکش کنه. اون هم مثل تو از تنهایی می ترسه و البته بیشتر از تو. چون او یه بچه هم داره.
من فکر می کنم موندن با این مرد یعنی یه عمر تنهایی. به وقتی فکر کن که پیر شدی و اون باز هم هر شب کنارت نیست. فقط نصف شب ها کنارته. وقتی که بچه هات بزرگ میشن و میرن و تو فقط شبهای فرد کنار شوهرتی. تازه همیشه عذاب وجدان دزدیدنش را هم داری. آخر عمری میگی ای بابا یه عمر خودم را علاف چه کسی کردم. زندگی فقط یه فرصته، فقط یه بار می تونی این فرصتت را بازی کنی.
این که میگی نمی تونی به مرد دیگه ای فکر کنی به این خاطر است که بودن کنار یه مرد را تجربه نکردی. اتفاقا من توی روانشناسی زن ها خوانده ام که یه زن وقتی دوباره شوهر می کند، شوهر اول خودش را خیلی از یاد می برد و این از تفاوت های زن ها با مردهاست.
باز هم میگم حتما به یک روانشناس رجوع کن.
خودت را برای یه مرد (ببخشید نصف مرد) دروغگو و قدرنشناس و خانم باز هدر نده تا دوباره اشتباه دوم را مرتکب نشی.
اشتباه اولت همون بود که اصلا با اون ازدواج کردی.
RE: من واقعا دوستش دارم چکار کنم؟
متشکرم از توضیحاتتون.
دارم سعی می کنم که آروم بشم و واقع بین. من اشتباه بزرګی کردم. هر روز صدها بار با خودم می ګم خدایا کمکم کن که دیګه اشتباه نکنم. خدایا من ازت هیچی نمی خوام جز هر آنچه که خیره.
شما درست می ګین. علت اینکه من نتونستم تو اون ماجرا به آرامش برسم، این بود که من به قول یکی از دوستانم آدم دوم بودن و دوم شدن نبودم. تمام مدت در کشاکش و درګیری با خودم بودم. دوره ی سختی بود.
RE: من واقعا دوستش دارم چکار کنم؟
آفرین. :104:
حیف شما نیست که خود تو علاف اون کنی. آره اگه اون دو شرط را برقرار می کرد ارزش داشت که دوباره باهاش باشی:
1) از بین دو تا زن شما را انتخاب می کرد.
2) قول میداد که اخلاقاش را درست کنه و دروغ نگه و ارزش شما را بدانه و به شما احترام بزاره.
اما من فکر نمی کنم آدما به این راحتی قابل تغییر باشند. آدما واسه ی ترک کردن یه عادت کوچولو مثلا ناخن جویدن کلی طول می کشه تا ترکش کنه. اون وقت چه طور میشه از اون که یه عمر دروغ می گفته و حتی با شما هم سیر نمیشده توقع داشت که این عادت ها را کنار بزاره.
بهتر نیست که آدم به جای این که با یه آدم بد ازدواج کنه و جوانی اش را بزاره برای تغییرش، اون وقت اگه بر فرض محال عوض شد، در پیری باهاش خوش باشه، بهتر نیست با یه آدم بهتر ازدواج کنه و از جوانی اش بهتر لذت ببره.
به خاطر اشتباهت هم خودت را زیاد سرزنش نکن. همه ی ما آدما اشتباه می کنیم. هر چی هم تصمیم بگیریم اشتباه نکنیم باز دوباره اشتباه می کنیم. آخه ذات ما آدما این جوری آفریده شده.:311: اما باید سعی کنیم روز به روز بهتر بشیم.
راستی به مشاور مراجعه کردین؟
RE: من واقعا دوستش دارم چکار کنم؟
خیلی تصمیم سختیه. البته چاره ای هم جز این نیست. من راه برګشتی ندارم. بس در واقع انتخاب نکرده ام. مجبور هستم.
می دونم که آدم اشتباه می کنه. اما اشتباه داریم تا اشتباه. اشتباهی که روح و روان و زندګیت را به فنا بده به این راحتی ها قابل فراموش کردن نیست.
اصلا نمی فهمم دارم چیکار می کنم.
شاید ( شاید که نه، باید ) بهتر بشم. خیلی زندګیم به هم ریخته.
RE: من واقعا دوستش دارم چکار کنم؟
حتما با یک مشاور در ارتباط باش