RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام خانم نازنين
من كه خودم شخصا دوست دارم چندين ماه نامزد باشيم(رسمي) تا با شناخت عميقتري تصميم بگيرم اما اگر نشد(به هم خورد) فكر مي كنم دختر بيش از پسر لطمه ببينه...يك جورايي بدنام ميشه تو فاميل(متوجه هستيد؟).البته اين يه نگاه عام هست ممكنه در نظر خيليها هم بدنامي نباشه
در رابطه با قسمت دوم منظور من هم يكي دو جلسه نبود،يادم مياد پاي صحبتهاي دكتر غلامعلي افروز(دكتراي روانشناسي دانشگاه تهران)كه نشسته بودم گفت كه هر تعداد جلسه كه دو طرف شناختشون از همديگه بيشتر بشه مثلا ممكنه 10 جلسه هم بشه(متغير) و مي گفت كه من هم دخترم رو اينطوري به ازدواج در آوردم.
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط انديشه
سلام خانم نازنين
من كه خودم شخصا دوست دارم چندين ماه نامزد باشيم(رسمي) تا با شناخت عميقتري تصميم بگيرم اما اگر نشد(به هم خورد) فكر مي كنم دختر بيش از پسر لطمه ببينه...يك جورايي بدنام ميشه تو فاميل(متوجه هستيد؟).البته اين يه نگاه عام هست ممكنه در نظر خيليها هم بدنامي نباشه
در رابطه با قسمت دوم منظور من هم يكي دو جلسه نبود،يادم مياد پاي صحبتهاي دكتر غلامعلي افروز(دكتراي روانشناسي دانشگاه تهران)كه نشسته بودم گفت كه هر تعداد جلسه كه دو طرف شناختشون از همديگه بيشتر بشه مثلا ممكنه 10 جلسه هم بشه(متغير) و مي گفت كه من هم دخترم رو اينطوري به ازدواج در آوردم.
سلام ...
ممنونم که بازم جواب سوالمو دادین ..
خوب منم همینو می گم . یه دید بد تو ذهن اطرافیان می مونه .... همین باعث می شه که نتونی خوب طرفتو ببینی ...واقعا این موضوع هم یکی دیگه از مشکلام شده . البته هنوز نظر خانوادمو نپرسیدم .. بپرسم میگم چیه نظرشون..
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
با اون شناختي كه از شما كه از پستهاتون دارم مطمئنم موفق ميشي.
مشكل هميشه هست ،خدا كنه 1 مشكل نباشه چون مشكلات بيشتر از يكي آدمها رو ورزيده تر ميكنه:305:
البته من راه دوم رو به شما پيشنهاد مي كنم
من نگرانم از اينكه بخواييد با دوستي قبل از ازدواج بدون اطلاع خانواده ها وارد فاز ازدواج بشي و دوباره مرتكب اشتباه بشي
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام .
امیدوارم خوب باشین .
اونروز بالاخره با مادرم صحبت کردم نظرش مثبت بود اما راجب پدرم گفت فکر نکنم بپذیر ... :302:
و نمی تونم راجب این موضوع باهاش صحبت کنم ..
یه با بهم گفتین برم مرکز مشاوره آموزش و پرورش . ببخشین نتونستم پیدا کنم . جای دیگه ای را نمی دونین ؟
الان دقیقآ همون کاری که شما گفتینو می کنم هر وقت یادم می آد دعاش می کنم . اما واقعا سخت .. یه آدم خیلی قوی را می خواد که من نیستم ....
کاش می تونستیم بعضی وقتا بعضی چیز هارو تغییر بدیم ...
یه مشکلی که برام پیش امده اینه که اطرافیانم راجبم اشتباه فکر می کنن . می دونم مشکل از نوع ارتباط برقرار کردن منه !!
یکی از پسرای دانشگاهمون از یکی از دوستام جزو می خواست که جزو من دست دوستم بودو مال منو بهش داده بود دوستم . اونم پرسیده بود مال کیه ؟ دوستم تا اسم منو گفته بود اون آقا برگشته بود گفته بود وای همون دختر خشن ... !!!!!!!!!
دوستم تا حدودی با اون آقا صحبت می کنه .. ولی نمی تونم رفتاری که با دوستای خودم دارمو با هر کسی داشته باشم اونم این که طرفم دختر نباشه ... یعنی خیلی پیش امده ... واقعا مشکل از نوع رفتار من که راجبم فکر کرده من خشنم ؟
واقعا برام عجیب بود .. یکمم ناراحت شدم چون واقعا همیشه سعی کردم آروم باشمو زود عصبانی نباشمو سعی کردم مهربون باشم .... مطمئنأ مشکل از منه ....
و راجب مخالفت پدرم چیکار می تونم کنم ؟
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
عید به همه تبریک می گم ...
منتظر جواب بودمو هستم..
یه مشکلی برام پیش امده امروز که امدم خونه مادرم گفت قرار خواستگار بیاد . مادرم گفت اگه می زاری اول مادرش می خواد ببینتت!!! من از این موضوع خوشم نیومد ..
و اینکه اختلاف تحصیلات داریم . البته ایشونو اصلا نمی شناسم و ندیدم به مامانم گفتم نه .. مادرم می گه بگذار بیان بلکه ترست بریزه اما نمی دونم چی تو وجودم که این قدرتو ندارم .. به نظرتون من که خودم احساس می کنم نمی تونم هنوز بهتر که قبول نکنم حرف بزنم ؟ کارم درست ؟و از این مدل خواستگاری خوشم نم یاد.. باید دیدگاهمو تغییر بدم ؟
چرا مادرشون اینو خواسته ؟ برام عجیبه !یعنی اون آقا پسر خودشون استقلال ندارن ؟
قبول کنم بیان یا نیان ؟:316: کمکم کنین فکرم کار نمی کنه .........
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
عزیزم. قبول کن. یه تجربست. جالبه.
تازه، نخواستی هم بگو نه. کسی اجبارت که نمی کنه.
ببین. باور کن مسیله کوچیکیه. ذهنت رو درگیر نکن و خودت رو زجر نده. بزار بیان و بعد نهایت بگو نمی خوام.
کلی هم تجربه کسب می کنی.
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام دوست عزیز:72:
چرا اخ قبل از دار می کشی؟ شما صبر کن خواستگار مناسبی پیدا بشه مطمئن باش باباتون شما رو دو دستی تقدیم اون اقا نمی کنه وخوب سبک و سنگین می کنه و اجازه می ده شما همدیگرو بشناسین و تحقیق می کنه.
به نظرم فوق العاده عجول هستید. موقعش که بشه همه چی درست پیش می ره.
( این در مورد پدر محترمتون)
اما در مورد خشونت من نمی دونم رفتار شما چجوریه. اما به تجربه برام ثابت شده وقتی خانمی تو محیط دانشگاه یا کار بدون اینکه به اقایون توجهی کنه سر گرم کار خودشه اونایی که یه ذره روحشون مشکل داره این حرفا رو می گن. اما اونی که درست فکر می کنه و روحش ایرادی نداره می دونه که اون دختر یه سر و گردن از اونایی که با همه حرف می زنن و خوشحال و شادان هر بار دست در دست پسری دارن می گردن بالاتر و بر تره. برات مهم نباشه دیگران در موردت چه فکری می کنن. خودت باش و خودت تصمیم بگیر. این تو هستی که من وجودیت و می سازی تا دیگران در موردت نظر بدن پس خوب بسارش.
( این هم در مورد نوع رفتار شما در جامعه)
اما در مورد فراموش کردن: به نظرم وقتی مردی از خانمی دوری می کنه اون خانم بیشتر تشویق می شه بره دنبال اون اقا. این عقیده منه. چون خودم به شدت از مردایی که دنبال خانما میفتن و التماس می کنن متنفرم. شاید شما هم این طوری فکر می کنید که نمی تونید فراموش کنید.
دوست عزیز منظورتون از این نفر اول همونه که توی نت باهاش اشنا شدید و در شهر دیگه ای بود؟
اگه جوابتون مثبته که با حرفایی که در پست قبلیتون گفته بودین این اقا اصلا ارزش اینو نداره که شما اینقدر خودتون و عذاب بدید.
اگرم فرد دیگه ای بوده بازم به نظرم ارزشش و نداره که شما حال و ایندت و داری به خاطر کسی که دیگه به شما فکرم نمیکنه خراب کنی.
فراموش کردن اون اقا تزریقی نیست که ما بتونیم به شما تزریق کنیم و شما فراموش کنی باید خودت بخوای.
مطمئن باش 4 سال دیگه به این افکارت می خندی.
لطفا بچه گانه رفتار نکن شما 22 سالته بهتره به فکر الان و ایندت باشی و مثل دخترای 16 ساله با اهنگ و ... خودت و غرق در افکار پوچی که هیچ نفعی برات نداره نکنی.
فرصتهایی که داری غنیمت بدون باور کن یه ذره که سنت رفت بالا حصرت می خوری که چرا از این سنت نهایت استفاده رو نکردی.
موفق باشی:72:
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
ممنونم از جوابایی که وقت گذاشتین و برام ارسال کردین .
اما واقعا من عجول نیستم . اگرم دوست داشتم یه جوری نظر پدر و مادرم را بفهمم به خاطر این بود بدونم چه راهیو برم بهتر و درست تر / یکی از دوستام می گفت من از اخلاق خانوادم با خبرم برای همینم ترجیح می دم اول خودم انتخاب کنم چون می دونم اونها با رابطه ی طولانی مدت مخالفا ....
من دلم نمی خواد بدون اطلاع اونها باشه اما دلم هم نمی خواد به خاطر حفظ آبرو که خانواده انتظار داره مدت کمی طرف مقابل را بشناسم . به هر حال نظر اونها هم برام مهم ...
اما راجب اخلاقم . این را هم برای این مطرح کردم چون می خواستم از دیدگاه یک پسر بفهمم که چه دلیلی داره این حرف زده شه و چرا باید اطرافیانم خلاف اون چیزی که من هستم را بیان کنن و راجبم باور کنن !!
راجب اون شخص هم باید بگم خیر . منظورم اون آقا نبود که تاپیکشو زدم . خودم که اقرار کردم آشناییم با ایشون از سر لجبازیم با نفر اول بود و اینکه زودتر اونو فراموش کنم و دیگه سمتش نرم که اون هم اذیت شه ... که می دونم کارم بچه گانه بوده ..
به نظر شما اگه یک نفر به خاطر یه مشکل که باهاش هست .مجبور باشه شما را رها کنه . به خاطر این که نمی خواد در آینده اون مشکل زندگییه شما را خراب کنه .....حتی خودشم اذیت شه ... شما را رها کنه و بره ... به نظرتون هیچ ارزشی نداره ؟؟؟؟؟؟
پس کی باید برای یه آدم ارزش قائل شیم ما ؟
این حرفتون درست نیست که فکر می کنین اگه با شنیدن اون آهنگ من یاد اون آدم می افتم خیلی بچه ام .... واقعا دست خودم نیست ... شایدم حق با شماست اگه بزرگتر فکر می کردم نباید این حالت برام پیش می امد . اما رابطه ی من با ایشون به هیچ وجه بچه گانه نبود شایدم به همین دلیل که تاثیر بدی روی من گذاشته ....... و مطمئن باشین هیچ وقت گوشش نمی دم ...
راجب این که پرسیدم به نظرتون راجب این خواستگار چه کار کنم ؟ چون واقعا نمی دونم . احساس می کنم هنوز خیلی از کارامو نیمه تموم گذاشتم و هنوز نمی تونم کسی را بپذیرم . از یک طرف دیگه فشار خانواده و اطرافیانم روم هست که تو همین طوری داری فرصت هاتو از دست می دی .... از طرف دیگه دو دلم .. دلم نمی خواد فرصت قبول شدن تو ارشدم از دست بدم .
از یک طرف دیگه حتی اونی هم که می شناختم واقعا آدم خوبییه نتونستم بپذیرمش و باهاش صحبت کنم .. از نوع رفتارم نگرانم . از این که هنوزم زود عصبانی می شم . از این که هنوزم باز یاد اون می افتم نگرانم .... دلم نمی خواد وقتی کسی را پذیرفتم اون تو ذهنم بیاد واقعا بعضی وقتا یه هویی بدون هیچ مقدمه ای یادم می آد. از یه موضوع دیگه هم نگرانم که واقعا نمی دونم وقتی ازم بپرسن راجب ارتباط قبلم توضیح بدم چی باید جواب بدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از دروغم متنفرم بگم .......... این موضوع هم از ترسام شده که مانع بشه حتی اجازه خواستگاری به طرفم بدم .
از شما ریحانه جان و سی سیلی ممنونم .
خواهش می کنم فقط پستمو نخونین حتی کوچکترین حرفتون ممکنه خیلی کمکو کنه ... از همتون ممنونم :72:
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
ببین عزیزم، این که خواستگار به خونه راه بدی، با اینکه قبول کنی همین فردا ازدواج کنی زمین تا آسمون فرقشه.
در مورد رابطه قبلیت که باید به خواستگارت بگی یا نه، اولا لزومی نداره همون اولین جلسه این حرفها زده بشه، این حرف ها مال جلسه سوم چهارمه. بعدشم با خانوادت مشورت کن ببین باید بگی یا نه. اگه واقعا هیچی نبوده (یه رابطه بوده که عقدی صورت نگرفته و ... و الان تمام شده کاملا، نیازی به گفتن نیست. در هر حال با خانواده مشورت کن) بابا یه دختر که قصد ازدواج داره 100 تا خواستگار میاد و میره و نمی شه. اون وقت تو برا یک دونش استرس اینو داری که حالا اگه فردا عقدم بود، چه کنم؟؟؟
خواستگار رو راه بده تا کمکت کنه تو جوش قرار بگیری و تجربه کسب کنی. بعد از قضا دیدی مثلا خواستگار 20 ام، همونی یه که می خوای و دیگه صفت و سخت بهش فکر می کنی. الان فکرهات بی جاست. مشغله هات بی جاست.
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
مرسی از راهنماییت
گلم اینبار نشد چون من کلاس بودم انگار زنگ زده بودن . مامان هم جواب منو داده بود که نمی خوام بیان .
مامان داشت اینارو بهم می گفت یه لحظه تو دلم خالی شد نمی دونم چطوری توصیفش کنم !!!!!!!!!!!!
اما این که سطح تحصیلیمون باهم فرق داشت هم تاثیر داشت که نخوام حرف بزنم ( شایدم یه بهونه بود ) اما نمی دونم شاید این اخلاقم بد و اشتباه که دلم نمی خواد با هر کسی صحبت کنم یعنی رسما خواستگاری بیاد به نظر شما اشکال نداره حتی بدونی با طرف تو تحصیلاتش اختلاف داری اما اجازه بدی بیاد خواستگاری ؟ مگه تحصیلات هم مهم نیست ؟
نمی دونم .. فکر می کنم حق با شماست و این افکار من غلط ... فقط نمی دونم چطوری روی خودم کار کنم .... شایدم خجالت می کشم از پدرم / خانوادم از موقعی که قرار خواستگار بیاد خونمون ... واقعا نمی دونم ...... با این که خانوادم به هیچ وجه سخت گیر نیستن و با مادرم رابطم خوب .. نمی دونم چرا این احساسا تو وجودم هست
ممنونم ازتون وقت می زارین ....