نه، یعنی چی؟ تور خدا فرشته جان زود بگو، برم دکتر چی و چی بگم؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
به خدا من هفته ی دیگه یه دفاع مهم دارم، کمکم کنین!
نمایش نسخه قابل چاپ
نه، یعنی چی؟ تور خدا فرشته جان زود بگو، برم دکتر چی و چی بگم؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
به خدا من هفته ی دیگه یه دفاع مهم دارم، کمکم کنین!
پیش متخصص غدد برو و شرح حالت را بگو و بگو به من گفتند ممکنه اختلال هورمونی یا کارکرد غدد پیش آمده باشه ، لذا می خواهم یه چکآپ هورمونی و غدد درون ریز را برام تجویز کنید . بعد هم برو آزمایشاتش را بده تا از این جهت هم مشخص بشه . که اگر جسمی مشکل نبود بعد به روانپزشک و دارو درمانی و مشاوره توأم رو بیاری . فقط توجه داشته باش که آزمایشگاهی که برای آزمایش میری خیلی معتبر باشه چون آزمایشات هورمونی خیلی باید دقیق باشه ، اگر تهران هستی آزمایشگاه مرکزی ( مقابل پارک وی ) را پیشنهاد دارم .
نگران نباش مهم اینه که پیگیر هستی . ان شاء الله مشخص میشه چیه و هر چه باشه قابل حله .
مرسی،
خیلی خیلی ممنونم، آره تهرانم، همین حالا می رم، دیگه تحمل این وضعیت رو ندارم،
برام دعا کنین.
سلام دوستان،
می خوام یه سری از تجربیاتم رو بزارم اینجا،
سلامتی مهم ترین چیزه، مخصوصاً سلامتی روح، سعی کنین همیشه مواظب روحتون باشین و زیاد بش فشار نیارین،
هر کسی یه مقدار مشخصی ظرفیت تحمل فشارهای عصبی رو داره، سعی نکنین بیشتر از اون فشارهای عصبی رو تحمل کنین،
چه دلیلی داره مثلاً همزمان درس بخونین و سر کار برین و همزمان به توقعات بی جای اطرافیان جواب بدین؟
چه دلیلی داره که حتماً تویه همه چیز حداکثر باشین؟
چه دلیلی داره کسی که اخلاقه مزخرفی داره رو تحمل کنین؟ به چه قیمتی؟ به قیمت بیمار کردن خودتون؟
من به شخصه بیشتر از توان روحم ازش کار کشیدم، خیلی بار رو دوشش گذاشتم که زود بزرگ شه ولی نتونست تحمل کنه و خورد شد، هیچ وقت خودم رو نمی بخشم.
- اینا همه درس خوندم، حالا درس بیاد نجاتم بده!!!!!!اینا همه الکیه که می گن الآن تلاش کن پس فردا نتیجش رو می بینی!کو؟ اصلاً هیچی برات نمی مونه که بخواد اون نتیجه رو ببینه!
- به من چه که من برم سر کار، تا دو روز بیکار می شدم می پریدم سر کار!!!! از بس ...... بودم.
- همیشه این برام مهم بود که هیچ کی از دستم ناراحت نشه، برا همین بیشتر انتظاراتشون رو برآورده می کردم، - چه اشتباهی، ناراحت شد که شد، به جهنم، کسی که شعور نداره و توقع بی جا داره حقشه هر بلایی سرش بیاری!!
- به جان خودم، کافیه یه بی اخلاق به طورم بخوره، به جان خودم یه اخلاقی یادش بدم تا بفهمه با این اخلاقه مزخرفش چقدر داره بقیه رو اذیت می کنه!!
همین طور که شما کمکم می کنین که خوب شم، منم بقیه تجربیاتم رو می گم،
شاید کسی از حرفام سر در نیاره، اما همین که برا خودم یاد آوری می شه خوبه!
سلااام. خوبی؟؟؟
آره بگو. این جوری آدم آروم تر می شه.
منم یه چیزی فهمیدم. این که از زندگی لذت ببر. همین و بس.
می دونی. این حرفای آخرت برای من آشنا بود. منم خیلیییی به خودم فشار آوردم.
یه مدت هم همین طوری شده بود. بی تفاوت و ....
بعد به خودم گفتم فقط خودمم که می تونم خودم رو آروم کنم.
یعنی یه فیلم دیدم. توش یه دانشمندی می گفت ویروس ها خیلیییی باهوش هستن. مثلا ویروس هاری، توسط آب از بین می ره. برای همین وقتی وارد بدن کسی می شه تغییراتی ایجاد می کنه که طرف از آب بدش بیاد. آب کمتر بخوره و ....
دیدم این بی تفاوتی من هم همین طوریه. کنج خونه نشستن حالم رو بدتر و بدتر می کنه.
از این روش استفاده کردم. به خودم گفتم مگه نمی گی هیچی مهم نیست؟ مگه نمی گی چه گوشه خونه بشینم چه توی پارک، هیچ فرقی نداره؟؟؟
پس پاشو. پاشو برو پارک. فرق نداره دیگه؟ پس کنج خونه چرا؟ برو پارک.
خلاصه یه چند هفته ای با این متد زندگی کردم و روز به روز حالم بهتر شد. اوایلش واقعا به خودم زور گفتم و خودم رو دعوا کردم تا از کنج خونه بودن در بیام بعدش دیگه خوب شدم.
البته هنوز اثراتش مونده. مثلا استرس های الکی دارم. وقتی قراره جایی برم سخن رانی کنم به صورت وحشتناکی استرس می گیرم که خودم نمی دونم چرا. یعنی منطقا می دونم قرار نیست اتفاقی بیافته، یه سخنرانی سادست. اما استرس وحشتناکی دارم که دیگه گاهی نفس کشیدن هم برام مشکل می شه. از اونجا که تا 1 ماه دیگه باید دفاع کنم چند تا راه کار برا خودم ارائه دادم.
اول اینکه الان می خوام برم تو یه دبیرستان درس بدم (اگه کارم رو بپسندن) این باعث می شه خودم رو مدام توی اون شرایط قرار بدم و در نتیجه برام عادی بشه.
از طرف دیگه می خوام زودتر همه کارهام آماده بشه و چندین بار برم تو اتاق کنفرانس دانشکده (همون جا که قراره دفاع کنم) و مدام برای خودم ارائه بدم.
امیدوارم هم مشکل من حل شه و هم حرفام به درد تو بخوره.:72:
:104::104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط IVI195
دوست گلم این حرفتو قبول ندارمنقل قول:
نوشته اصلی توسط IVI195
تاپیک "احساس شکست می کنم..." من رو که خوندی.
من بعد از فارغ التحصیلی ام مدام کار کردم و پولم رو پس انداز کردم. (البته پس انداز صرف نه و کارهایی هم انجام دادم) الان تو همچنین روزی به دردم خورد.
من کلی قسط دارم بابت خونه ای که چند سال پیش خریدم. اما الان به راحتی می تونیم بدون اینکه مجبور باشم اون محیط تحقیر آمیز رو تحمل کنم، خونه ام رو هم حفظ کنم.
و اینجاست که نتیجه زحمتم رو می بینم.
البته منم زیاد از خودم کار نکشیدم ولی از خیلی تفریحام زدم.
مواظب باشیم تو هیچ تصمیم و عملی افراط یا تفریط نکنیم.
روحم می گفت بیا بریم مسافرت، من می گفتم حالا بعداً می ریم، الان بشینیم رویه فلان موضوع کار کنیم!
روحم می گفت اینو واسم می خری؟ می گفتم بعداً که رفتم یه کاره درست حسابی پیدا کردم برات می خرم، الآن با پولش فلان کتاب رو بخریم یا این پول رو بزنیم به یه زخم دیگه!
روحم می گفت اخلاقه فلانی آزارم میده، خواهش می کنم ارتباطت رو باش قطع کن! من می گفتم نه، اینم بنده ی خداست، من الان باید یاد بگیرم که با همه جور اخلاقی سر کنم تا در زندگی آیندم موفق باشم (زهی خیال باطل).
روحم می گفت من خسته شدم، تفریح می خوام! من می گفتم بابا اینا خودش تفریحه!
روحم می گفت اینجا که می ری سره کار، خیلی بده، دارن به من توهین می کنن، منو تحقیر می کنن! من می گفتم ببین واسه خودت کار نکنی همین آشه و همین کاسه، پس تلاش کن که برا خودت کار کنی!
روحم می گفت چرا زیره قولت می زنی، مگه نگفتی این کار تموم شد استراحت می کنیم؟ من می گفتم ببین کاره این دوستم واجبه بنده خدا، ما که می تونیم، بذار کارش رو راه بندازیم.
روحم می گفت چرا به حرف من گوش نمی دی؟ چرا این قدر که به بقیه اهمیت می دی به من اهمیت نمی دی؟ چرا این قدر بقیه مهم هستن؟ پس من چی؟
من چی داشتم بگم!
من فقط سر کوبش کردم،
هر چی نیاز داشت رو نادیده گرفتم،
بش نرسیدم تا ضعیف شد،
بش نرسیدم تا آسیب پذیر شد،
من اشتباه کردم.
سلام IVI195 گرامي و محترم
من دير رسيدم به تاپيك شما،تا پيش از اين پستهاتونو كه مي خوندم چيزهاي زيادي ياد مي گرفتم.
نگران نباش و به نظرم اگر دكتر تشخيص داد كه دارو مصرف كني مصرف كن در عين حال همزمان به روانشناس يا مشاور مراجعه كن.
من خودم شخصا 2 سال دارو مصرف كردم زير نظر متخصص اعصاب و روان، به علت افسردگي شديدي كه اون زمان به خاطر شكستهاي عاطفي كه خوردم و حالا كه فكر مي كنم براي اون موقع لازم داشتم چون مصرف دارو به مراتب بهتر از مصرف نكردنش بود.البته همزمان مشاوره هم رفتم.
چطور مريضيهاي جسمي كه مياد سراغمون بدون نگراني داروهاي دكتر رو مصرف مي كنيم؟اينم همينه!
اميدوارم روز به روز شاهد بهبود حالتان باشيم موفق باشي:72:
سلام خواهر خوبم،
راستش هر کاری کردم و هر چقدر با خودم کلنجار رفتم، نتونستم نسبت به موضوع تو (و آسمون آبی) بی تفاوت باشم. بالاخره هر چقدر هم کم، ولی توی همون زمان کم هم داشتیم دوستای خوبی برای هم میشدیم. خیلی چیزا ازت یاد گرفتم، ولی خوب چاره ای نیست.
الآنم عصر سخت و غمبار جمعه است. نمیدونم. فقط میخوام باهات همدردی کنم و بهت بگم وجود عزیزت هم برای ما به عنوان آشنایان صفر و یکی و هم برای تمام انسانهای این کره خاکی و تمام زشتی ها و خوبی هاش، خیلی عزیز و ارزشمنده..... خیلی!
هیچ وقت تنها نیستی. هر چی هم که باشی و هر جایی که باشی و در هر زمانی که باشی، یه نا منتها و یه بی پایان و یه بی عظمت هست که ما رو بیش از حدی که تصور میکنیم، و بیش از حدی که می دونیم دوستمون داره،
اون عاشقمونه . به معنای واقعی عشق، عشق پاک و بی انتها.عاشق تک تکمون. بلا استثنا. هر مذهب و مکتبی هم که داشته باشی همیشه یه عاشق داری، یه عاشق واقعی.
فقط بشین فکر کن به عشق من و تو که روزی پامون رو روی این کره خاکی بذاریم چقدر لحظه شماری کرده و چقدر برامون کار کرده. بدون اینکه ازمون کوچکترین توقعی داشته باشه. این همه انتظار کشیده و این همه موجودات رو جمع کرده و بسیج کرده تا فقط یه خونه و یه جای خیلی راحت برای من و تو بسازه. این همه نعمت.
آخه کدومشو بشمارم؟ یک جلویش تا بی نهایت صفر!
فقط میخواد من و تو هم بیایم تو بازیش. فقط درک کنیم و با عمل و زبون اقرار کنیم که آره خدا: فقط تو، من هیچم.
به هیچ وجه در حدی نیستم مشکلت را پردازش و تحلیل کنم. فقط خواستم بگویم تو جایگاه والایی داری. و با تو همدردی کنم.
باور کن از اشعار زیبا و پر معنا و عرفانی پارسی عزیز جز اونایی که تو مدرسه خوندم و چند تا خارج از اون ، چیز دیگه ای بلد نیستم. اگر هم بلد باشم، حفظ نیستم.
ولی برای انتقال حس عمیق زیبا و دوست داشتنی همنوع دوستی و همدردی، این رو برات تایپ میکنم. در توان کوچکم بیشتر از این نیست. مرا ببخش.
قدر عزیز و دوست داشتنی خودت را بیشتر بدان، جایگاه تو عظیم تر از آنی است که فکر میکنی،
با تمام وجودم بهبودت را از او درخواست میکنم،
برادرت،
مرتضی.
Sometimes I feel like I dont know
Sometimes I feel like checkin out
I want to get it wrong
Cant always be strong
And love it wont be long
Oh sugar, dont you cry
Oh child, wipe the tears from your eyes
You know I need you to be strong
And the day is as dark as the night is long
Feel like trash, you make me feel clean
I'm in the black, cant see or be seen
Baby, baby, baby...light my way
Baby, baby, baby...light my way
You bury your treasure
Where it can not be found
But your love is like a secret
Thats been passed around
There is a silence that comes to a house
Where no one can sleep
I guess thas the price of love
And the proccess of love
I know its not cheap
Baby, baby, baby...light my way
Baby, baby, baby...light my way
Oh
Ultraviolet
Ultraviolet
Ultraviolet
Ultraviolet
...
(U2, Ultraviolet(Light my way))
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خدا نگهدارت.
سلام بچه ها
خوبین؟
مرسی از لطفتون، واقعاً ممنونم. نمی دونم چه جوری محبتتون رو جبران کنم.
راستش من هنوز دکتر غدد نرفتم، اما امروز رفتم روان پزشک. اونم حرف مشاور رو تائید کرد و گفت خوب نشدی!
بعدش یه دارو بهم داد، به نام سرترازین 50 - یه سرچی زدم دیدم عوارض وحشتناکی داره!!
بعدم گفت برو یه ماه دیگه یه سر بزن اما هفته ای یه بار با مشاورت در ارتباط باش.
چون هنوز نرفته بودم دکتر غدد، بش گفتم با مشاوری مکاتبه داشتم، پیشنهاد دادن برم دکتر غدد، گفت نمی خواد بری، صددرصد افسردگیه!
خلاصه اینم از روزگار ما.
این چند روز به شدت عصبی شدم، با همه دعوا دارم، خواهرم زنگ زد یه کم سربه سرم گذاشت، به شدت عصبی شدم و قطع کردم.
بازم از همدردیتون ممنونم و نمی دونم چطوری تشکر کنم.