RE: افکار مزاحم و مشکلات من
نقل قول:
مهم2: بعضی مهارتها جهت تغییر تدریجی وضعیت زندگی هست(مبتنی بر تغییر واقعیت ها)، بعضی مهارتها هم جهت سازگاری با وضعیت زندگی هست( مبتنی بر تغییر نگرش ها)
منفعل از آنها نباش. خود برانگیخته و مسئولانه رفتار كن (تغییر تدریجی واقعیت ها).
وقتی شما بر اساس اشتباهات یا رفتار آنها تحریك می شوی. یعنی منعل از آنهایی. اگر با شما خوب رفتار كنند در شما احساس خوب ایجاد می كند،وقتی رفتار به ظاهر مناسبی با شما ندارند ( ترجیح دادن داماد و دخترشان به شما، عدم سپاسگذاری و...) در شما احساس ناخوشایند بر می انگیزد. این یعنی شما منفعل هستید.
باید این روش را عوض كنید. شما باید خودتون فاعل باشید. نه تحت تاثیر آنها . لذا برای خود یك استراتژی بریز و براساس آن عمل كن.
مهم 3: گسترش دیدگاه و اهداف خود(مهارت تغییر نگرش)
یك راه لذت بردن از زندگی ، داشتن آرامش و احساس خوشبختی بر می گرده به این كه زندگی ما از چه چیزی پر شده باشه. اگر زندگی شما مثل یك فنجان باشه و از یك نوشیدنی تلخ پر شده باشه، شما احساس بدبختی می كنید. اما اگر وسعت زندگی شما به اندازه یك دریا باشه ،هرگز با تلخی یك فنجان آب ، دریا تلخ نمی شود.
یعنی اینكه وقتی گستره زندگی شما وسیع می شود،تلخی های رفتارهای خانواده همسرتان موجب بدبختی شما نمی شود.
اگر دنیای شما= همسرتون و خانواده شان
آنگاه خوشبختی شما به آنها وابسته است. و اگر اشتباه كنند زندگی شما خراب می شه.
اما:
اگر دنیای شما= همسرتون، خانواده اش + مادرت، پدرت، دوستانت ، فامیلت، تفریحاتت،سرگرمی هایت، مطالعاتت ، ارزشهایت، توانمندی هایت، آرزوهایت ، هنرهایت، تحصیلاتت، شغلت، برنام هایت، فعالیت هایت ، و بی نهایت ........
:104::104::104::104::104::104:
ممنون بي دل عزيز ،
اين كلمات و جمله هاي اموزنده شما رو بايد با طلا نوشت و قاب گرفت واقعا چقدر خوب و قشنگ گفتيد . مشكلي كه من و خيلي از دوستاي ديگه تو اين تالار داريم همين مسئله است .
1- منفعل بودن
يعني اينكه هدف و برنامه از پيش تعيين شده اي نداشته باشي و بدون راهنمايي و هدايت خواسته يا ناخواسته ديگران قادر به انجام درست كاري نمي باشيم .
2-خلاصه كردن لذت هاي زندگي در چند چيز محدود
مثلا من فقط با خوشحالي شوهرم خوشحال مي شم . ديگه برام فرقي نمي كنه كه چه اتفاقات خوب و قشنگ ديگه اي در دور و اطرافم داره رخ ميده در هر صورت من به قول معروف چشمم به دهن اونه كه اون چي ميگه اون چي كار مي كنه .
بين اين دو حالت رابطه مستقيمي وجود داره كه مرتب براي ما ادمها تكرار مي شه .
پس بايد بشينيم با خودمون خلوت كنيم ببينيم كه از زندگي چي مي خواهيم تو زندگيم به دنبال چي هستيم . هدفمون چيه ؟ چه چيزهايي براي ما خوب و چه چيزهايي از ديد ما بد هست . خوب مي مي دونم كي هستم به دنبال چي هستم ديگه برام فرقي نمي كنه كه ديگران با من مخالفت مي كنند يا نه . مثل اين كه من نماز مي خونم چون از بچگي مي خوندم و مامان و بابام ميخوندن شوهرم يا دوستم مياد ميگه چقدر تو عقب افتاده اي . چرا نماز مي خوني و از انجايي كه من دليل محكمي براي اين كارم ندارم سريع تحت تاثير قرار مي گيرم حالا يا دست از نماز خوندم بر مي دارم يا از حرف دوستم ناراحت مي شم و كلي غصه دار مي شم و اين مسئله در موارد ديگه هم صدق مي كنه.
حالا در صورتيكه من فاعل باشم نه منفعل حتي با انجام كارهام يا مثلا همين نماز خوندن از اونجايي كه دانسته و عاقلانه اين كار رو انجام ميدم مي تونم دوستم رو هم تحت تاثير عقيده خودم قرار بدم . .
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
خیلی ممنونم از تمامی دوستانی که توجه دارن
پریوش به نکته مهمی اشاره کرد
اینکه حس همسرش خیلی رو اون اثر میذاره
منم در اینمورد مشکل دارم و بیانش کردم.کاملا طبیعیه که زن و شوهر خیلی بیشتر از بقیه از هم تاثیرپذیر باشن
اما اینم از یه حدی که بگذره خوب نیست
قبلا چند بار درموردش صحبت کردم،روحیات همسرم خیلی برای من دست و پا گیر شده
انگار که مثل تار تنیده دورم و خیلی باعث آزار و اذیتم میشه.حالا دیگه وقتی هم حق با منه کوتاه میام.
بیشتر از اینکه دوستش داشته باشم دلم به حالش میسوزه.من نمیخوام با ترحم به همسرم زندگی کنم.
شاید این ترحم حاصل مظلوم نمایی های خودشه.خیلی در من احساس گناه ایجاد کرده.وقتی هم حق با منه خودمو قانع میکنم که نیست.که من بدم.
نمیدونید چطور مظلوم نمایی میکنه.بهم تلقین میکنه که آدم بدجنسی هستم و اون مثل یه مظلوم بی پناه افتاده دست من و راهی نداره.اولا برام مهم نبود.ولی الان خیلی احساس گناه میکنم.
علاوه بر این ترحم و دلسوزی و احساس گناه،وقتی همسرم ناراحته دست و پامو گم میکنم.مثل گربه ای که ته چاه گیر کرده اینور اونور چنگ میندازم،احساس نا امنی و بی پناهی میکنم.پشتم به هیچکس جز خدا گرم نیست.
وقتی همسرم از چیزی نگرانه من چندین برابر اون مضطرب میشم.قسمتی از نگرانیهای منم بابت شرایط اخیرمون از همین ناشی میشه.تو یکی از ارسالهام هم گفتم.نگران همسرم و وضع روحیش هستم.فکر میکنم من مسئول اونم.مثل یه مادر یا همچین چیزی.نمیدونم خوب تونستم حرفامو بگم یا نه.اگه مشکلی پیش بیاد تا موقعی که نگرانی همسرم رو حس نکنم خودم چندان مضطرب نمیشم.اما کافیه حس کنم این باعث نگرانیش میشه،از تمام دنیا سیر میشم.ناامید میشم...
اخیرا وقتی تنشی بینمون پیش میاد گاهی به خودکشی یا طلاق فکر میکنم،البته تا عمل خیلی فاصله داره،اما الان بیشتر از قبل بهش نزدیکم.میترسم کنترلمو از دست بدم
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
مهتاب جان معني اين حرفتو نمي فهمم .
نقل قول:
اخیرا وقتی تنشی بینمون پیش میاد گاهی به خودکشی یا طلاق فکر میکنم،البته تا عمل خیلی فاصله داره،اما الان بیشتر از قبل بهش نزدیکم.میترسم کنترلمو از دست بدم
شما با هم دعواتون ميشه تا حدي كه به طلاق فكر مي كني ولي بهش نزديك هم هستي ؟
عزيزم اين دلسوزيها كار دستت مي ده ها . خواهشا عادتش نده كه با ايجاد حس عذاب وجدان مي تونه در تو حس دلسوزي ايجاد كنه .
نقل قول:
علاوه بر این ترحم و دلسوزی و احساس گناه،وقتی همسرم ناراحته دست و پامو گم میکنم.مثل گربه ای که ته چاه گیر کرده اینور اونور چنگ میندازم،احساس نا امنی و بی پناهی میکنم.پشتم به هیچکس جز خدا گرم نیست.
ببين عزيزم همونطوري كه خودت هم گفتي مشكل در توهست نه در همسرت . مي دوني اون خودش رو سعي مي كنه با تو تنظيم كنه . تا وقتي كه تو كنترل احساساتت دست شوهرت يا ديگران باشه روي ارامش رو نمي بيني .تو به اون ياد دادي كه مي تونه با مظلوم نمايي تو رو به خودش نزديك كنه و مي تونه با ايجاد حس عذاب وجدان در تو رابطه شو با تو حفظ كنه . مهتاب عزيز احساس مي كنم اصلا ارامش نداري . با خودت قرار بذار هر روز ناراحتي ها و دل مشغوليهاتو روي كاغذ بياري حداقل روزي يك صفحه بنويسي اينطوري بار فكريت خالي ميشه . بعد تازه مي توني بنشيني ببيني كه تو زندگيت دنبال چي هستي.
در مرحله بعد سعي كن هر زمان كه نگراني جديدي به سراغت مياد سريع با خودت بگي درست ميشه همه اينها مي گذره . مهتاب جان توكل كن به خدا . سعي كن رابطتو با خدا قوي كني چون بهت قوت قلب مي ده و باعث مي شه خودت رو در برابر مشكلات ضعيف و ناتوان نبيني .
وقتي انسان احساس ضعف كنه مشكلات رو خيلي بزرگتر از اون حدي كه هست مي بينه . مي دونيد يه وقتهايي تصور حل مشكل از حل كردن اون مسئله سخت تر و ازار دهنده تر است .
.
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
پریوش جان
منظورم اینه که بیشتر از قبل به این افکار نزدیک هستم،قبلا به ذهنم هم خطور نمیکرد
قبلا وقتی حرفمون میشد خیلی دهن به دهن میشدم باهاش
الان نه دلم میاد عکس العمل بدی نشون بدم نه حالشو دارم کش بدم موضوع رو.پس میرم اتاق و درو میبندم و میخوام نه ببینمش نه صداشو بشنوم.همینجوری تو اتاق میشینم فکر میکنم.گریه م هم نمیگیره زیاد.درمورد موضوعی که باعث بحثمون شده اشتیاقی به صحبت و رفع سوتفاهم ندارم.وقتی حالم بده ترجیح میدم اوضاع همونجور بد باقی بمونه و اقدامی برای بهتر شدنش نکنم،گاهی که بهتر فکر میکنم به فکر راه حل هستم.
الان اکثر اوقات میخوام همینجوری بمونم.
الان جدی تر از قبل افکار بد به ذهنم خطور میکنه.تنها فکر اینکه اگه خودکشی کنم خانواده م زجر میکشن محدودم میکنه.اول از آتیش جهنم هم میترسیدم،الان هم میترسم،اما کمتر از قبل.ولی به خودم میگم من که تا همین الان هم جهنمی هستم،آب از سرم گذشته...
کم کم دارم به طلاق و عواقبش هم فکر میکنم.تو این تالار دیدم که بعد از مدتی شرایط افراد به حالت نسبتا عادی برمیگرده.وقتی رابطمون خرابه به اینا فکر میکنم.فکر میکنم آیا واقعا ارزششو داره عمری اینجوری سر کنم یا نه؟
میگم چرا باید همسرمو آزار بدم؟اون میتونه براحتی مثل آقایونی که تو همین تالار دیدم منو فراموش کنه،یه همسر مناسب پیدا کنه و زندگی رو که لایقشه داشته باشه.به کیس هایی فکر میکنم که همسرم میتونه باهاشون ازدواج کنه...
وای باورم نمیشه.این منم که این حرفا رو نوشتم؟
شرمنده از روی گل دوستان.اما گفتم بگم شرایطمو بدونید تا بهتر راهنماییم کنین.
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
نقل قول:
الان نه دلم میاد عکس العمل بدی نشون بدم نه حالشو دارم کش بدم موضوع رو.پس میرم اتاق و درو میبندم و میخوام نه ببینمش نه صداشو بشنوم.همینجوری تو اتاق میشینم فکر میکنم.گریه م هم نمیگیره زیاد.درمورد موضوعی که باعث بحثمون شده اشتیاقی به صحبت و رفع سوتفاهم ندارم.وقتی حالم بده ترجیح میدم اوضاع همونجور بد باقی بمونه و اقدامی برای بهتر شدنش نکنم،گاهی که بهتر فکر میکنم به فکر راه حل هستم.
الان اکثر اوقات میخوام همینجوری بمونم
مهتاب جان ,عزیزم
ضربه ای که تو داری به خودت وارد می کنی اینه که مشکلات رو درون ریزی می کنی.این بسیار آسیب رسانه اگر احساسات خود را سرکوب کنی هم به خودت آسیب می رسونی وهم رابطه تون سرد میشه .
فکر کردن به طلاق یا خودکشی از نتایج بروز ندادن احساساته .تو سعی کردی احساساتت رو بروز ندی تا هم همسرت آسیب نبینه و هم محبوبیت خودت رو حفظ کنی , غافل از اینکه همین مخفی کردن احساسات خطرناکتره .این کار مثل مخفی کردن آشغالها زیر فرش به جای تمیز کردن اوناست.بالاخره یه روز زیر فرش جاش تنگ میشه و آشغالها بیرون می ریزه منتها به صورت فورانی .
تو باید ابراز وجود کنی
برای ابراز وجود لازمه اول شرایط رو خوب آماده کنی:
سعی کن همسرت رو از لحاظ روحی آماده ی شنیدن حرفات بکنی,یعنی
1-اول باهاش هم دلی و همراهی کنی از مشکلاتش صحبت کنی طوری که احساس کنه درکش می کنی و حمایتش می کنی.حرفاش رو خلاصه کن و به خودش برگردون واحساسش رو تایید کن.حتی اگر درمورد تو صحبت می کنه و از تو رنجیده!به این کار میگن روش خلع سلاح .مثلا اگر می گه "چند وقته خیلی رفتارت بد شده و خیلی پرتوقع شدی"با سعه صدر بگو"درسته قبول دارم که چند وقته پر توقع شدم"با این کار اونو خلع سلاح می کنی.
2-ازش بخواه که به احساسات گوش بده وتاکید کن که به حمایتش نیاز داری.
3-احساسات خودت رو با عباراتی که مفهوم من احساس می کنم را تداعی کند ابراز کن(مانند ناراحتم)و از به کار بردن عباراتی که با خطاب به تو شروع می شن (مثل تو اشتباه می کنی,تو مرا خشمگین می کنی)خودداری کن.
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پريوش
نقل قول:
[color=#C71585]مهم2: بعضی مهارتها جهت تغییر تدریجی وضعیت زندگی هست(مبتنی بر تغییر واقعیت ها)، بعضی مهارتها هم جهت سازگاری با وضعیت زندگی هست( مبتنی بر تغییر نگرش ها)
منفعل از آنها نباش. خود برانگیخته و مسئولانه رفتار كن (تغییر تدریجی واقعیت ها).
وقتی شما بر اساس اشتباهات یا رفتار آنها تحریك می شوی. یعنی منعل از آنهایی. اگر با شما خوب رفتار كنند در شما احساس خوب ایجاد می كند،وقتی رفتار به ظاهر مناسبی با شما ندارند ( ترجیح دادن داماد و دخترشان به شما، عدم سپاسگذاری و...) در شما احساس ناخوشایند بر می انگیزد. این یعنی شما منفعل هستید.
باید این روش را عوض كنید. شما باید خودتون فاعل باشید. نه تحت تاثیر آنها . لذا برای خود یك استراتژی بریز و براساس آن عمل كن.
مهم 3: گسترش دیدگاه و اهداف خود(مهارت تغییر نگرش)
یك راه لذت بردن از زندگی ، داشتن آرامش و احساس خوشبختی بر می گرده به این كه زندگی ما از چه چیزی پر شده باشه. اگر زندگی شما مثل یك فنجان باشه و از یك نوشیدنی تلخ پر شده باشه، شما احساس بدبختی می كنید. اما اگر وسعت زندگی شما به اندازه یك دریا باشه ،هرگز با تلخی یك فنجان آب ، دریا تلخ نمی شود.
یعنی اینكه وقتی گستره زندگی شما وسیع می شود،تلخی های رفتارهای خانواده همسرتان موجب بدبختی شما نمی شود.
اگر دنیای شما= همسرتون و خانواده شان
آنگاه خوشبختی شما به آنها وابسته است. و اگر اشتباه كنند زندگی شما خراب می شه.
اما:
اگر دنیای شما= همسرتون، خانواده اش + مادرت، پدرت، دوستانت ، فامیلت، تفریحاتت،سرگرمی هایت، مطالعاتت ، ارزشهایت، توانمندی هایت، آرزوهایت ، هنرهایت، تحصیلاتت، شغلت، برنام هایت، فعالیت هایت ، و بی نهایت ........
:104::104::104::104::104::104:
ممنون بي دل عزيز ،
اين كلمات و جمله هاي اموزنده شما رو بايد با طلا نوشت و قاب گرفت واقعا چقدر خوب و قشنگ گفتيد . مشكلي كه من و خيلي از دوستاي ديگه تو اين تالار داريم همين مسئله است .
[size=medium]این کلمات و جمله های آموزنده ، همانطوری که عرض کردم از کلام گهربار مدیر همدردی بود که بنده قبلا قاب گرفته ام و بسیاری از مشکلات بنده با عمل به آنها مرتفع شد. منتها گفتم اینجا بییاورم تا دوستان هم استفاده کنند.:46:
آقا مدیر ببینید چقدر درسهامو خوب دارم پس میدم! :227:
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
انگار من نتونستم کامل منظورمو برسونم
فائزه جان
من از اول خیلی اعتقاد به صحبت درباره مشکلات و حل اونا با همکاری م داشتم
من حرفامو به همسرم میگفتم،انتقاد میکردم.حتی زیاده روی هم میکردم و تبدیل میشد به غر زدن
الان هم از چیزی ناراحت باشم نتونم دووم بیارم میگم،اما نه مثل قبل خودخواهانه
چیزای که امکانش هست مضطربش کنه نمیگم
اما باهاش درد دل میکنم گاهی،میگم از این مسئله ناراحتم...با اینکه درکم نمیکنه و حتی با محبت هم بهش بگم عصبی میشه
بخاطر همین عکس العملهاش و اینکه دلم نمیاد ناراحتش کنم مدتیه تا جاییکه میتونم کمتر بروز میدم نگرانیهامو
هروقت هم میگم بینمون دعوا میشه.اما با اینحال اگه خانواده ش ناراحتم کرده باشن اکثرا" بهش میگم تا حداقل اطلاع داشته باشه که اونقدر ها هم که اون فکر میکنه مهربون و دلسوز نیستن.اما چه فایده؟فقط خودمو خراب میکنم ولی بازم تحملشو ندارم.همش بدترین کارای اونا رو واسه من توجیح میکنه.خیلی نسبت بهشون مثبت بینه البته فکر کنم تعصبش اجازه نمیده به حقیقت تن بده وگرنه همسرم خیلی بدبینه به مسائل.فقط نمیخواد پیش من به اشتباه خانواده ش اعتراف کنه.در مورد اینا میدونم من نباید زیاد بین اون و خانواده ش قرار بگیرم و اینجور چیزا...اما وقتی دلمو میسوزونن آتیش میگیرم میبینم همسرم بدتر براشون جان فشانی میکنه و به دست و پاشون میفته:302:.
هم مطالب رو که بهش اشاره کردمو(که باعث اضطراب و ناراحتی ش میشه و دونستنش دردی دوا نمیکنه)بهش انتقال نمیدم.هم اینکه وقتی بحثمون میشه دوست ندارم باهاش برای حل سوتفاهم پیش آمده صحبت کنم.چون ناامید هستم و میدونم حل نمیشه و در بهترین شرایط فقط بحثمون بیشتر بالا میگیره.
خدایا
من چیکار کنم؟
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
هروقت هم میگم بینمون دعوا میشه.اما با اینحال اگه خانواده ش ناراحتم کرده باشن اکثرا" بهش میگم تا حداقل اطلاع داشته باشه که اونقدر ها هم که اون فکر میکنه مهربون و دلسوز نیستن.اما چه فایده؟فقط خودمو خراب میکنم ولی بازم تحملشو ندارم.همش بدترین کارای اونا رو واسه من توجیح میکنه.خیلی نسبت بهشون مثبت بینه البته فکر کنم تعصبش اجازه نمیده به حقیقت تن بده وگرنه همسرم خیلی بدبینه به مسائل.فقط نمیخواد پیش من به اشتباه خانواده ش اعتراف کنه
من چیکار کنم؟
دختر خوب! برای اینکه همسر محترم شما از یکسری مسائل اطلاع داشته باشه به اندازه کافی هم بهش گفتی هم نق زدی اونقدر که دیگه داره عکس عمل میکنه و در واقع باعث شدی هر وقت از خانواده اش صحبت میکنی مقابل شما گارد بگیره. چون احساس میکنه شما خانواده اش را یک چماق کردی و میکوبی تو سرش و اونو از بابت اشتباهات اونا مقصر و بی عرضه و طرف خانواده اش و...میدونی.
در واقع توی ذهنش یک فیلتر ایجاد کردی در مقابل اعتراضات خودت حول موضوع خانواده اش.
حالا که خودت هم به این قضی پی بردی و تا حالاهم دیدی که این شکل رفتار نتیجه نمیده، بیا یک استراتژی بریز مبنی بر اینکه دیگه از بدیهای اونها پیش همسرت چیزی نگی. قدری هم روی تغییر نگرش خودت که در پستهای قبلی شرح دادم کار کن که همه فکر و ذکرت نشود افکار مالیخولیایی که مثلا اگر پدر شوهرت که هنوز عمرش به دنیاست! فردا بمیرد چه میشود و...
اگر میتوانی انفعالی بودن را در خودت کم کم از بین ببر. به هر حال شما به نظر میرسد که آنقدر خلاقیت داشته باشی که راهش را پیدا کنی.
و اما در مورد همسرت! زیادی زوم کردی روش! یه خورده آرامش ( فضای عاری از نق و نوق) بهش تقدیم کن بذار خودش هم فرصت اشته باشه رفتارهای اونها را ببینه و راجع بهش فکر کنه. وقتی شما هی عیب اونها رو بگی اینطوری حتی اگه خودش هم قبول داشته باشه جبهه میگیره و انکار میکنه و دعوا را وارد زندگی خودت کردی. ببین! چه لزومی داره خلوت خودت و همسرت را که میتونه به قشنگی با برنامه های مختلف پر بشه، بیایی و با حرف زدن راجع به خانواده اش، فکرشو ببری سمت اونهایی که ازشون دلخوری؟ که اوقات خوبت هم که اونها توش نیستند باز با همونها پر بشه و هم شوهرت را به فکر اونها بندازی و هم حرص خودت را در بیاوری؟
اصلا میدونی چیه؟ نظر بنده اینه که شما اونقدر که مشکل نداری دلت میخواد برای خودت یک مشکل بتراشی!
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
قوی باش بذار دنیا هر جوری دلش میخواد بچرخه! بذار هیچ چیز توی این دنیا نتونه لحظات قشنگ تو را خراب کنه! نشین همینطوری دست روی دست که آدمهای دیگه با ی گوشه کنایه،اشاره کوچیک، اخم یا هرچی! دنیای تور رو برای مدتها به هم بریزند!
نذار شیطنت ها یا نادانی های دیگران زندگی تورا تحت تاثیر خودش قرار بده!
پنجاه درصد سلامت زندگی متاهلی شما،تحت تاثیر ایفای نقش درست شماست، یکی از دوستون زندگیت شما هستی. مثل کوه وایسا نذار زندگیت با باد و نسیمی اینور اونور شه.اما حالا ببین مهتاب جز عز و چز و غر و غر و خسته کردن شوهرش چیکار داره میکنه؟ بعد هم میگی دلم براش میسوزه و ...
مهتاب جان از قدیم گفتن: " سنگ بزرگی را که نمیتونی تکونش بدی، بهش تکیه کن"
بعضیها میگن " دورش بزن" این میشه همون که شما نتونی واقعیتهای زندگیت را تغییر بدهی پس باید نگرشت را عوض کنی!
مخلص کلام اینکه:
امروز به اون آقایی که میخواست صیغه کنه اعتراض کردی که چرا از بین آنهمه پاسخ هنوز داره حرف خودش را میزند و خلاصه مطالبش را سرکاری عنوان کردی!
حالا عزیز دل! اگه فقط قصدت از بیان این مطالب درد دل بود، که خوب! درد دل کردی. بیشتر از این اگه این مسائل را هی تکرار کنی این مشکلات میشوند ملکه ذهنت و به تو آسیب خواهند زد.
اگر هم قصدت گرفتن راهکار بود که خوب! بازهم فکر میکنم همین اندک هم کارتو راه بندازه.
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
ممنونم بی دل جان
بی دل عزیزم
آخه باور کن اگه من نگم ،حالا چه مستقیم چه غیر مستقیم،صد سال سیاه متوجه اشتباهات خانواده ش و بی احترامی شون نمیشه که هیچ،خیلی هم دست بالا میگیرتشون
حالا این به کنار
اسم تاپیکمو طوری انتخاب کردم که بتونم توش درد دل هم بکنم.
افکار مزاحم و مشکلات من>>>یعنی افکارمو بیان کنم،اونایی که اذیتم میکنن و در کنارش منتظر راهنمایی دوستان هم باشم.یادمه یه بار یه روانشناس به آشنایی همین پیشنهاد رو داده بود که هروقت دلت پر بود تو جمع خواهرات و مادرت بشین خودتو خالی کن تا دوست داری گریه کن،همونطور که آدم اگه یه جک رو یکی دوبار بشنوه براش خندا داره اما بعدا براش عادی میشه،ناراحتی هاتو اگه بگی برات کمتر آزار دهنده میشه.میدونم که اینم باید به اندازه باشه و اینکه آدم تا یه حدی میتونه پیش آشنا حرف دلشو بگه.منم سعی میکنم از حد نگذرونم.قول میدم.
من دوست دارم این تاپیک دائمی من بشه
یعنی هروقت فکر مزاحمی داشتم بیام توش بگم
از راهنمایی های همتون هم ممنونم.فکر نکنید بی تاثیر بوده.نه.
اگه قبلا آدم خوبه درونم ندرتا" پیروز میشد،الان قوی تر شده.مخصوصا ارسال تو و بی بی که تجربه شخصیتونو گفته بودین.همچنین تاپیک رهایی عزیز:سطح توقع تا کجا؟
خیلی رو طرز فکرم اثر داشتن.اما اینکه الان ادامه میدم ارسالهامو هم برای تخلیه شدنه و بیشتر اینکه میخوام دوستان بازم برام مطلب بفرستن چون خیلی کمکم میکنه.
اتفاقا برعکس آقایی که گفتی،من دوست ندارم تائیدم کنین،بلکه وقتی بهم میگین دارم اشتباه میکنم حالم بهتر میشه.میگم پس ایراد از طرز فکر منه و نه صرفا اطرافیانم.
من در حال پیشرفت هستم و از دوستانی که بازم میتونن با ارسالهاشون کمکم کنن راهنمایی میخوام.کسانی که تجربه شو داشتن هم همینطور.
تو خونه هم یه سری مطالب روانشناسی دارم که شروع کردم به مطالعه شون.
دیروز داشتم به ایراد هام فکر میکردم.میخوام همشونو تا جایی که میتونم یادداشت کنم و روشون کار کنم و برطرفشون کنم.مرحله به مرحله.
ایرادات من:
1.زود قضاوت میکنم
2.احساسی قضاوت میکنم
3.زود رنج هستم
4.پرتوقع هستم
5.خیلی جزئی نگر هستم
6.به مادیات و ظواهر زیادی بها میدم
7.بدبین هستم
...!
من پر از ایراد هستم.ولی میدونم خدا توانایی رفعشونو بهم میده.بازم میخوام تنهام نذارین.
به امید اینکه روزی تاپیکم رو بذارن تو به نتیجه رسیده ها:72::72::72:
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
فکر کنم داره درونم یه اتفاقایی میفته
میدونین روحیات من از اول ازدواجمون تا حالا در حال سقوط بودن،همش پسرفت کردم
الان حس میکنم رسیدم به نقطه صفر
هی دارم دست و پا میزنم بلند شم
حسم میگه دارم موفق میشم
کاش بازم زود قضاوت نکرده باشم:72: