RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
با حرفهای بالهای صداقت نازنین خاطره ای به یادم آمد
در ازدواج اولم
موقع خواستگاری خانواده ی پدر بچه هایم از پدر من پرسیدند : چه میزان مهر در نظر دارید ؟! پدرم گفتند : یکی دیگر قرار است مهریه را بدهد و یکی دیگر هم مهر را دریافت کند !!!این مسئله به من ربطی ندارد . خودشان باید تصمیم بگیرند .
و در نهایت من و پدر بچه هایم از آن فضا خارج شدیم تا مثلا سر مهریه به توافق برسیم چرا که تا آن روز نه در مورد مهریه بین من و خانواده ام صحبتی به میان آمده بود و نه میان من و او .
پدر فرزندانم از من پرسید : دوست داری چقدر مهر تو بکنم ؟!!!!!گفتم : 350 سکه بهار آزادی .
گفت : این رقم را از کجا آوردی ؟
گفتم : از ذهن خالی خودم که تا به حال به آن فکر نکرده بودم و این رقم همینجوری روی زبانم آمد.
گفت : من هم همینجوری درست مثل تو که به مهریه فکر نکردی به تو می گویم ، روت رو زیاد نکن و به 250 تا قانع باش :311:
بعد هم رفتیم و جلوی خانواده و همین را اعلام کردیم . پدرم لبخند زد ( این رقم مال 24 سال پیش است )
در ازدواج دومم
همسرم به من گفت : برای اثبات اینکه هیچوقت رهایت نمی کنم!!!! هر اندازه بخواهی مهر تو خواهم کرد !!!!!!!
گفتم : من مهریه نمی خواهم مهر و عشق و صداقت و....تو را می خواهم . من 250 سکه را بخشیدم و یک چیزی هم دستی دادم ( رقمی نزدیک به 30 میلیون - 9 سال پیش ) تا طلاق بگیرم و..........
گفت : بالاخره باید یک رقمی را اعلام کنی
گفتم : 5 سکه
در حالی که حلقه های ازدواجمان را خودم خریده بودم ( شوهرم وضع مالی خوبی نداشت ) راهی محضر شدیم .
بعد از آن روز هر بار که با همسر دومم دعوایمان می شد و او بحث جدایی را پیش می کشید می گفت تنها در صورت طلاق توافقی و بخشیدن مهریه طلاقت می دهم !!!!!!!!!!!!:311:
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
آقای امیر پارسا اولین آقایی هستین که تو این تاپیک نظر دادین
تبریک میگم بهتون
ارسال شما رو دیدم یاد همسر خودم افتادم
اونم مدتی رفته بود ماموریت خارج از کشور
وقتی برگشت از در خونه که اومد تو من پریدم بغلش کردم کلی بوسیدمش
اما اون حتی وسایلشو زمین نذاشت تا منو بغل کنه.منو بوس هم نکرد:302:
حتی به همین خاطر منم با اکراه بغل کرده بود.بعدش خودم وسایلشو گرفتم گذاشتم زمین تا اونم بغلم کنه
بنظرتون چرا بعضی آقایون نمیخوان خانمشونو با چنین کارهایی خوشحال کنن؟خیلی سخته؟
دلم گرفت:72:
معذرت می خوام، این همه تاپیک برای گله کردن داریم. اینجا قراره شماها از قشنگ ترین ها بگین و ما مجردها هم به خوشی هاتون غبطه بخوریم :311: و همش بریم تو رویا که وقتی ازدواج کنیم ما هم از این روزهای بااحساس خواهیم داشت.:302:
پس اگه میشه این تاپیک را فقط با خاطرات مثبت پر کنیم و چرا این جوریه و چرا منو درک نمی کنه و... باشه برای تاپیک های دیگه.:43:
:72::72:ممنون:72::72:
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
آقای تسوکه:
فکر کنم این خاطره واسه من شاید شیرینیش زیا نبود
اما واسه همسرم قشنگ بود
چون من خیلی بهش توجه کردم،محبت کردم،فضا رو براش رمانتیک کردم
الان خودشم میگه اون روزا براش خاطره خوشی هستن
پس بقول آنی جان مثبت ببینید
اون سوالاتم چشم میذارم جای دیگه میپرسم:72:
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
چند سال پیش این متن را از طرف همسرم ، به مناسبت تولدم و به عنوان کادو تولد دریافت کردم .این دست نوشته را خیلی دوست دارم و ....
چه اسفند ها دود کرده بودم
تا تو ای دلشوره شیرین مهمانم شوی
با توام ای لنگر تسکین درد های من
ترااز شب از کوچه های باران خورده می شناسم
ترااز ماه می شناسم
آبان، ماه تو و میلاد عشق من است...
با نام تو خواندم راز نوشته بر پر پروانه هارا
نام تو شبنم
نام تو دستمال نسیم
و عشق تو آب حیات
همسرم تولدت مبارک
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
چند سال پیش این متن را از طرف همسرم ، به مناسبت تولدم و به عنوان کادو تولد دریافت کردم .این دست نوشته را خیلی دوست دارم و ....
چه اسفند ها دود کرده بودم
تا تو ای دلشوره شیرین مهمانم شوی
با توام ای لنگر تسکین درد های من
ترااز شب از کوچه های باران خورده می شناسم
ترااز ماه می شناسم
آبان، ماه تو و میلاد عشق من است...
با نام تو خواندم راز نوشته بر پر پروانه هارا
نام تو شبنم
نام تو دستمال نسیم
و عشق تو آب حیات
همسرم تولدت مبارک
این متن را کپی می کنم و توی اولین تولد عشقم بهش کادو میدم.
اینم یکی از خوبی های این تاپیک است که میشه بهترین لحظات را از دیگران یاد گرفت و استفاده ی شخصی کرد.:311:
در ضمن اصلا فکر نمی کردم یه خانوم این قدر با یه نوشته از طرف شوهرش کیف کنه.:311:
البته قبلا تو این سایت و جاهای دیگه خونده بودم ولی فکر نمی کردم نوشته ی عاشقانه ی شوهرش به بهترین خاطره اش تبدیل بشه.
ani ازت ممنونم که خاطره ات را نوشتی و به من همه ی اون چیزایی را که تئوری یاد گرفتم حالا دارم به عینه باور می کنم و با احساسات واقعی زنها آشنا میشم.:43:
تو رو خدا بقیه هم بنویسین و کمک کنید تا احساسات واقعی هم را درک کنیم.:46:
:72::72::72::72:
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
همه خاطره های من و دلبندم قشنگ هست
همشون رو بذارید به حساب قشنگ ترین
***
یادمه تقریبا یک ماه و نیم پیش وقتی با علی داشتیم صحبت می کردیم تا مشکلاتمون حل بشه --- بعد از یکسری اتفاق ها من دیگه اصلا تمایلی به ادامه زندگی با علی نداشتم، تحت هیچ عنوانی دلم نمی خواست به زندگی با علی ادامه بدم ، طلاق برایم بهترین راه بود ... فرشته و شاد و مدیر خیلی راهنمایی دادند و قرار شد من یک بار دیگه این فرصت را به هردوتامون بدم تا دوباره از نو شروع کنیم ---
برای خودم سخت بود که علی را بپذیرم ... ازش پرسیدم
"چرا برای طلاق موافق نیستی؟"
"چرا اصرار داری دوباره با هم زندگی کنیم؟"
"چرا می گی منو دوست داری؟"
بهم گفت : چون دوستت دارم فقط همین
یادمه خیلی ناراحت شدم
هیچ دلیلی نداشت ... فقط می گفت چون دوستت دارم ...
خیلی سعی کردم آرام باشم و منطقی رفتار کنم و تصمیم بگیرم و یه فرصت دیگه برای با هم بودن داشته باشیم
تا اینکه امروز متن زیر رو خوندم
***
نقل قول:
مثل همیشه پسر و دختر که مدتی بود به هم خیلی دل بسته بودند توی یه کافه شیک نشسته بودند و داشتن به هم نگاه می کردند و حرف می زند.دخترک یه سوال از پسر پرسید :چرا منو دوست داری؟
پسر به من و من افتاده بود نمی دونست چی جواب بده :
دختر دوباره سوال کرد
پسر یه ذره فکر کرد و گفت به خاطر برق چشمات به خاطر صدای خنده هات به خاطر حرفای شیرینت به خاطر گرمی دستات
دختر خندید و گفت خوبه
وقتی از هم خدا حافظی کردند دختر تو راه خونه دائم به پسرک فکرمی کرد ناگهان صدای بوق یه کامیون اومد و ...
کامیون با دخترک تصادف کرد راننده اونو رسوند به بیمارستان ولی حالش خیلی بد بود دکترا به خانوادش گفتند چند روزی تو کماست شاید به هوش بیاد ولی زیاد امید نداریم
خبر به گوش پسر رسید دوان دوان اومد ببینه چی شده نشست کنار تخت دخترک یه کاغذ از جیبش بیرون اورد و یه نامه واسه دختر نوشت و گذاشت کنار دختر و رفت
توی نامه نوشته بود
خیلی دوست داشتم
دوست داشتم به خاطر برق چشمات ولی حالا چشمات بسته شدن
دوست داشتم به خاطر گرمی دستات ولی حالا بدنت سرد سرده
دوست داشتم به خاطر صدای خنده هات به خاطره حرفای شیرینت ولی حالا ساکته ساکتی
-----------------------------------------------------
دوست داشتن هیچ وقت دلیل نمی خواد خود دوست داشتن یه دلیل اگه اونی که عاشقشی ازت پرسید چرا دوسم داری بهش بگو چون دوست دارم
نمی خوام بگم تحت تاثیر نوشته شدم نمی خوام هم بگم متاثر نشدم
انگار یه جرقه توی وجودم زده شد و عشق علی رو با تمام وجود لمس کردم
چه خوب میشه بدون دلیل و انتظار همدیگر رو دوست داشته باشیم
.
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
هوررررررررررررررررررررررر رررا چه ایده جالبی:123::123:
چه خاطرات قشنگی همشون رو یک به یک خوندم .منم خاطرات عاشقانه دارم ولی خجالت میکشم بگم .ولی نه میگم یه بار با شوهرمو ومامانم نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم که یهو حرف شد که صبح که شوهرم میره سرکار چیکار میکنه بعد جلوی مامانم گفت هروقت صبحا میرم سرکار میبوسمت اما تو خوابی و متوجه نمیشی منم کلی جلوی مامانم خجالت کشیدم بعد که بهش گفتم چرا این حرف رو گفتی گفت :بذار بدونن که من زنم رو خیلی دوست دارم:43:
ومن عشق رو تو چشاش دیدم
یه بار دیگه هم با مادر شوهرم اینا رفتیم مسافرت بعد برای استراحت ظهر و نماز خوندن و تلویزیون دیدن با مامان رفتیم تو یه اتاق بزرگ که با هم باشیم بعد مادر شوهرم خوابش برد منم تو بغل شوهرم خوابیدم یه جوری که مادر شوهرم نبینه .بعد من الکی مثلا بگم خوابم چشامو بستم(میخواستم پیش شوهرم خودمو لوس کنم دیگه):46: و خودمو زدم به خواب بعد که مادر شوهرم بلند شد بره از اتاق بیرون مارو دید با خودم گفتم شوهرم الان جلوی مادر شوهرم خجالت میکشه که من با این وضیعیت خوابم اما خیلی عشقولانه منو گرفته بود تو بغلش و داشت با مامان حرف میزد خیلی احساس خوبی بود چون احساس عشقش رو کتمان نکرد حتی جلوی مامانش:227:
خدایا شکر:323:
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
پدرم رو تازه از دست داده بودم. زمان زیادی طول کشید تا باور کنم که رفته. شبها یک کابوس تکراری می دیدم و با جیغ و گریه از خواب می پریدم گاهی حتی در یک شب چند بار.. همسرم هیچ وقت شکایتی نکرد و همیشه با مهربانی منو همراهی کرد تا با این مساله کنار بیام نگاه مهربونش و نگهداری از من و خانواده ام احساس دلگرمی و امنیت به من داد. گاهی همسرم وقتی از خواب می پریدم جملاتی رو که قبلا پدرم به من می گفت رو تکرار می کرد و برام نقش پدر رو بازی می کرد. این مهربانی ها را نشان عشق همسرم می دانم:72:
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
" خواهش می کنم وقتی با کسی حرف می زنی، نگو "فدات شم" ... دل من می ریزه یه هو!"
اشک نشسته تو چشماش موقع گفتن این جمله رو هیچ وقت یادم نمی ره ...
تازه یک ماه گذشته بود از همراه شدن ما ...
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
tesoke عزیز...تاپیک شما اولین تاپیکی بود که باوجود طولانی بودنش همشو دونه به دونه از اول تا اخر خوندم...ایدتون قابل تحسینه...من یکی که خیلی خوشم اومد...اونقدر که با وجود فرصت کم و گرفتاریهای زیادی که دارم منو باخودش همراه کرد...اخرسرهم نتونستم بی تفاوت ازش بگذرم ...خواستم از شما و همه دوستان عزیزی که با خاطرات قشنگشون منو چند دقیقه ای از هیاهوی زندگی رها کردم تشکر کنم
با کوچکترین فرصتی که پیدا کنم به این تاپیک سر می زنم...
با ارزوی بهترینا:72: