سلام
شاید من نتونم مشکلت رو حل کنم و درکت کنم ولی این اتفاق چند وقت پیش وقتی که مشکل بزرگی برام پیش اومدم افتاد که الان دارم با امید به زندگی نگاه می کنم :
سر راه به این فکر می کردم خدا از آفرینش من چه هدفی داشته ، اصلا خدایی وجود داره راستی اگه من بمیرم و بعد از مرگ دنیایی نباشه خوبی و بدی دیگه معنی ندارن به دعایی که بعد از نماز صبح کرده بودم فکر کردم و خندم گرفت اینو بهش میگن زور زدن الکی داشتم هنگ می کردم ! کم کم داشتم به این فکر میکردم که یه زندگی جدید رو شروع کنم که خدا توش نباشه . نزدیکای ظهر بود و تازه از دانشگاه برگشته بودم و مطابق معمول کاملا کلافه و عصبی. موبایلم رو گذاشتم رو سایلنت و رفتم خوابیدم و ... از خواب که بیدار شدم ساعت ۵ بعد از ظهر بود باید بیرون میرفتم رفتم سراغ موبایلم یه اس ام اس جدید اومده بود بازش کردم داشتم از تعجب شاخ در می اوردم انگار یکی فکرای قبل از خواب منو خونده بود : وقتی خدا بهت می گه باشه چیزی رو که می خوای بهت می ده وقتی می گه صبر کن چیز بهتری رو بهت میده و وقتی می گه نه داره بهترین چیز رو برات آماده می کنه.