RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
وای خدای من :323:
خودت به این دو جوان مخصوصا دختر خانم این رابطه کمک کن تا متوجه بشن سفر رفتن با هم در این شرایط اشتباه محض است
برادر من شما تصور کنید که دختر خانم مورد نظر شما خواهرتان هستند چه احساسی نسبت به مردی خواهید داشت که خواهرتان را وسوسه می کند دست به چنین کاری بزند ؟
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
من که واقعا گیج شدم. از یک طرف دم از عقل و منطق می زنید؛ از یک طرف متن های عاشقانه می نویسید و برای تولدش آن کارها رو می کنید و ....
من حدسم بر این است که به خاطر شما خواستگارهای زیادی رو هم رد کرده...
و به نظرم هدفش از این سفر چیزی جز تصاحب شما نیست، که البته با کارها و رفتارهای شما، واقعا بهش حق می دم. چون شما اون رو کاملا "وابسته" به خودتون کردید.
شما رابطه ای رو آغاز کردید با "بی منطقی". ادامه دادید و بشدت وارد احساسات شدید، باز هم با "بی منطقی".
حالا می خواهید با منطق وارد کار شوید.جایی که دیگه اون دختر احتمالا هیچ منطقی رو قبول نمی کنه.
جای اینکه با هم پاشید برید مسافرت که وابستگی رو بیشتر کنه و عواقب خطرناک هم برای اون دختر داشته باشه، اگر واقعا نگران اون دختر هستید کمی عاقلانه تر رفتار کنید.
تا دیر نشده برید پیش مشاور. اون دختر به شدت بیشتر از شما به مشاور احتیاج داره.
محکم بهش بگید برای ازدواج ما این مشکلات وجود داره و این مسیله تمام ذهن شما رو درگیر کرده.پس بهتره به جای رفتن به مسافرت، هر دو، هر کسی توی شهر خودش، بره مشاوره.
ازش خواهش کنید بره پیش مشاور و شرایط هر دوتون رو بگه و مشکلاتتون رو (به این بهونه که جوابی برای راه حلش پیدا کنه) اون وقت کم کم آماده می شه برای اینکه بشنوه این ازدواج عقلانی نیست.
شما هم حق ندارید سست باشید و به خاطر قهر اون و نشنیدن صداش که بهش عادت کردید، کوتاه بیاید و موضوع رو پشت گوش بندازید.
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
ببین داداش بقیه دوستان توصیه ها رو کردن اما منم بد ندیدم که بهت توصیه ای کنم
تو الان اونقدی که باید اعتماد و شناخت از این دختر نداری و این خیلی خطرناکه...
من به شدت بهت توصیه میکنم که این سفر رو نری
و اونم به این دلیل هست که امکان این که اتفاقی بیفته خیلی زیاد هست و بعدش دیگه به سختی میتونی رابطه رو کنترل کنی و این خیلی بد هست .من میدونم برای تو خیلی سخته که از این سفر بگذری به هر حال فکر کردن بهش ادم رو وسوسه میکنه اما این رو بدون که عواقب بعدش ممکنه برات سنگین باشه .توجه کن تو با دختری سروکار داری که حرف از خودکشی میزنه .یه لحظه فکر کن که چنین دختری بعد از انکه وارد رابطه نزدیک با تو شد و مدتی گذشت و تو تازه یادت افتاد که این به دردت نمیخوره وخواستی که اون رو فراموش کنی اونوقت ممکنه که چه تهدید هایی رو بکنه و چه فشارهایی رو هم اون و هم تو متحمل شی ایا حاضری دختره خودکشی کنه؟؟؟ و یا ایا حاضری از ترس اینکه بلایی سرش نیاد باهاش عروسی کنی؟؟؟.بهتره منطقی فکر کنی .میخوای این رابطه جدی باشه و به ازدواج ختم شه؟/؟؟اگه این رو میخوای که رفتن به این سفر بدترین کار ممکن هست چون نه تنها کمکی به شناخت تو نمیکنه بلکه باعث میشه که بدتر در اتش احساس هر دوتون بیفتین توجه کن که تو هنوز اون اعتماد رو بهش نداری پس چرا میخوای خودت و اون رو وارد این بازی کنی...
همه خونواده ها مثه خونواده تو باز نیستن اگه پس فردا اتفاقی افتاد و خونواده اون دختر خبردار شدن ممکنه به این راحتی ها ولت نکنن.خودتم میدنی که ازدواج زورکی چقدر وحشتناکه...
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
نکته دیگری که از رفتار شما که منشاء اشتباهاته و باید بهتون بگم اینه که :
شما خوب سخن می گید و از اخلاقیات مثبت خود می گویید و به نوعی عقلانیت را مطرح می کنید و اشکالات را متوجه دختر مربوطه می دانید ، اما در عمل حداقل به بعضی از اونچه می گویید و اساسی هم هست پای بند نیستید .
اگر شما پیرو عقل و منطق هستید که چنین نشان می دهید از همان اول باید تقاضای ایشان برای سفر رفتن را رد می کردید اما نکردید و با این وعده حتی از برنامه خود صرف نظر کردید یعنی در مقابل امتیازی که ایشان حاضر شده به شما بدهد حاضر شدید دست از برنامه خود بردارید ، یعنی اگر چنین وعده ای نمی داد شما سفرتان را با آن دوستان می رفتید .
در میان سخنانتان نشان داده اید رابطه با جنس متفاوت برای شما عادی است حتی سفر رفتن ، و چه بسا از این روابط و سفرها به این دختر هم گفته اید و ذهن او هم اشتیاق به چنین سفری با شما را پرورش داده .
برادر عزیز !
آن دختر هرچقدر اشتباه داشته باشد ، من اشکال و خطای شما را بیش از ایشان می دانم . چرا ؟
چون ایشان یک تماس اشتباه گرفته بود ،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ASHES
او اشتباها با شماره ی من تماس گرفته بود، روز بعد برای او اس ام اس ای ارسال کردم که کارشان چی بوده است؟، او هم سریعا با لحنی مغرورانه و خشمگین پاسخی ارسال کردند مبنی بر شماره را اشتباه وارد کردن.
من هم در جواب او مودبانه پاسخی را ارسال کردم که خونسردی خود را حفظ کند، مشکلی پیش نیامده است، تنها اتفاق بوده و جای هیچ گونه ناراحتی را ندارد، و او از رفتارم خوشش آمد و صحبت ها ادامه پیدا کرد تا بعد از تقریبا مدت کوتاهی پیغام ها جای اش را به تماس های تلفنی داد.
هر دو به لحن و آوای صحبت هایمان علاقه پیدا کردیم و تماس های تلفنی مان طولانی تر شد.
همانطور که گفتم، من هیچ وقت قصد چنین کاری را نداشته ام، نیت ام خیر بوده.
با خودم فکر می کردم سالها پیش کسی فرشته ی نجات ام شد، و حالا برای جبران آن لازم است تا کسی را نجات دهم.
فکر نمی کنم فرقی می کرد که او توسط من معالجه شود یا پزشک مشاور.
چه لزومی داشت شما sms بدهید و بپرسید آیا کاری داشته یا نه ؟
به قول خودتان در جواب sms شما مغرورانه گفته اشتباه شده . شما چرا ادامه دادید و به قول خودتان مؤدبانه با او برخورد کردید و... صحبتها را ادامه دادید ؟ ، و بعد احساس کردید به او کمک کنید چون روزی کسی به شما کمک کرده ؟؟ این با هیچ منطقی توجیه نمی شود .
می گویید از لحن و صحبت هم خوشمان آمد و... در واقع اصل ادامه برای همین بوده ( لذت و احساس خوشایندی که از صحبت با هم داشتید . ) به این فکر می کردید این چه عواقبی دارد ؟؟؟؟.
گفتم بهتر بود ایشان را تشویق می کردید نزد مشاور برود برای رفع مشکلاتش ، می گویید چه فرقی می کند به وسیله من معالجه می شد یا پزشک ؟؟
این سخن شما با ادعای عقلانیت شما سازگاری ندارد واقعاً کارشناسانه و منطقی و با نظر به دنیای احساسات یک دختر جوان نگاه کنید ، فرقی نمی کرد که شما او را راهنمایی می کردید یا اهل فن ؟؟؟!!!!!
برادر عزیز !
در حرفه مشاوره یکی از اصول مهم ، توجه مشاور به این که مراجع به او وابسته نشود است و لذا تمهیدات لازم توسط مشاور برای این امر به کار گرفته می شود ، آیا شما این مهارتها را به کار بردید و اصلاً بلد بودید ؟؟؟
گفته های خود شما حاکی از این است که عکس این را در رابطه با ایشان داشته و دارید . پس نگویید به او کمک کرده اید . اگر دو مشکل را به کمک شما حل کرده باشد ، دچار یک مشکل اساسی تر شده است و اگر شما به این می اندشیدید که با این رابطه شما مشکلی جدی با عنوان وابستگی و... برای ایشان ایجادمی کنید باز هم دلسوزانه حاضر به کمک می شدید ؟؟؟ اگر بگویید آری می گویم این دیگر شیطنت است .
من در این لحظه کاری به اون دختر و اشتباهاتش ندارم و روی سخنم با شماست که مراجع این سایت هستید .
دست از خطاهایتان بردارید و لطف و محبت حقیقی شما به این دختر و خودتان این است که از او دور شوید و این مسافرت را هم کنسل کنید . .و لطفاً به خود اطمینان نداشته باشید که با آتش احساساتی که بین شماست بتوانید در خلوتی که پیش می آید با او کاری نداشته باشید و به قول خودتان به او دست نزنید . محال است با کشش طبیعی بین شما که بدون احساسات آتشین هم پیش خواهد آمد ، چه رسد به این احساساتی که دارید ، شما به هم نزدیک نشوید و مهمتر از همه با این میل و اصراری که به شب گذرانی با هم دارید .
چرا نمی گویید او با اردو می آید سفر ، شب را هم با همان همسفراش باشد و روزها گاهی هم را ببینید و سنگهاتان را وا بکنید ، چرا تمایل شما هم به شب با هم بودن است ؟؟؟ ، جز آن که وسوسه در کار است و شما می خواهید به خود بباورانید که هدف شناخت بیشتر اوست و...
ببخشید اگر کمی لحنم تند شده . اما حقیقتاً از خونسردانه برخورد کردن شما با این قضیه و غیر مستقیم توجیه کردن این سفر اگر چه ظاهری از مخالفت را بر آن پوشانده اید برآشفته شدم .
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
سلام، وقت بخیر.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط reihaneh
شما رابطه ای رو آغاز کردید با "بی منطقی". ادامه دادید و بشدت وارد احساسات شدید، باز هم با "بی منطقی".
حالا می خواهید با منطق وارد کار شوید.جایی که دیگه اون دختر احتمالا هیچ منطقی رو قبول نمی کنه.
چنین جمله ای را کمی پیش در میان صحبت هایش شنیدم، ظاهرا در این مورد با شما هم عقیده است.
و من هم فکر می کنم حق با او باشد، واقعا احساسی عمل کرده ایم.
او این اواخر واقعا پرخاشگر به نظر می رسد، این موضوع نگران ام می کند که به حالات قبل بازگردد.
نمی دانم چه کنم، اما هنوز هم فکر می کنم باید از طریق منطق دوره جدیدی را آغاز کنیم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
شما خوب سخن می گید و از اخلاقیات مثبت خود می گویید و به نوعی عقلانیت را مطرح می کنید و اشکالات را متوجه دختر مربوطه می دانید ، اما در عمل حداقل به بعضی از اونچه می گویید و اساسی هم هست پای بند نیستید .
من هیچ وقت ادعائی مبنی بر بی نقض و عیب بودن نداشته ام، و همچنین سبب تمام مشکلات رابطه را بی فکری های او ندانسته ام، من هم گاهی بی فکری هایم کار دست ام می دهد.
واقعا گاهی از انسان ها خطائی سر می زند که از عواقب آن ناآگاه اند.
نقل قول:
اگر شما پیرو عقل و منطق هستید که چنین نشان می دهید از همان اول باید تقاضای ایشان برای سفر رفتن را رد می کردید اما نکردید و با این وعده حتی از برنامه خود صرف نظر کردید یعنی در مقابل امتیازی که ایشان حاضر شده به شما بدهد حاضر شدید دست از برنامه خود بردارید ، یعنی اگر چنین وعده ای نمی داد شما سفرتان را با آن دوستان می رفتید .
شما جای من بودید در آن لحظه هیجان زده نمی شدید؟
رابطه ای را تصور می کنیم که در یک شهر می باشد، و هر دو می توانند هر زمان که خواستند با کمترین هزینه و مسافت همدیگر را ملاقات کنند، و آن زمان است که اگر چنین سفری را نروند زیاد تفاوتی به حال شان ندارد.
اما در رابطه ای تقریبا دو ساله که در این مدت تنها یک بار همدیگر را از نزدیک ملاقات کرده اند این پیشنهاد واقعا شگفت انگیز است و حتی زمان را کند می کند.
شرایط رابطه ی ما، شرایط ویژه ای است.
اینقدری این پیشنهاد ارزشمند بود که تعطیلات را در خانه سپری می کنم.
نقل قول:
در میان سخنانتان نشان داده اید رابطه با جنس متفاوت برای شما عادی است حتی سفر رفتن ، و چه بسا از این روابط و سفرها به این دختر هم گفته اید و ذهن او هم اشتیاق به چنین سفری با شما را پرورش داده .
او بیشتر اشتیاق دارد همراه من در کنار دریا سپری کند.
و همچنین اولین سفر او به شمال کشور خواهد بود.
همانطور که اظهار می دارد، تجربه ی زیبائی خواهد بود.
نقل قول:
چه لزومی داشت شما sms بدهید و بپرسید آیا کاری داشته یا نه ؟
به قول خودتان در جواب sms شما مغرورانه گفته اشتباه شده . شما چرا ادامه دادید و به قول خودتان مؤدبانه با او برخورد کردید و... صحبتها را ادامه دادید ؟ ، و بعد احساس کردید به او کمک کنید چون روزی کسی به شما کمک کرده ؟؟ این با هیچ منطقی توجیه نمی شود .
می گویید از لحن و صحبت هم خوشمان آمد و... در واقع اصل ادامه برای همین بوده ( لذت و احساس خوشایندی که از صحبت با هم داشتید . ) به این فکر می کردید این چه عواقبی دارد ؟؟؟؟.
فقط می خواستم بدانم چه کسی با من تماس گرفته است، جالب این است که اولین باری بود که برای تماس ناشناسی چنین پیامی را ارسال کرده بودم. شاید اسم اش تقدیر باشد.
او واقعا بی جهت و بی مورد آنطور با من برخورد کرده بود، لزومی نداشت که آنقدر خشمگین باشد.
من فقط از او خواستم که خونسردی اش را حفظ کند، تنها یک اتفاق بوده است.
تعدادی پیام را رد و بدل کردیم و بعد خودمان را به هم معرفی کردیم، و آن زمان بود که متوجه شدم او دختر است.
زمانی بحث مشکلات و عواطف به میان آمد که به او گفتم اسمتان زیباست و دوست اش دارم.
او کنجکاو شد و سوال پرسید که چرا به اسم اش علاقه دارم؟
من هم در جواب اش گفتم مدتی زیادی قبل عاشق دختری بوده ام که هم اسم شما بود.
از من تقاضا کرد تا جریان را برای اش تعریف کنم، و من هم تعریف کردم.
آن شد که به من اعتماد کرد و شرح حال اش را برایم تعریف کرد.
لحن صحبت او واقعا شیرین و دلنشین بود، سبب شد تا معاشرت با او را تقویت کنم.
من آن زمان به فکر هیچ گونه عواقبی از اعمال ام نبودم، تنها بر روی یک مسئله تمرکز کرده بودم که بتوانم کمک اش کنم.
نقل قول:
گفتم بهتر بود ایشان را تشویق می کردید نزد مشاور برود برای رفع مشکلاتش ، می گویید چه فرقی می کند به وسیله من معالجه می شد یا پزشک ؟؟
این سخن شما با ادعای عقلانیت شما سازگاری ندارد واقعاً کارشناسانه و منطقی و با نظر به دنیای احساسات یک دختر جوان نگاه کنید ، فرقی نمی کرد که شما او را راهنمایی می کردید یا اهل فن ؟؟؟!!!!!
برادر عزیز !
در حرفه مشاوره یکی از اصول مهم ، توجه مشاور به این که مراجع به او وابسته نشود است و لذا تمهیدات لازم توسط مشاور برای این امر به کار گرفته می شود ، آیا شما این مهارتها را به کار بردید و اصلاً بلد بودید ؟؟؟
گفته های خود شما حاکی از این است که عکس این را در رابطه با ایشان داشته و دارید . پس نگویید به او کمک کرده اید . اگر دو مشکل را به کمک شما حل کرده باشد ، دچار یک مشکل اساسی تر شده است و اگر شما به این می اندشیدید که با این رابطه شما مشکلی جدی با عنوان وابستگی و... برای ایشان ایجادمی کنید باز هم دلسوزانه حاضر به کمک می شدید ؟؟؟ اگر بگویید آری می گویم این دیگر شیطنت است .
حق با شماست.
من تصور می کردم شاید این اتفاق افتاده است تا به جبران گذشته ام بپردازم.
به همین دلیل بود که خودم سعی بر انجام اش داشتم.
اما همانطور که گفتم هیچ وقت فکر نمی کردم که وابستگی به وجود آید.
شخصی که در گذشته به این صورت به من کمک کرد، هیچ گونه وابستگی ای بین مان پیش نیامد، به همین دلیل تصوری در این باره نداشته ام.
اگر می دانستم روزی این رابطه تا این حد جدی می شود، هیچ زمانی نمی پذیرفتم که کمک اش کنم.
چون همانطور که شما گفتید دچار مشکل اساسی تری شد، و یا به قولی "از چاله در آمد به چاه افتاد"
نقل قول:
دست از خطاهایتان بردارید و لطف و محبت حقیقی شما به این دختر و خودتان این است که از او دور شوید و این مسافرت را هم کنسل کنید . .و لطفاً به خود اطمینان نداشته باشید که با آتش احساساتی که بین شماست بتوانید در خلوتی که پیش می آید با او کاری نداشته باشید و به قول خودتان به او دست نزنید . محال است با کشش طبیعی بین شما که بدون احساسات آتشین هم پیش خواهد آمد ، چه رسد به این احساساتی که دارید ، شما به هم نزدیک نشوید و مهمتر از همه با این میل و اصراری که به شب گذرانی با هم دارید .
چرا نمی گویید او با اردو می آید سفر ، شب را هم با همان همسفراش باشد و روزها گاهی هم را ببینید و سنگهاتان را وا بکنید ، چرا تمایل شما هم به شب با هم بودن است ؟؟؟ ، جز آن که وسوسه در کار است و شما می خواهید به خود بباورانید که هدف شناخت بیشتر اوست و...
صحیح می فرمائید، اما اگر او بر اساس تعصبات دین اش به من چنین اجازه ای ندهد، غیرممکن خواهد بود.
و این شاید خود بزرگترین کمک باشد. چون او هیچ تجربه ی جنسی نداشته است و مطمئنا احساس خوش آیندی هم نخواهد داشت، در واقع همان ترس و وحشت..
همانطور که گفتم تنها و تنها دل نگرانی من از این موضوع، جریانات بعد از سفر است.
در این مورد صحبت هائی را داشته ایم، اما او از بابت دوستان اش نگران است که مبادا از رابطه مان مطلع شوند.
و این نگرانی برای خانواده اش می باشد که اگر روزی از رابطه مان مطلع شود او دچار مشکلات زیادی خواهد شد.
به او حق می دهم، چون با تعصبات اخلاقی خانواده اش آشنا هستم.
ما هر دو به شب علاقه ی ویژه ای داریم، و سکوت شب را به تمام امتیازات روز ترجیح می دهیم.
هدف از سفر برقراری یک رابطه ی جنسی نیست.
اهداف این سفر در کنار هم بودن در منطقه ای آزاد، و همچنین شناخت اخلاقی و رفتاری او در چنین موقعیتی می باشد. (واقعا چنین اهدافی از سفر دارم)
نقل قول:
ببخشید اگر کمی لحنم تند شده . اما حقیقتاً از خونسردانه برخورد کردن شما با این قضیه و غیر مستقیم توجیه کردن این سفر اگر چه ظاهری از مخالفت را بر آن پوشانده اید برآشفته شدم .
لحن شما به هیچ وجه تند و زننده نیست، از راهنمائی تان هم بسیار متشکرم دوست عزیز.
من فکر می کنم با خونسردی و آرامش کار را پیش ببرم نتیجه ی بهتری بدهد، خصوصا در موارد حاد رابطه مان.
این را هم فراموش نمی کنم که همچنان نگران این رابطه و مشکلات و مسائل مختلف آن هستم.
من هنوز نمی توانم مخالفتی با این موضوع داشته باشم، چون نمی دانم جواب او را چه باید بدهم.
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
خداوند انسان را آفرید و انسان توجیه را!
دوست گرامی! اگر هدفتان از طرح آن سوال این بود که نظر دوستان را در مورد این سفر بدانید، خوب دوستان به صراحت جوابشان را دادند و متفق القول نه گفتند! آنهم یک "نه" بزرگ! ضرب المثلی هست که میگوید: " همه چیز از نازکی پاره میشود، انسان از کلفتی!" این که خود را گول بزنید و به خود بگویید که هدف سفر ارتباط جنسی نیست و شما همچین خطایی نخواهید کرد، همین که شما نمیتوانید خود را قانع کنید که این سفر را کنسل کنید و هی آنرا توجیه میکنید معنایش این است که اشتباهات بعدی را هم به راحتی انجام خواهید داد و توجیه خواهید کرد.
حذر کنید از این سفر! "نه" گفتن را قدری با خودتان تمرین کنید و سعی کنید یک عمر آرامش خود را فدای لذت های زودگذر نکنید.
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
خیلی خشنود شدم از خویشتن داری شما در مقابل انتقادهایی که به شما شد و مهمتر از آن پذیرش اشتباهات .
برادر عزیز !
همین روحیه پذیرش را اگر با دور اندیشی همراه کنید ، مطمئناً بهترین تصمیم را خواهید گرفت .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ASHES
شما جای من بودید در آن لحظه هیجان زده نمی شدید؟
رابطه ای را تصور می کنیم که در یک شهر می باشد، و هر دو می توانند هر زمان که خواستند با کمترین هزینه و مسافت همدیگر را ملاقات کنند، و آن زمان است که اگر چنین سفری را نروند زیاد تفاوتی به حال شان ندارد.
اما در رابطه ای تقریبا دو ساله که در این مدت تنها یک بار همدیگر را از نزدیک ملاقات کرده اند این پیشنهاد واقعا شگفت انگیز است و حتی زمان را کند می کند.
شرایط رابطه ی ما، شرایط ویژه ای است.
اینقدری این پیشنهاد ارزشمند بود که تعطیلات را در خانه سپری می کنم.
اولاً ، همین دلایل شما ، این رابطه را منطقی نمی داند .
ثانیاً ، بله من هم هیجان انگیز بودن این پیشنهاد را می دانم چون احساسات را بر می انگیزد و از این رو می گویم وسوسه به کار افتاده ، بهتره بگیم پیشنهاد وسوسه انگیزی بوده . اما آیا باید پی هر هیجان و وسوسه ای رفت ؟؟؟ پس عقل کجا باید وارد شود ؟ غیر از این است که در این گونه شرایطی که ما در خطر به دام وسوسه های ناشی از غلیان هیجانات افتادن هستیم باید عقل وارد شود و نجات دهنده باشد ؟
زمانی بحث مشکلات و عواطف به میان آمد که به او گفتم اسمتان زیباست و دوست اش دارم.
او کنجکاو شد و سوال پرسید که چرا به اسم اش علاقه دارم؟
من هم در جواب اش گفتم مدتی زیادی قبل عاشق دختری بوده ام که هم اسم شما بود.
از من تقاضا کرد تا جریان را برای اش تعریف کنم، و من هم تعریف کردم.
آن شد که به من اعتماد کرد و شرح حال اش را برایم تعریف کرد.
همه اینها دنیای احساسی یک دختر را تحت تأثیر قرار می دهد ، شما دقیقاً طوری عمل کرده اید که یک دختر احساساتی جذب می شود .
لحن صحبت او واقعا شیرین و دلنشین بود، سبب شد تا معاشرت با او را تقویت کنم.
این از جذابیتهای طبیعی زن برای مرد است که شدت و ضعفش در زنها متفاوته .
فکر می کنید چرا در تعالیم دینی ما تأکید شده که زنان با صدای زیر و ظریف با مردان صحبت نکنند ؟؟؟ یا تأکید شده جز به ضرورت وارد صحبت با مردان نشوند ؟؟
آیا به خاطر همین جاذبه های برانگیزاننده و ... نیست که سفارش شده .
تصور کنید هر دوی شما این تعالیم را به کار می گرفتید ، آیا کار به اینجا می کشید ؟؟؟
من آن زمان به فکر هیچ گونه عواقبی از اعمال ام نبودم، تنها بر روی یک مسئله تمرکز کرده بودم که بتوانم کمک اش کنم.
یعنی عقلانیت و منطق را به کار نگرفتید ...
اکنون چه ؟؟ نمی خواهید منطق را به کار بگیرید و به عواقب پذیرفتن این سفر برای آن دختر که خیلی مایلید مشکلاتش بیشتر نشود فکر کنید ؟؟؟
اما همانطور که گفتم هیچ وقت فکر نمی کردم که وابستگی به وجود آید.
حالا چی ؟ نمیخواهید به این فکر کنید که با این سفر او از اینی که هست وابسته تر شده و بیقراری شدید پیدا می کند ؟؟
اگر می دانستم روزی این رابطه تا این حد جدی می شود، هیچ زمانی نمی پذیرفتم که کمک اش کنم.
حالا با پذیرفتن این سفر چه کمکی بهش خواهی کرد ( تصور کرده اید چه کمکی می کنید ) ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ASHES
چون همانطور که شما گفتید دچار مشکل اساسی تری شد، و یا به قولی "از چاله در آمد به چاه افتاد"
اگر این سفر را بروید حتی اگر شما به هم نزدیک هم نشوید ، احساسات و وابستگی وی برانگیخته تر خواهد شد ، آنوقت است که او را به قعر جهنم درد و رنج خواهید انداخت ،آیا وجدانتان اجازه می دهد چنین کنید ؟؟؟؟؟؟
قبول کنید که الآن دیگر نمی توانید بگویید که نمی دانستم چنین می شود ، چون ما داریم به شما می گوییم . کافیست خودتان هم به عواقب این سفر فقط برای خودتان متمرکز نشوید ، به او هم فکر کنید و ببینید چه عواقبی از نظر احساسی و حتی نگرانی هایی که دارد برایش داشته باشد ، آنوقت خواهید دید که شما مثلاً اومدید ابروی او را درست کنید زدید و چشمش را در آوردید .
صحیح می فرمائید، اما اگر او بر اساس تعصبات دین اش به من چنین اجازه ای ندهد، غیرممکن خواهد بود.
برادر من
وقتی احساسات غلیظ شود ، و مجاورت و خلوت پیش آید ، تمایلات جنسی به طور طبیعی بروز خواهد کرد و نمی توانی مطمئن باشی که اتفاقی نمی افتد . شما خوب دقت کن که او دچار احساساتی رمانتیک شده ، از این که در کنار شما ، در کنار دریا قدم بزند ، شب را کنار شما باشد چون هر دو شب را دوست دارید و.... بقول خودتان سکوت و .... شب ،
نقل قول:
او بیشتر اشتیاق دارد همراه من در کنار دریا سپری کند.
و همچنین اولین سفر او به شمال کشور خواهد بود.
همانطور که اظهار می دارد، تجربه ی زیبائی خواهد بود.
همه اینها یعنی احساساتی غلیظ که در خلوت و مجاورت چه بخواهید ، چه نخواهید تحریک جنسی را در پی خواهد داشت . و احتمال ارتباطی ولو سطحی از این نظر بسیار بالاست ، فکر می کنید چرا در تعالیم دینی ما توصیه و سفارش اکید بر پرهیز دو نامحرم از خلوت شده ، و حتی توصیه شده اگر از روی اتفاق و یا ناچاری دو نامحرم مدتی کوتاه در فضایی قرار گرفتند حتماً دری یا پنجره ای به سوی بیرون باز کنند ، و گفته شده که اگر دو نامحرم در جایی خلوت کنند ، سومی شیطان خواهد بود ، یعنی شیطان توجه را به سوی تمرکز روی تمایل و کشش طبیعی بین آن دو سوق می دهد ..... خود بخوانید حدیث مفصل را .
هم ، علمی ، هم دینی ، هم اخلاقی ، هم عرفی نظر کنیم این کار درست نیست و هیچ تضمینی برای نزدیک نشدن شما به هم ، نه خودتون می تونید بدید ، نه دختر مورد نظر
و این شاید خود بزرگترین کمک باشد. چون او هیچ تجربه ی جنسی نداشته است و مطمئنا احساس خوش آیندی هم نخواهد داشت، در واقع همان ترس و وحشت..
اینها همه توجیحات واهی است ، همان عدم تجربه او را سست خواهد کرد ، چون دورا دور این همه به شما وابسته شده و احساسات نشان می دهد ، از نزدیک که این شدید تر خواهد شد ، و وقتی هورمونهای جنسی به خاطر این احساسات و مجاورت فعال شوند ، قدرت تحلیل عقلانی و حتی ترس را هم از فرد می گیرد .
برادر محترم !
در اون مجاورت با اوج احساسات و خلوت حاصله و قطعاً نزدیک شدن جسم شما به هم ، شرایط مثل الآن نیست که پای عقل و منطق وسط آید . علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد ، عقل و منطق مال الآنه که شما چنین سفری را نروید .
همانطور که گفتم تنها و تنها دل نگرانی من از این موضوع، جریانات بعد از سفر است.
بله تنها نگرانی شما برای خودتان است که چیزی پیش نیاید و گفتار نشوید ،آیا به آن دختر و عواقب این سفر برای او ، و در بهترین شرایطش ، وابستگی بیشتر و تمایل به بیشتر هم را ملاقات کردن و وقتی امکانش نیست ، عصبی شدنها و ناملایمات روحی و پرخاشگری ها ( که الآن هم به دلیل همین وابستگی و دوری عارضشان شده ) و اگر رابطه جنسی پیش بیاد که عواقب بدترش برای او هم فکر کرده اید ؟؟؟
آیا بی توجهی به عواقب این سفر برای او انصاف است ؟؟
شما که به قول خودتان به قصد کمک رابطه با او را ادامه دادید ، چرا حالا کمک نمی کنید که این دختر ناپخته چنین تجربه ای نکند و به این عواقب گرفتار نشود ؟؟؟؟ حالا که من با دیدی کارشناسی دارم این عواقب را به شما گوشزد می کنم .
مطمئناً اگر باز توجیه کنید ، جز این نیست که گرفتار وسوسه هوس شده اید و به اون دختر و عاقبت او توجه نخواهید داشت . درست نمی گم ؟ ( این را گفتم که به درون خود بروید و ببنید ریشه تمایل و اشتیاق شما برای تحقق این سفر ، وسوسه است ) ، درسته مبارزه با وسوسه سخته ، اما اگر به وجدانتان رجوع کنید و نه تنها به خود که به اون دختر هم فکر کنید که به نظر میاد مایل نیستید مشکلاتش را بیشتر کنید ، می توانید جلوی وسوسه را بگیرید .
هدف از سفر برقراری یک رابطه ی جنسی نیست.
آیا همین که هدف این نباشد ، تضمینی است برای این که رابطه پیش نیاید ؟؟؟؟
مگر شما از ادامه رابطه با این دختر ، هدفتان این بود که او را به خود علاقمند و وابسته کنید ؟
خیر ، اما آیا این علاقه و وابستگی پیش نیامد ؟؟؟؟
چرا از آنچه تجربه کرده اید درس نمی گیرید و نمی گیرید صرف نداشتن هدف خطا تضمین پیش نیامدن خطا نمی تواند باشد .
همه ما روز را که آغاز می کنیم ، هدفمان این نیست ، دروعغ بگوییم ، بدی کنیم و..... کلاً خطایی مرتکب شویم ، اما آیا همین کافیست و تضمینه ؟؟؟ اگر آری پس این همه خطا از کجا میاد ؟؟!!!
اهداف این سفر در کنار هم بودن در منطقه ای آزاد، و همچنین شناخت اخلاقی و رفتاری او در چنین موقعیتی می باشد. (واقعا چنین اهدافی از سفر دارم)
برادر محترم !
قاطعانه می گویم راه کسب شناخت این نیست ، و در این گونه شرایطی فقط احساسات بروز خواهد کرد و شما از واقعیات اخلاق و رفتار هم چندان مطلع نخواهید شد .
ضمن این که شما شناخت کافی تا این مرحله را به دست آورده اید ، به تردیدتان برای ازدواج فکر کنید ! ( به خصوص تفاوتهای فرهنگی ، مذهبی و خانوادگی ) وقتی تا این مرحله اطلاعات و شناخت شما مردد هستید ، عنوان شناخت بیشتر ، توجیحی از سوی نفس مصوله است . و زینت آرایی نفس مزینه . به هوش باشید
این را هم فراموش نمی کنم که همچنان نگران این رابطه و مشکلات و مسائل مختلف آن هستم.
من هنوز نمی توانم مخالفتی با این موضوع داشته باشم، چون نمی دانم جواب او را چه باید بدهم.
این همه دلیل کافی نیست برای مخالفت با این سفر ؟؟
با یک نه بزرگ هم قاطعیت به خرج دهید ، هم بزرگترین محبت واقعی را در این رابطه به او داشته باشید .
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
سلام، عصر بخیر.
فرشته مهربان عزیز.
پست های شما و دیگر دوستان را باری دیگر از نو مرور کردم.
و آخرین پست شما را هم چندین بار مرور کردم.
فکر می کنم باید تسلیم شوم و حق را به شما بدهم.
از هر جهتی که به این سفر نگاه می کنم، عواقب بعد از سفر می تواند بسیار مشکل ساز باشد.
فکر می کنم این سخنان شما باعث شد تا بیشتر به عمق مسئله سفر کنم، و در واقع حساب کار دست ام باشد :
نقل قول:
اگر این سفر را بروید حتی اگر شما به هم نزدیک هم نشوید ، احساسات و وابستگی وی برانگیخته تر خواهد شد ، آنوقت است که او را به قعر جهنم درد و رنج خواهید انداخت ،آیا وجدانتان اجازه می دهد چنین کنید ؟؟؟؟؟؟
قبول کنید که الآن دیگر نمی توانید بگویید که نمی دانستم چنین می شود ، چون ما داریم به شما می گوییم . کافیست خودتان هم به عواقب این سفر فقط برای خودتان متمرکز نشوید ، به او هم فکر کنید و ببینید چه عواقبی از نظر احساسی و حتی نگرانی هایی که دارد برایش داشته باشد ، آنوقت خواهید دید که شما مثلاً اومدید ابروی او را درست کنید زدید و چشمش را در آوردید .
نقل قول:
بله تنها نگرانی شما برای خودتان است که چیزی پیش نیاید و گفتار نشوید ،آیا به آن دختر و عواقب این سفر برای او ، و در بهترین شرایطش ، وابستگی بیشتر و تمایل به بیشتر هم را ملاقات کردن و وقتی امکانش نیست ، عصبی شدنها و ناملایمات روحی و پرخاشگری ها ( که الآن هم به دلیل همین وابستگی و دوری عارضشان شده ) و اگر رابطه جنسی پیش بیاد که عواقب بدترش برای او هم فکر کرده اید ؟؟؟
آیا بی توجهی به عواقب این سفر برای او انصاف است ؟؟
شما که به قول خودتان به قصد کمک رابطه با او را ادامه دادید ، چرا حالا کمک نمی کنید که این دختر ناپخته چنین تجربه ای نکند و به این عواقب گرفتار نشود ؟؟؟؟ حالا که من با دیدی کارشناسی دارم این عواقب را به شما گوشزد می کنم .
مطمئناً اگر باز توجیه کنید ، جز این نیست که گرفتار وسوسه هوس شده اید و به اون دختر و عاقبت او توجه نخواهید داشت . درست نمی گم ؟ ( این را گفتم که به درون خود بروید و ببنید ریشه تمایل و اشتیاق شما برای تحقق این سفر ، وسوسه است ) ، درسته مبارزه با وسوسه سخته ، اما اگر به وجدانتان رجوع کنید و نه تنها به خود که به اون دختر هم فکر کنید که به نظر میاد مایل نیستید مشکلاتش را بیشتر کنید ، می توانید جلوی وسوسه را بگیرید .
اگر دقایقی خود را در نظر نداشته باشم، او با احساسات لطیف و حساسی که دارد مطمئنا شکست خواهد خورد.
به همین صورتی هم که ادامه می دهیم، این وابستگی مشکلات زیادی به وجود آورده، وای بر روزی که تقویت شود. و حتی ممکن است با این سفر چندین برابر رشد کند.
هیچ وقت وجدان ام چنین چیزی را قبول نخواهد کرد.
نمی گویم که به این مسائل فکر نمی کردم، می کردم، اما نه به اندازه ی توجه ای که به مسائل جنسی و جریانات بعد از سفر داشته ام. در واقع زیاد جدی اش نگرفته بودم.
اما حالا با توضیحات شما متوجه شدم که این مسئله حتی مهم تر از مسئله ای بوده است که روی آن تمرکز داشته ام.
نقل قول:
این همه دلیل کافی نیست برای مخالفت با این سفر ؟؟
با یک نه بزرگ هم قاطعیت به خرج دهید ، هم بزرگترین محبت واقعی را در این رابطه به او داشته باشید .
"نه" گفتن دلیل قانع کننده ای هم احتیاج دارد، فکر نمی کنید با این دلایل شما او تفکر دیگری پیدا کند که برایش مشکل ساز شود؟
او تصور می کند من تا همیشه کنار اش هستم، و همچنین فکر می کند اگر وابستگی و عشق مان نسبت به هم افزایش یابد، تفاوتی که ندارد هیچ، بهتر هم خواهد بود.
این را هم می گویم که دور جدیدی را در رابطه مان آغاز کرده ام.
چون فکر می کنم این رابطه از اول هم اشتباه بوده است، و نباید بیش از این ادامه یابد.
در دور جدید سعی بر این است که رابطه را به سوی یک رابطه ی دوستانه سوق دهم، تا عاشقانه.
در واقع سعی بر این است که فکر عشق و ازدواج را از سرش بیرون کنم.
قبول کنید و حق بدهید که با این اخلاقیات و روحیات او، کار بسیار دشواری است.
خانم های این سایت با خواندن مطالب ام بهتر از من می توانند وضعیت روحی و احساسی او را درک کنند.
اما وقتی به این فکر می کنم که این رابطه عاشقانه است، و با این وضعیت قرار است روزی تمام شود، وجدان ام عذاب می کشد.
اعتراف می کنم که مقصر من بوده ام، نباید رابطه ای را شروع می کردم که به این شکل تغییر مسیر دهد.
در واقع هدف چیز دیگری بوده است که از آن بسیار دور شده ایم و مسیر دیگری را ادامه داده ایم.
در مدتی که با دوستان ام به شمال سفر کردم و بی توجه ای به او نشان دادم، تا مرز جنون رفته بود.
حتی روز های پایانی بدون اطلاع من تعداد زیادی قرص مصرف کرده بود که کار به بیمارستان کشیده بود و بخیر گذشت.
من در این مدت زمان دوستی مان بسیار اشک او را در آورده ام، حتی گاهی از کنترل خارج می شد و من از این فاصله از طریق تلفن کاری نمی توانستم انجام دهم، و این عذاب ام می داد. واقعا گاهی این فاصله به بدترین شکل احساس می شود.
من واقعا پریشان و دل آشوب هستم. من واقعا نگران و هراسان هستم، لطفا درک ام کنید.
با کمک ها و راهنمائی هایتان می توانم به بهترین شکل رابطه را پایان دهم، و عذاب وجدان نداشته باشم.
اگر او در این مدت عاشق کسی دیگر می شد بهترین گزینه برای پایان رابطه بود، و دیگر نگرانی نداشتم که بعد از پایان رابطه عذاب بکشد و خطائی مرتکب شود. سوابق او نگران کننده است.
احساس مسئولیت می کنم، مسئولیتی که در قبال این رابطه دارم. من تعهد داده ام.
خدای من، واقعا آشفته ام.
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
[align=justify]سلام، می تونید به تالار همدردی دعوتش کنید؟
حالا یا بصورت مستقیم، یا به شکل دیگری که خودتون صلاح می دونید. که من فکر می کنم بهتره معرفی بصورت غیر مستقیم باشه و از حضور شما در این تالار اطلاع نداشته باشه.
مطمئنا اینجا دوستان می تونن خیلی کمکش کنن که هم درک درست تری از رابطه و شرایط پیدا کنه، هم با پایان رابطه بهتر کنار بیاد.
علاوه بر این با قرار گرفتن در این فضا مهارت ها و آگاهی های بسیاری هم کسب خواهد کرد که مطمئنا براش مفید خواهند بود.:72:[/align]
RE: مشکل: جر و بحث های زیاد و تضاد های فکری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
[align=justify]سلام، می تونید به تالار همدردی دعوتش کنید؟
حالا یا بصورت مستقیم، یا به شکل دیگری که خودتون صلاح می دونید. که من فکر می کنم بهتره معرفی بصورت غیر مستقیم باشه و از حضور شما در این تالار اطلاع نداشته باشه.
مطمئنا اینجا دوستان می تونن خیلی کمکش کنن که هم درک درست تری از رابطه و شرایط پیدا کنه، هم با پایان رابطه بهتر کنار بیاد.
علاوه بر این با قرار گرفتن در این فضا مهارت ها و آگاهی های بسیاری هم کسب خواهد کرد که مطمئنا براش مفید خواهند بود.:72:[/align]
سلام.
به هیچ وجه، اصلا فکرش را هم نمی توانم بکنم.
من حتی از این هراس دارم که روزی در اینترنت جستجو کند و با این سایت آشنا شود، چه برسد به آن که من معرفی کنم.
اگر بداند چنین موضوعی را با شما در میان گذاشته ام و صحبت هایمان را ببیند بسیار وحشتناک خواهد شد.
او حتی این حق را به من نمی دهد که اطلاعاتی از رابطه مان به مادرم بدهم، دلیل قانع کننده ای هم ندارد.
او اگر حتی با این سایت هم آشنا شود و مطالب انجمن ها را مطالعه کند مطمئنا روزی این تاپیک را هم خواهد دید، تمام مشخصات رابطه مان را در اختیارتان قرار دادم، و کاملا برای او واضح خواهد بود که ایجاد کننده ی چنین بحثی من بوده ام.
ترجیح می دهم برای کسب آگاهی بیشتر به او کتاب های مناسب روانشناسی را معرفی یا ارسال کنم.