-
RE: کم کم آگاه میشم!!!
دل عزیز در مورد مشابهی مطلب جالبی از مدیر همدردی عزیز فقید :311: خواندم که الان جواب شماست:
"منفعل از او نباش. خود برانگیخته و مسئولانه رفتار كن (تغییر تدریجی واقعیت ها).
وقتی شما بر اساس اشتباهات یا رفتار او تحریك می شوی. یعنی منعل از اویی. اگر [باب میل شما] رفتار كند در شما احساس خوب ایجاد می كند،وقتی [خلاف انتظار شما] برخورد می كند، در شما احساس ناخوشایند بر می انگیزد. این یعنی شما منفعل هستید.
باید این روش را عوض كنید. شما باید خودتون فاعل باشید. نه تحت تاثیر او . لذا برای خود یك استراتژی بریز و براساس آن عمل كن.
اشتباه رایج همسران اینست كه سعی می كنند عیوب همسرشان را كشف و در رفع آن بكوشند. در حالیكه باید به عكس كنند. یعنی نقاط مثبت همسرشان را بیابند و با تعریف و تائید آن،آن را گسترش بدهند به نحوی كه عیبها را بپوشاند. "
ضمنا امشب را نه به خودت زهر کن نه به همسر دلبندت. پاشو یه شام خوشمزه بپز، یه میز باحال بچین، وقتی هم اومد خونه یه کوچولو سنگین سلامش کن و بعد هم دعوتش کن به شام. دیگه هیچ اشاره ای هم به دعوای امروز نکن مطمئنم خودش کم کم میاد و عشقولانه ازت دلجویی میکنه.
پس پاشو یه یا علی بگو و افکار منفی ویرانگر را بریز بیرون. شب خوبی را برایت آرزومندم:43:
-
RE: کم کم آگاه میشم!!!
دوست خوبم بی دل عزیز ممنون از مطلبی که برام قرار داده بودی! راستش این دقیقا مورد مشابه منه! یعنی من منفعل هستم و این رو می پذیرم.
ببینید امروز خواهر بزرگم کلی با من صحبت کرد و در آخر به این نتیجه رسیدیم که شما چون خیلی خیلی در مورد هر موضوعی فکر می کنی و دقیقا می خوای که اون موضوع رو با همسرت توی هر شرایطی مطرح کنی، پس شما باید یه کم صبور باشی و شروع کنی به تمرین دقیق این موضوع که هر وقت فکری توی سرم هست که احساس می کنم که باید با همسرم مطرحش کنم، در اون لحظه تغییر وضعیت می دم و تغییر مکان میدم و با خودم میگم: " لعنت بر شیطان یا " استغفر ا... ربی و اتوب الیه" و یا جملات مشابه تا اگر قراره بار منفی یا احساسی اون موضوع توی ذهنم 100 باشه اون رو با این رفتارها به 50 تغییر داده باشم.
بچه ها امیدوارم که بتونم این طرح رو عملی کنم، احساس می کنم باید ساده تر از این حرفها زندگی رو بگیرم تا بتونم زندگی کنم.
اما در مورد موضوع منفعل بودن، لطفا کمکم کنید تا بتونم تغییر رویه بدم، یعنی من باید از کجا شروع کنم و دقیقا چه کاری رو انجام بدم.
-
RE: کم کم آگاه میشم!!!
دوستان خوبم سلام، راستش خیلی دلم می خواد که کمی به سمت عدم وابستگی و زندگی راحت تر و دلچسب تر قدم بگذارم؛ اما هنوز موفق نشدم، هنوز نتونستم تفاوت بین بی توجهی های همسرم، یا بی محبتی و کلمه ی عدم وابستگی رو تشخیص بدم، توی زندگی!!!!!!!
هنوز این سوال توی ذهنم هست که اگر قراره که من خودم برم، خودم بیام، خودم شاد باشم، خودم غمگین باشم، اصلا خودم باشم، بدون اینکه به این موضوع فکر کنم که رفتارها، ناراحتی ها، غم ها و شادیهای همسرم، روی رفتار و روحیات من تاثیری نداشته باشه، پس تفاوت من با دوران مجردیم چیه؟ پس مگر نه اینکه من ازدواج کردم تا یکسری از مشکلاتی که شاید توی دوران مجردی برام سخت بود رو به کمک همسرم مرتفع کنم؟ پس مگر نه اینکه من ازدواج کردم که شریک یه زندگی باشم؟ شریک مردی باشم توی همه ی لحظاتش؟ توی غم ها غمخوار و توی شادی ها آرام بخشش؟ پس لطفا به من بگید که من چه جوری هم خودم باشم، هم تمام جسم و روح و روانم در اختیار مردی باشه که باهاش دارم زندگی میکنم؟ چه جوری هم متوقع نباشم و هم توقع برآورده کنم؟
چه جوری دوستش داشته باشم بدون اینکه بهش بگم این کار رو برام انجام بده تا من هم دوستت داشته باشم و نه اصلا در من هم احساس دوست داشتن به جوشش بیاد و تحریکی بشه؟ بچه ها لطفا کمکم کنید تا راه درست تر رو انتخاب کنم با آگاهی!!!!
ممنون و سپاسگذارم
-
RE: کم کم آگاه میشم!!!
سلام به دل عزیزم
مسائل زندگیت را خواندم و خیلی ناراحت شدم
دوست عزیزم شما باید شروع کنید یک سری کارها و تمرینات را بر روی خودت انجام بدی و خیلی سریع هم اینکار را شروع کن.دوست خوبم شما نسبت به همه ی کارهای خوب و بد همسرت واکنش بد نشان می دهی و این باعث میشه که همسرت احساس کنه که فقط داری غرغر می کنی که در واقعیت هم بسیاری از مسائل را داری با هم قاطی می کنی و نکات مثبت همسرت را هم منفی می بینی
مثلا من اگر جای شما بودم اگر همچین همسری داشتم که این قدر احل بگو بخند و صمیمیت بود کلی بهش افتخار می کردم.من هیچوقت دوست ندارم همسرم با دختر خاله و دختر عمش و اینا رسمی صحبت کنه چون اون ها مانند خواهرش هستند.به خصوص اگر قبل از ازدواج رسمی نبوده که دیگه اصلا اینکار را ازش نمی خوام.به نظر من همسر شما اصلا مردی نیست که هیز باشه یا دنبال خانم های دیگه با افکار منفی باشد و این کارها و صحبت هایش در جمع خانم ها فقط نشانه ی مدل رفتاری ایشان و مدل بزرگ شدن ایشان است.
من اگر جای شما بودم وقتی کسی بهم می گفت که همسرم بعد از ازدواج هم هنوز اهل صحبت و شوخی و اینا است هم کلی افتخار می کردم هم اینکه در جواب اون فامیل می گفتم من به همین دلیل باهاش ازدواج کردم و اینکار همسرم را دوست دارم و دهان اون طرف را می بستم که دیگه حرفی نزند.
شما همش داری سعی می کنی که همسرت را تغییر بدهی در تمامی جوانب و اینکار باعث میشه که همسرت واکنش بدی نشان بدهد.
به نظر من به جای اینکه این همه چیز همسرت گیر بدهید هم روی خودت هم روی همسرت کار کن که دیگران را در مشکلاتتان دخالت ندهید و بقیه ی اختلاف سلیقه هایتان را فعلا کاری نداشته باش.
به نظر من این قدر مشکلاتت را نرو برای فامیلت تعریف کن چون انها این مسائل در ذهنشان می ماند و بعدا در حالیکه این مسائل برای تو حل شده است انها این مسائل شما دو نفر را در ارشیو نگه می دارند و مدت ها بعد سر هر موضوعی این مسائل را برایت یاداوری کرده و نکات منفی را کنار هم می گذارند و احساسی برخورد کرده و مشکل شما را حادتر می کنند.
-
RE: کم کم آگاه میشم!!!
دوست خوبم مهسا جان، عزیزم، ممنونم از نکاتی که برام یادآوری کردید! راستش من هم با موضوع آخری که مطرح کردید موافقم، اینکه ما نباید موضوعات زندگی مون رو برای دیگران مطرح کنیم، اما نمی دونم چرا با اینکه سعی می کنم جوری برخورد کنم که دیگران توی زندگیم نباشن اما نمیشه، این چند وقته هر اتفاقی که توی زندگی مون افتاده همه فهمیدند، البته این رو هم بگم که همسرم چون شخصیتش برون گرا هستند، توی خونه ی خودمون با داد و بیداد به خانواده ی خودشون می فهمونن و بعد از دعوا هم با زنگ زدن به خواهرام و مادرم باعث میشن که خانواده ی من متوجه شن که توی زندگی مون به چه مشکلی برخوردیم و این جوری دائم به دیگرون اجازه میدن که توی زندگی مون باشن!
در مورد موضوع برخوردهای ایشون هم راستش من همیشه دوست داشتم که همسرم طبعا یه مرد سنگین باشه و سعی کنن که توی مراوداتشون حد و حدود و حریم رو رعایت کنن که متاسفانه واسه ی همسر من همه به یه چشمن! بعضی موقع ها واقعا دیگه آدم نمیتونه تحمل کنه که یه آدم با همسرش هم همون جوری رفتار کنه که با یه دختر غریبه یا نه یه دختر از فامیلشون که این حس رو به من منتقل میکنه که هیچ تفاوتی بین من و دیگران نیست!!!!! من که واقعا نمی تونم همچین رفتاری رو قبول کنم.
اما در مورد روابطم با همسرم، راستش زندگیم دوباره همون آرامش قبل رو به خودش گرفته و سعی می کنم که خودم رو کنترل کنم و یه تغییر دیدگاه کوچولو هم داشتم که نیازی نیست که همه ی مسائل رو توی زندگی بزرگشون کرد، بعضی موقع ها با یه لبخند کوچیک میشه همه چیز رو به سادگی تمومش کرد!
و مورد دیگه که توی دستورالعمل زندگیم قرارش دادم اینه که سعی کنم خودم به خودم انرژی بدم، خودم خودم رو شارژ کنم و به قولی خودم باشم، همون آدم پر انرژی و امیدوار و متوکل و بااراده که خیلی هم اهل مطالعه و برنامه ریزی هست!!:43::227:
سومین چیزی که دارم با همه ی سعیم انجامش میدم، توجه و محبت به همسرم هست که واقعا توی زندگی معجزه میکنه و این البته تجربه ی 5 روزه ی منه و تمام سعیم رو انجام میدم که کنترل از دستم خارج نشه و عصبانی نشم و سعی کنم که با صبر و درایت و حوصله به اهدافم و شاید از جمله به تغییر بعضی از ویژگی های نادرست همسرم بپردازم.
و یه نکته ی دیگه ای که خیلی ذهنم رو درگیر کرده و باید به یه باور قلبی در وجود خودم برسونمش اینه که جدای از ظاهر یه آدم، مثل موقعیت اجتماعی و کلاس و تحصیلات و این جور حرفها همسرم، یه آدم فوق العاده ست از لحاظ انسانیت و باطن! از لحاظ قلبی و ذات واقعا قابل تحسینه، از لحاظ کمک به دیگران حالا توی هر قالبی که میخواد باشه اون یه انسان فوق العاده ست و این برام ثابت شده و باید جزو باورهای شخصیم قرارش بدم که با وجود همین ویژگی ها هم میشه که خوشبخت بود و شاد و عاشق!:46::311::43:
بچه ها! ممنونم از اینکه بهم توجه کردید و نکته ی دیگه ای که هست اینه که از دوستان خوبم، و بخصوص از بالهای صداقت عزیز خواهش می کنم که کمکم کنه تا وابستگیم رو نسبت به رفتارها و در کل همسرم به حداقل برسونم و اون قدر دلبسته اش باشم که سخنان دیگران روی باورهای ذهنیم نتونه تاثیرگذار باشه!
ممنونم