RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
دوستان سلام بعد از تقریباً یک ماه ؛ خب همونطور که می دونین من رفتم و قضیه رو بهش گفتم من وقتی باهاش صحبت کردم گفتم ما از همدیگه شناختی نداریم و هرطور که خودش صلاح میدونه این آشنایی بیشتر بشه ایشون هم گفت باید فکر کنم ، بعد از اون روز تعطیلات عید پیش اومد و نهایتاً دیروز اولین بار بعد از عید بود که با همدیگه کلاس داشتیم ، اما الآن یه چیزی رو نمی دونم اونم اینه که من چی کار باید بکنم؟ باید برم باهاش صحبت کنم و نظرش رو بپرسم؟ من برای فهمیدن نظر ایشون عجله ای ندارم اما از طرفی فکر میکنم اگه این کار رو هرچه سریعتر نکنم ایشون در مورد من و تصمیمم بدگمان بشن ، شما چی فکر میکنین؟ از طرفی صحبت دوباره با این شرایط که دوباره همون دوست عزیز(!) قدم به قدم ایشون رو لحظه ای تنها نمیذاره برام خیلی مشکل تر هم شده
خجالت هم میکشم نمی دونم این خجالت دیگه چه نوع مشکلیه؟؟!!:303::82:
نظر شما چیه؟
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام مثل اینکه کسی دوست نداره به من کمک بکنه!!!:302::302::302:
اشکال نداره من برای خودم درد و دل میکنم ، من که عادتمه ، اصلا به همین خاطر اسمم خیلی تنهاست
من دیروز رفتم که باهاش صحبت بکنم اما نشد ، خیلی هم بد شد خیلی!
من به خاطر حضور دوستش جلو نرفتم حتی به خاطر بودن دوستش و اینکه خیلی حساسم که کسی از موضوع با خبر نشه بهش سلام ندادم چون پیش از این هم نمیدادیم و باعث جلب توجه دوستش میشد
خلاصه روز خیلی بدی بود نمی دونم چی شد؟ فقط روز بدی بود ، نمیدونم چی کار باید بکنم؟
فکر میکنم منتظره من برای گرفتن جواب پا پیش بذارم و من هم . . .
باور کنین تقصیر خودشه که حتی یه لحظه اون دوست کنجکاوش رو از خودش دور نمیکنه ، من که بهش گفتم خیلی حساسم که هیشکی از صحبتمون باخبر نشه (برای صلاح هردومون) و اون هم قول داد که به کسی نگه :302::302:
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
من جاي شما بودم خيلي خونسر ميرفتم جلو و ميگفتم ببخشيد ميشه چند لحظه باهاتون صحبت خصوصي كنم؟يه نيم نگاهي هم به دوستش مينداختم تا متوجه بشه منظورم دقيقا چيه...
به همين راحتي...
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
سلام
خیلی تنها ی عزیز
من هم با نظر gh.sana جان موافقم
خیلی با خونسردی و با کلاس جلو برو و بگو می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم؟زیادم اروم این جمله را نگو تا دوستش بفهمه .اگر بخواد صحبت کنه خودش هم به دوستش می گه که مثلا چند دقیقه دیگه بر می گرده نترس خیلیها اینکار را می کنند و خیلی هم کار روتینی است و کار متفاوتی نمی کنی پس نترس
به نظر من اون دختر هیچوقت برای جواب دادن پا پیش نمی گذارد و شما باید خودتان برید و جواب را بپرسید و این کار نرمال است. به نظر من خیلی با خونسردی این کار را انجام بده و اصلا هول نشو
تازه حالا دوستش بفهمه که تو از این خانم خوشت می آید و برای کار خیر پیش قدم شدی مگه چه اتفاق بزرگی می افته؟؟؟؟
زمین که به آسمون نمیلد اینقدر سخت نگیررر
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
ممنون:72:
همین کار رو میکنم ، الآن خیلی ناراحتم چون دیروز اتفاقاتی که پیش اومد خیلی جلوه ی بدی داشت ؛ تا یکشنبه هم باهاش کلاس ندارم
خیلی هم دلخورم که در عین حال که میدونه من چقدر از دوستش متنفرم(!) اما هیچ اقدامی برای یه لحظه جدایی نمیکنه! البته میدونم دوستش بیش از حد کنجکاوه و کار خیلی سختیه!:302:
نقل قول:
من برای فهمیدن نظر ایشون عجله ای ندارم اما از طرفی فکر میکنم اگه این کار رو هرچه سریعتر نکنم ایشون در مورد من و تصمیمم بدگمان بشن ، شما چی فکر میکنین؟
نظرتون چیه؟
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
خب معلومه كار درستي نيست ...نميگم عجله كنيد اما زياد هم به تعويق نندازيد بلاخره شك برانگيز ميشه كه چرا ديگه سراغي از نتيجه نميگيريد و ...بهتره در اولين فرصت مناسب جوياي نتيجه فكر كردنش بشيد ....
سراغ نگرفتن شما يه جوري بي اهميت بودن موضوع رو در ذهن طرف مقابل القا ميكنه
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
نقل قول:
تازه حالا دوستش بفهمه که تو از این خانم خوشت می آید و برای کار خیر پیش قدم شدی مگه چه اتفاق بزرگی می افته؟؟؟؟
زمین که به آسمون نمیلد اینقدر سخت نگیررر
خودم هم نمیدونم ، جو دانشگاه کاری کرده که این جور حساس باشم ؛ یادمه وقتی داشتم با خودش صحبت می کردم گفتم که کسی از این صحبت با خبر نشه و اون دقیقاً گفت: " آره با این وضعیت جو کلاس اصلا درست نیست "
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
خیلی تنهای عزیز
سعی کن تمامی جوانب را در نظر بگیری که زیاد تابلو نشه این پیشنها شما ،اما منظور من این است که استرس این را نگیر که اگر کسی بفهمه خیلی بد میشه چون وقتی استرس می گیره ادم بدتر یک کاری می کنه که تابلوتر میشه
در نهایت من هممی دانم جو دانشگاه را می دانم و چند سال پیش من هم در موقعیت مشابه خیلی می ترسیدم که وای نکنه کسی بفهمه ولی در نهایت دیدم که خیلیها در دانشگاه همه فهمیدند که مثلا از کی خوششون می اید ولی هیچ اتفاق خاصی نیفتاد و همش استرس بیهوده بود
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
ممنون دوستان:72:
چشم در اولین فرصت میرم صحبت میکنم و نتیجه اش رو همین جا میگم
:82:
RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم
خیلی تنهای عزیز سلام
امروز با خوندن تاپیکی که ایجاد کردی رفتم به خاطرات چند سال پیشم...خیلی جالب بود برام چون منم توی وضعیتی خیلی مشابه وضعیت شماها قرار داشتم...بگذریم که چی شد ...دلم میخواد تا اونجا که میتونم کمکت کنم
ببین دوست خوبم همونطور که خودتم خوب میدونی ازدواج یه مرحله مهم وپیچیده از زندگیه...هرکسی ازازدواج هدفی داره و ازاونجاییکه سرنوشتش باهاش گره میخوره روش خیلی تفکر وبرنامه ریزی کرده و دوست داره همه چی یا بهتره بگم خیلی چیزا مطابق اون ملاک ها ومعیارهاش باشه...اینارو گفتم که همه احتمالات رو درنظر بگیری
مشخصه که احساست پاک و حقیقیه اما این رو هم بدون هنوز از احساس اون خانوم نسبت به خودت مطمئن نیستی...پس نه نا امیدباش نه امیدوار و سعی کن تا رفتارتم همینو نشون بده...تا اینجاهم خوب پیش رفتی واصلا به خاطر چیزی خودت رو سرزنش نکن
اگه اون دوستش ازش جدا نمیشه و اون خانم ازش نمیخواد که تنهاتون بذاره ...بذار به حساب دست پاچه شدن وخجالت کشیدنش...ولی اصلا بد نیست اگه شما ازش خواهش کنی چند لحظه تنهاتون بذاره...فقط عجله نکن...شاید با وجود اینکه علی رغم خواستت رفتارت توی ترمهای قبل احساست رو پیش اون خانوم آشکارکرده بوده ولی اون به طور جدی بهت فکر نکرده و الان حق داره فرصت داشته باشه تا تورو یه جورایی زیرنظر بگیره ومنتظر یه فرصت خوب باش تا نظرشو بپرسی ...فرصتی که دور وبرش کسی (به جز اون دوست همیشگیش)نباشه...فکرش درگیر کار مهمی نباشه و خلاصه اینکه زمانی باشه تا با آرامش وتمرکز جوابتو بده
وقتی تونستی باهاش حرف بزنی خیلی خونسرد وقاطع ازش بخواه نظرش چیه و این رو هم بگو نظرش هرچی که هست براش احترام قائلی
دلم میخواست بیشتر برات بگم اما متاسفانه کاری برام پیش اومده بایدبرم ولی قول میدم بازم بیام