RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
هر دوطرف (مادر من، همسرم و مادرش) معتقدند كه اين قبيل اختلافات بين همه هست. خوب تاحالا اين نكته ي خوب ماجراست. اما قسمت ناخوشايندش اينه كه با وجود اينكه قبول دارن اين اختلافات ناگزيره، اجازه مي دن كه توي زندگي تاثير بذاره.
حالا من دنبال اينم كه ببينم واقعا اين اختلاف (شامل دخالت كردن، اختلاف سليقه، طعنه و كنايه و ...) اصولا ناگزيره و جزو لاينفك همه ي زندگيهاست؟ اگه اينطوره چطور بايد با اون كنار اومد؟
نمي خواستم بحث خصوصي بشه، اما يه مثال از خودم مي زنم:
يكماه بعد از تولد دخترم (:43:) ما به زادگاهمون برگشتيم. ظاهرا اونجا همسرم از طرف مادرم اونجور كه مي بايد (!؟) مورد توجه قرار نگرفته (مثلا براش جگر نخريدن به سيخ بكشن) يا يه همچين مواردي (در حالي كه از نظر من رفتارشون كاملا عادي و خوب بود، تاجايي كه مثلا مادرم با دست خودش براش آبميوه مي گرفت).
mostafun گرامی در مورد اول باید عرض کنم که اصلا اینگونه نیست که اینگونه اختلافات در همه زندگیها وجود داشته باشد و ما نیز ناگزیر باید خود را به آن بسپاریم! نه! بنده اینرا قبول ندارم. مثلا بنده علیرغم نوع خاص زندگی ام مادر شوهر بسیار مهربانی داشتم ( خدا رحمتشان کند) و ما با هم مشکلی نداشتیم. البته در یکی دو مورد آنهم اوایل زندگیمان سوء تفاهماتی از طرف ایشان ایجاد شد که با گذشت بنده موضوع برای همیشه فیصله پیدا کرد تا آنجا که ایشان حتی با دختران خود جرو بحث داشتند اما نصیب من فقط مهربانی ایشان بود:227:
و اما موضوع دوم یعنی عدم توجه مادرتان به همسر زائوی شما: ببینید اگر همسر و مادر همسر شما معتقدند به آنچه که بطور کلی برای همه اتفاق می افتد ناگزیر است، خوب پس حتما باید اینرا نیز بدانند که در عرف ما این مادر زن است که باید دخترش را در ایام زایمان و پس از آن مراقبت و نگهداری کند نه مادر شوهر! و حالا هر کاری هم مادر شوهر کرده به حساب لطف ایشان بگذارند. پس یا به عرف و باور کلی جامه تن بدهند یا به عقل و منطق! که البته به سیخ نکشیدن جیگر را نمیتوان غیر منطقی و غیر عقلی دانست! والله بنده نیز فکر نمیکردم همچین مراسمی باید حتما انجام شود!
اینکه ما در یک موضوعی مثل ضعف ارتباطی و عدم مهارت کافی در ارتباط با خانواده همسر بیاییم و از خودمان سلب مسولیت کنیم و بگوییم خوب همه جا اینطوریست، به نظر بنده فقط یک طورایی ماست مالی کردن ضعف ها و معایب ماست و نه راه حل.
من گاهی از اینکه مادر شوهر ندارم حرصم میگیرد!:302: خدا انشا الله همه مادر پدر ها را حفظ کند:323:
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
[align=justify]با سلام:72:
mostafun عزیز احتمال زیادی می دم که خودتون به نکاتی که به نظر من رسیده اند، توجه داشته اید، با این وجود شاید تکرارشون خالی از فایده نباشه.
1::
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
من خانواده ي خودم رو (همسر و بچه) رو جزئي از خانواده ي پدري خودم مي دونم.
همونطور که خودتون اشاره کردید، یکی از اهداف اصلی ما از ازدواج رسیدن استقلال ه.
اگر شما هنوز (در لایه های زیرین فکرتون) خودتون رو زیر مجموعه ای از خونواده سابق می بینید، این نشون دهنده ی یک نقص بزرگ در نگرشتونه.
امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید.
حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته.
و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه.
بنابراین به جاست که یک کنکاش جدی در خودتون، احساسات، و افکارتون داشته باشید و این مورد رو خیلی دقیق و عمیق بررسی کنید.
2::
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
براي همين هم توي ارتباطات با پدر و مادرم، به همسرم به چشم يه خواهر (:311:) نگاه مي كنم.
(و دیدم جای دیگری همین توصیه رو به یکی از دوستان کرده بودید که سعی کنه خودش رو دختر خونواده همسرش ببینه.)
mostafun عزیز، من با این نگرش شما موافق نیستم. و فکر می کنم همین نگرش انتظاراتی رو در شما ایجاد می کنه که اون انتظارات ریشه ی خیلی از اختلافات موجود می شن. یا حداقل می تونن باعث برداشت شما از درجه بحرانی بودن برخورد های موجود باشن.
مادر کسیه که جسم ما در جسمش پرورده می شه، کسی که 9 ماه از خونش تغذیه می کنیم، و به این شکل رابطه بسیار عمیق عاطفی و احساسی ای بین مادر و فرزند شکل می گیره.
وقتی یک نوزاد به دنیا میاد، صدای مادرش رو می شناسه و بهش واکنش مثبت نشون می ده. و این درحالیه که این حالت رو حتی نسبت به پدرش هم نداره.
و شما هرگز هرگز نمی تونید انتظار داشته باشید مادرتون برای همسرتون مثل مادر باشه.
نه تنها همسر شما نمی تونه این حس رو نسبت به مادرتون داشته باشه، بلکه مادر شما هم همون احساس رو نسبت به همسر شما نداره.
به همسرتون نگاه کنید که چطور دخترتون رو جزئی از وجود خودش حس می کنه، چقدر احتمال می دید ایشون در آینده همین حس رو نسبت به دامادتون هم داشته باشه؟ و به دخترتون نگاه کنید که چطور عمیقا لبریز از عشق مادرشه، چقدر احتمال می دید در آینده بتونه همین حس رو نسبت به زن دیگری داشته باشه؟!
به همین شکل اون رابطه ای که بین خواهر شما، و مادرتون هست، بین همسر و مادرتون "وجود نداره". و این ارادی هم نیست که شما یا خانمتون بتونید بوجود بیاریدش.
و همین مسئله، با در درجات متفاوت، برای بقیه اعضاء فامیل هم برقراره.
بنابراین بهتره واقع نگر باشیم. تا احساسات و انتظاراتمون بر مبنای واقعیات شکل بگیرن، و خیلی از مشکلات ریز و درشت زندگی از میان برداشته بشن.
3:: کمال گرا نباشید. انتظار نداشته باشید زندگیتون خالی از "هر نوع" دلخوری ای باشه.
دقت کنید که ما خیلی وقتها از مادر خودمون هم بابت یک سری مسائل جزئی دلخور می شیم. و به بهانه های مختلف به یادآوری اون دلخوری ها می پردازیم.
حتی بهترین فرزندان هم برای والدینشون ایده آل نیستند، و پدر و مادر ها هم برای بچه هاشون همینطور.
پس نه انتظار داشته باشید همسرتون 100% از خونواده شما راضی باشه، و نه انتظار داشته باشید خودتون 100% از خونواده همسرتون راضی باشید.
4:: درسته که اختلاف نظر همه جا هست، اما انسان ها با توجه به روحیات و ویژگی های شخصیتشون موضع گیری های متفاوتی دارند.
شما باید تمام تلاشتون رو بکنید که همسرتون رو کاملا بشناسید و بعد با توجه به ظرفیت ها و اخلاقیات و روحیات ایشون، انتظاراتتون رو بنا کنید.
بعضی از اشخاص کلا نسبت به دیگران خیلی باگذشت و مهربونن. اینها سریع فراموش می کنند که کی برای من چیکار کرد یا نکرد! اما بعضی دیگه اینطور نیستند، از اینها نباید انتظار داشته باشیم که نسبت به یک شخص خاص رفتار متفاوتی داشته باشند.
:72:[/align]
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
. . .
حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته.
و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه.
. . .
.
درسته كه از خيلي جهات مستقل شديم، اما از نظر عاطفي كه نمي تونيم مستقل بشيم. اين محبت رو هم كه نميشه فقط توي فكرمون داشته باشيم. بالاخره يه جايي خودشو نشون ميده، اما به نظر من به معناي عدم استقلال نيست. من توي زندگي اصلا به نظر پدر و مادرم وابسته نيست (نمونه بارزش هم انتخاب رشته، شغل، محل زدگي و . . .) اما به بعضي از نظريات اونا (كه از نظر من كم اهميت هستند، مثل رفتن به فلان مهماني) احترام مي ذارم. آيا اين نشانه ي وابستگي و عدم استقلاله؟ من همين انتظار رو هم از همسرم دارم. يعني دوست دارم اون هم به پدر و مادر خودش توجه كنه و حتي جلوي دخالتهاي "كوچولو" ي اونا رو هم نمي گيرم و حتي ناراحت هم نمي شم.
من فكر مي كنم بعضي وقتها "لجبازي" و "مخالفت" به بهانه ي حفظ استقلال زندگي مي تونه خودنمايي بكنه. در حاليكه من به چشم "احترام به حرف بزرگتر" به اين مساله نگاه مي كنم.
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
. . . و شما هرگز هرگز نمی تونید انتظار داشته باشید مادرتون برای همسرتون مثل مادر باشه.
. . .
.
من همچين انتظاري از مادرم ندارم. اما از همسرم چرا! (شايد خودخواهي باشه) شايد چون خودم در برابر پدر و مادر همسرم همچين نگاهي دارم (نه از نوع خيلي عاطفي، ولي مثلا خيلي از كارها رو مثل پسر خدشون براشون انجام ميدم) بدون اينكه توقع داشته باشم اونا به من توجه خاصي بكنن (شايد چون يك مرد هستم همچين احساسي دارم)
.
[quote='philosara' pid='101605' dateline='1267268837
. . . کمال گرا نباشید. انتظار نداشته باشید زندگیتون خالی از "هر نوع" دلخوری ای باشه.
بعضی از اشخاص کلا نسبت به دیگران خیلی باگذشت و مهربونن. اینها سریع فراموش می کنند که کی برای من چیکار کرد یا نکرد! اما بعضی دیگه اینطور نیستند، از اینها نباید انتظار داشته باشیم که نسبت به یک شخص خاص رفتار متفاوتی داشته باشند.
[/quote]
.
من كمال گرا نيستم (لا اقل اينطور فكر مي كنم). اما به مطلب خوبي اشاره كردي كه احتمالا خودم يه تاپيك براش ايجاد كنم با عنوان "چطور گذشت كنيم و بديهاي طرف مقابلمان را فراموش كنيم؟"
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
با سلام خدمت خانوم philosara عزیز، دوست خوبم منتظرت بودیم که به تالار برگردی! خوشحالم که می بینم هستی و داری با آگاهیهات ما رو هم راهنمایی میکنی؟!
من با این جمله ی شما به طور کلی موافقم. "امروز دیگه شما باید 100% از نقش یک "پسر" خداحافظی کرده باشید و کاملا حس کنید که "راس" یک خانواده اید. حالا دیگه خونواده شما همین خونواده 3 نفره ایه که دارید، و خونواده سابق به نوعی تبدیل شده به "فامیل". یعنی یک پله عقب تر رفته. و انتظار می ره که این تغییر برای شما کاملا "درونی" شده باشه. اگر اینطور نیست، این خودش می تونه یکی از اساسی ترین ریشه های اختلافات موجود، و خیلی مشکلات دیگه باشه."
و فکر می کنم که چه خانوم ها و چه آقایون که البته فکر می کنم این در مورد آقایون بیشتر نمود داره که هنوز هم خانواده و خانه ی پدریشان رو اولین خونه برای خودشون می دونن!
من فکر نمی کنم که چون من با خواهرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، چون من با مادرشوهرم رابطه ی خوبی دارم، پس همسرم هم باید در حضور خانواده اش با من مثل همون ها رفتار کنه؟ و یا رفتارهایی ازش سر بزنه که من فکر کنم که این مرد چقدر با مردی که هر روز توی خونه می بینمش فرق داره! که نمونه اش همسر خود من هست!
کاش می شد این باور رو تغییر داد!
بچه ها نوشته ی من چون با نوشته ی آقا ی مصطفی همزمان شده بود، به همین دلیل چندین بار تکرار شده!
از این بابت شرمنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!:311:
بچه ها نوشته ی من چون با نوشته ی آقا ی مصطفی همزمان شده بود، به همین دلیل چندین بار تکرار شده!
از این بابت شرمنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!:311:
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
سلم بچه ها
بیاین این تاپیکو از نو شروع کنیم
بنظر من مختصر مفید ریشه اختلافات با خانواده همسر ته تهش یه چیزه:
احساس مالکیت دو نفر بر سر یک نفر
والسلام
:72::72::72::72::72::72:
lol
sorry
با اجازه اومدم حرفمو اصلاح کنم
شاید این درست تر باشه:
حس مالکیت دو (یا چند)نفر بر سر یک نفر
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟