RE: دچار افسردگی و ترس شدم...
سلام
من به پیشنهاد شما عمل کردم و اونچه یاد گرفتم خیلی خوی بود ،در دوران تعطیلات من به همراه یکی از نزدیکترین دوستانم پیش یه مشاور رفتیم البته برای مشکل دوستم بود که خیلی شبیه مشکل من هست کمی عمیقتر رفتار این مشاور با اینکه خیلی قابل درک بود اما اهمیت دادن ایشون به زمان و حتی استرسی که به این دلیلی وارد کرد و خودشون هم نتونستن یه چیزایی رو به خاطر زمان بگن و حس عجله و یه جور بی اهمیتی که به ما القاء کرد نسبت به موضوع ما دیدی من رو عوض کرد مسلمل ایشون کار درست و منتقی رو انجام میدن اما میشه گاهی آدم لطف نکنه اما نشون بده که لطف میکنه این مسئله اعتقاد منو درباره ی مشاوره ی حضوری از بین برد و سعی کردم اول خوب بشینم به این فکر کنم من چه چیزهایی رو گم کردم چه چیزهایی رو از دست دادم و اون چیزهارو چطور در درون خودم پرورش بدم گاهی خیلی آزار میبینم سرم به شدت درد میگیره و دچار سر در گمی میشم و احساس میکنم که هدفی ندارم در حقیقت من هنوز توی شک هستم اشتباه من آماده نبودن من برای قبول این موضوع بود چون بدون دلیل منطقی به وجود اومد .الان اصلا ناراحت این موضوع نیستم که چرا این مضوع اتفاق افتاده نگران این هستم که بتونم تشخیص مناسبی داشته باشم که اون چیزی که درسته واقعا درسته اون چیزهایی که همیشه دارای ارزش بودن واقعا ارزشمندن حس خیلی بدیه گاهی احساس ضعف میکنم گاهی احساس قدرت در مورد خود شناسی خودم هم به تردید رسیدم ،اگر پیشنهادی دارین که کلنجاهای درونی من کمی کمتر بشه لطفا به من هم بگید
با تشکر نیمه ی پنهان
RE: دچار افسردگی و ترس شدم...
سلام من هم کمی شرایطم مشابه شما بده و هنوزم گیجم . احتمالا مشکل از ای دیگه است . اگر راه حلی یا جوابی پیدا کردی خوشحال می شم به من هم خبر بدی.ممنون