RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
چون تو ارسالهای بعدیتون صحبت از رذالت وحدو مرز اون در آدما شد بنظرم داریم دو موضوع جدا از هم رو دنبال می کنیم.
اما ابزارهائی که خدا در اختیار ما قرار داده:
-فطرت پاک (اولین چیزیه که خدا به بشر داده ، با خلقت یه انسان هم زمانه)
- احساس (شامل دریافتهامون از پدیده ها با چشم، گوش، و سایر اعضا و بخصوص قلب)
- عقل (نوریه که خدا در هنگام تکلیف کردن به بندش بهش میده)
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
سلام
نقل قول:
آنی نوسته :از ابزارهای دیگه ، بجز صرف عقل در تجزیه وتحلیل پدیده ها ودر تصمیم گیریها استفاده کنیم.
تلاش و تکاپوی پیوسته و مستمر در حد توانایی و وظیفه ,ودیگر آزاد و رها از چند و چون آن .( یعنی همون توکل) ودیگرنتیجه گرا نبودن .
یعنی نتیجه را با توجه به میزان تلاش و امکانات وتوانایی ها انتظار داشتن نه صرفا کمالگرایی .
[/b]اعتقاد راسخ به این داشتن که:
هیچگاه هیچ خیر و شری تا خدا نخواهد به تو نمی رسد اگر همه عالم بخواهند خیر یا شری به تو برسانند اگر خدا نخواهد سدی در برابر آن خواهد نهاد .
-بالا بردن افق دید -انتهای مسیر رادیدن -رها بودن - رضا بودن- نتیجه گرا نبودن-خود محور نبودن و خدامحور بودن
این همان دیوانگی یا رهایی و بی قیدو بندی ست که هزاران بار از عاقلی 2 *2=4 و عقل محاسبه گر بهتر و کار آمد تراست :72::43::104::227:[b]
آنی جان :
راه حلی که برای من و تو کارگشاست بالا بردن افق دید و بالا بردن ظرفیت ها به صورت عملی هستش . تمرین و بازم تمرین و برای اینکه کمتر فکر کنیم باید کمتر محاسبه کنیم . و اصلا به نتیجه 4 کار نداشته باشیم
اگر من بتونم بشخصه این مطلبی رو که برای امضایم گذاشتم عملی و درونی کنم :
هرگاه خداوند تورا به لبه پرتگاه(سختی هاو مرارت ها - شکست ها - درماندگی ها- کینه و دشمنی و رذالت دیگران )هدایت کرد ,به او اعتماد کن ,چون یا تورا از پشت خواهد گرفت یا به تو پرواز کردن خواهد آموخت.
دیگر خودرا محور قرار نخواهم داد و لزوما نتیجه 4 را هم خواهان نخواهم بود بلکه از 4 نیز فرا تر خواهم رفت و با در نظرداشتن انتهای مسیرم که رسیدن به خود اوست راهم را ادامه می دهم .
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
ستاره حرف مشاور تو دال بر اینکه حالا اگر موفق نشوی چه می شود را یک روزی حدود ده سال پیش دکتر دولتشاهی نازنین به نوعی دیگر به من گفت .
پیرو حرفهای من به او
او از من پرسید :چند در صد آدمهای اطرافت فکر می کنند تو آدم خوب و درستگاری هستی و تو را تائید می کنند ؟
گفتم : 98در صد . از غیرت و شرف و مسئول بودن و ...... تعریف و تمجید می کنند .
گفت : چند در صد ترا انکار می کنند ؟
گفتم : دو نفر هستند ولی برای آنها سهم دو درصد را درنظر می گیرم .
گفت : گروه تائید کننده چه تاجی به سرت زده اند به غیر از به به و چه چه ؟!
گفتم : هیچ . فقط تعریف . همیشه خودم بودم و خودم و همیشه مشکلات را یک جوری پشت سر گذاشته ام و...
گفت : آن دو درصد چی ؟
گفتم : هیچ فقط قضاوت و حرف مفت .
گفت : می توانی این 98 در صد را در کنار آن دو درصد خودت قرار دهی و فاتحه همگی را با هم بخوانی . چرا که اگر قرار بر این است که همیشه به تنهایی بار زندگی را به دوش بکشی پس نه به به کسی به دردت خورده و نه اه اه آنها .
پس رهایشان کن .
من شعف زده کل مسیر زندگی و دیدگاه هایم با این دیالوگ کوتاه از دکتر دولتشاهی تغییر کرد و امروز هم از آن پیروی می کنم و برای من به شکل یک باور و قانون در آمده . رنج من مربوط به دیدگاه دیگران در مورد من نیست . و یا حتی قضاوت شدن .یاد گرفته ام مهم خودم هستم که می دانم اندیشه و کارم درست است حتی اگر اشتباه هم بکنم همیشه جای جبران هست شاید از جایی دیگر و از نقطه ای دیگر اما نه از سر خط . بلکه از همان جایی که اشتباه شروع شد .
این تجربه ی من است یاد گرفته ام اگر پنج انگشتم را عسل کنم بازهم کسی هست که بعد از اینکه کامش شیرین شد و مزه شیرین آن از دهانش بیرون رفت نه تنها احتمال دارد دستم را گاز بگیرد بلکه احتمال جفتک هم می دهم :311:و ابدا شوکه نخواهم نشد ذات بعضی از آدمها اینگونه است مثل عقرب هستند اقتضای طبیعت آنها اینگونه است و اگر بی آزار از کنار انسان عبور کنند دق مرگ می شوند و چاره ای ندارند جز نیش زدن و لگد پراندن و ناسپاسی و....
اگر هزاران نفر من را آدم موفقی ندانند من این احساس را دارم که فارق از مسائل حاشیه ای من به تنهایی فرد موفقی هستم و بیش از آنچه که دیگران فکر می کنند به توانایی های خودم افتخار می کنم و می بالم چرا که از میزان توانایی های خود آگاهم . خودم را می شناسم . علائق خود را می شناسم و.....
مگر موفقیت چیست ؟موفقیت یعنی خوشحالی و حس رضایت فرد از جایی که در آن ایستاده . خواه کارگر شهرداری باشد یا صاحب یک کارخانه ی بزرگ . اگر این حس رضایت و خوشحالی نباشه یک جای اصلی کار می لنگد و طرف موفق نبوده .
من ترس و وحشت از قضاوتهای مردم را سالیان سال است که دور ریخته ام . من حتی زمانی هم که اشتباه می کنم سرم را بالا می گیرم و می گویم اشتباه کردم از جایی دیگر راهی دیگر را امتحان می کنم . شکست برای من به منزله ی زانوی غم به بغل گرفتن . نشستن و از پا افتادن نیست . حرکت و حرکت و حرکت . ایستایی را دوست ندارم حس گندیدن به من دست می دهد . افراد زیادی صد راه من بوده اند و می خواستند مرا به گندیدن تشویق کنند و روحیه ام را از من بگیرند اما من از همه عبور کرده ام و همین هم باعث خشم و عصبانیت آنها شده و....
اما درد امروز من بزرگ تر و عمیق تر از این حکایتهاست . به تو گفته بودم که خدا را به شیوه ی خودم پرستش می کنم و به او با باورهای خودم اعتقاد کامل دارم . اما بعضی از مسائل را نمی توانم به خدا و خواست او نسبت دهم چرا که خدای من خدای مهربانی هاست . اهل دوز و کلک نیست . او برای بنده هایش بهترین ها را می خواهد البته یک متمم اینجا هست که شرط خدای من با بنده اش است و آن این است که بنده ی من تو لیاقتهای لازم را از خودت نشان بده و خودت بخواه که به سمت نور و روشنایی هدایت شوی :46:
بنده ای که یک عمر کثافتکاری کرده و حقهای بسیاری را ناحق کرده و کلی انرژی منفی پشت سرش جا گذاشته و آه از نهاد بندگان خدا در آورده و امروز توقع مهر خدا ی من را می کشد اشتباه می کند . خدای مهربان می گوید : من و رضایت من هیچ با این همه دل شکسته ی پشت سر تو چه کنم ؟! آنها هم وقتی حقشان به ناحق بدل شد مرا صدا کردند و از من طلب کمک کردند . چند نفر را باید فدای تو و کثافتکاری های تو بکنم ؟!!! و از حقشان بگذرم . خدای من مو لای درز مهربانی اش نمی رود . کارش درست درست است .
اما با همه ی اینها می بینیم که امروز صحنه هایی از رنج و درد مردم در اثر بی عدالتی و آنچه بیشتر از توان پذیرش کائنات است از بدی و شر اتفاق می افتد در این صورت رنج می کشم . از قضا خدای من هم رنج زیادی می کشد اما چون صبرش زیاد است منتظر نشسته تا به وقتش اما من بنده ی خدا ........! کم طاقت و کم صبر و ....صدایم در میاید و آخ از نهادم بلند می شود
درد من مصداق این شعر است
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
2*2 در حال حاضر برای من میشه؛ 7 تا! چرا؟
چرا نداره؛من دوست دارم؛من میخوام؛ این همه گفتم 2*2 میشه4 تا، کدام قله رو فتح کردم؛؟ غیر از اینکه شبها از بی خوابی دیوانه میشدم:311:
خیام خدا بیامرز گفت:
تا کی غم آن خورم دارم یا نه واین عمر به خوش دلی گذارم یا نه؟
پر کن قدحه باده ؛که معلوم نیست این دم فرو برم برآرم یا نه؟
حالا تو واسه خودت تعبییر کن؛
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
تو شنا کردن رو خیلی دوست داری؛اما میشه تمام زندگی در حال شنا کردن بود؟خب نفست بند میاد؛به جای شنا کردن میافتی به دست و پا زدن؛ عاقبت دست و پا زدن هم که معلومه،
نه رومي روم و نه زنگي زنگ!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
یه نوشته طنز یادم اومد ،برای شما تکرارش میکنم ؛فکر کنم تو مجله چلچراغ خوانده بودم.
تصور کنید یه گاو گوشه ای نشسته بود ؛پدر بزرگ یه گوساله بود,
گوساله اومد با چشمهای گریون گفت ,پدر بزرگ من نمیخوام گاو باشم؛چیکار کنم,چطوری آدم بشم؟
پدریزرگ(گاو)خندید ؛گوساله گفت چرا میخندی؟
اون هم گفت : آخه دیروز یه ادم اومد پیشم گفت میخوام گاو بشم؛...........
ببخشید.
بلا نسبت؛:163:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
یا باید مبارزه کنی، یا فرار کنی، یا تسلیم شوی یا سایر مهارتهایت را به کار بگیری.
فکر کنم,
آنی نمیخواد مبارزه کنه،چون دیگه تکراری شده!
دوست نداره تسلیم بشه؛چون یه عمر مبارزه کرده؛
حالا میخواد فرار کنه؛اما از کی ؟ از خودش؟
بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست؛
خب این 3 تا که هیچ کدام شدنی نیست!ببین من میگم از مهارت کوچه علی چپ استفاده کن,
نه رومي روم و نه زنگي زنگ!
زندگی و جهان را به خاطر افکار و اعمال دیگران به خود سخت نگیر
حالا این نوشته ها من ربطی به موضوع تو داشت؟
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما
روي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
گوهر خود را هويدا کن، کمال اين است و بس
خويش را در خويش پيدا کن، کمال اين است و بس
چند میگويی سخن از درد و عيب ديگران
خويش را اول مداوا کن، کمال اين است و بس
پند من بشنو بجز با نفس شوم بد سرشت
با همه عالم مدارا کن، کمال اين است و بس
چون بدست خويشتن بستی تو پای خويشتن
هم به دست خويشتن باز کن، کمال اين است و بس
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
سلام
همانطور که قبلا هم اشاره ای کرده بودم بعضی وقتها علیرغم اینکه عقل و علم ، همه متغیرها را محاسبه کرده است، اما توان کنترل تام و صد درصد همه آنها را ندارد. نقص نسبی عقل و علم باعث می شود که در پژوهش های علمی درصدی به عنوان ضریب خطا محاسبه کنند.
اما نکته ای که اینجا مورد تاکیدم هست. اینست که گاهی نیاز هست که از عقل در سطحی بالاتر و کلی تر بهره گرفت.
البته جای صحبتش در این تاپیک نیست.
واژه هایی چون دیوانگی در بعضی اشعار که بعضا به عنوان نمونه در کلام دوستان آمده است اشاره به سطح بالاتر عقل دارد که چون محاسباتش به نظر متفاوت می رسد ، از آن در نظر عام مردم به عنوان دیوانگی یاد می شود. یعنی با هنجارهای جامعه خیلی تطابق ندارد.
مثلا کسی که به جای نیازمندیهای خودش ، نیازمندیهای دیگران را مد نظر قرار می دهد، همیشه مقابله به مثل نمی کند، و درگیر سود و زیانهای متعارف جامعه نیست، غم و شادی برایش برابر است، مرتب در حال نگرانی و برنامه ریزی فردایش نیست و ...
این تاپیک به موارد این چنینی اشاره داره : (از واگویه های قرین شبانه ام ) .
RE: راه حلی برای اینکه دودوتا چهارتا نشود.
من به این فکر می کنم که اگه ی یار خوب توی زندگی انتخاب کنی می تونه دو دو تا نشه 4 تا بشه 5 تا 8 یا شاید 10 تا یا بیشتر ...و امان از یار بد که اگه داشتی دیکه فکر نکنم دودوتا 4 تا هم بشه !
زباد یا این فلسفه ها خودتو درگیر نکن ...امثال من و شما به این فلسفه ها گیر میدن و ی سری اون بیرون دارن حالشونو می کنن بی اینکه دنیال فلسفه ای بگردن! دنیا گورستان آدم های رمانتیک، حساس و کامل گراست...و این فلسفه ها گاهی فقط به آدم سرگیجه می دن...ی زمانی هرچی کتاب فلسفی بود می خوندم ...یادمه ی کتاب از میشل دومونته خوندم که توش گفته بود: آقا من الان دلم خربوزه می خوادددددد! خوب می خوام چکار کنم به کسی چه؟ ...دیگه دنبال فلسفه ی خواستنم که نباید بگردم...دنیای واقعی اینه که روبرومونه...پر از لجن، خوبی،بچه،طلاق،ازدواج،خیان ت،دروغ،خنده،گریه،بی پولی،الافی،بیکاری، خستگی...اینو با هیج فلسفه ای نمی شه توضیحش داد...همینه که هست ...گاهی هم آقا جون آدم دیگه نمی کشه...کلافه می شی...قاطی می کنی...نمی تونی ...آخه دیوونه هستم اما خر که نیستم بابا جون! گاهی نمی شه گوسفند بود! با تلقینم نمی شه! هرچی مسئولیت پذیر تر باشی دردت از خیلی چیزا بیشتره...