RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانكم
الهي بميرم آروم باش
ببين چقدر همه دارن كمكت ميكنن... اگر هم چيزي باشه چون پاي علاقه وسطه ميشه حلش كرد
راستش نميدونم چي بگم..جاي تو بودن سخته اما ميدونم از پسش بر مياي...
توكل كن و آروم باش
اگه ميخواهيش و ميخواهي زندگيت رو فقط با اون داشته باشي پس به خاطرش تلاش كن
فقط.... (كسي دعوام نكنه تروخدا ) فقط ببين ارزشش رو داره؟!
ايشالله كه داره
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
ممنونم یکتا جان عزیزکم
امروز دارم استراحت میدم به ذهنم سر کار هم نرفتم
باید بیشتر فکر کنم انتخاب کنم هرچند خیلی سخته همین فکر کردن هم گیجم کرده
اما باید راهی رو پیدا کنم ارزش ها رو بسنجم
نمی دونم فعلا توی شوک هستم
آنی عزیزم دیشب خوابیدم امروز هم شروع شد....
ممنونم که به فکرمی:72:
------------------------------------------------
اقای sci خیلی دوست داشتم شما هم چیزی بگید :72:
آنی جان دارم تمرین تنفس میکنم اخه احساس میکنم خیلی اعصابم به هم ریخته
حتی توان یه راه خوب پیدا کردن رو هم ندارم
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانک جان
عزیزم ما همه حالت رو درک میکنیم
اصلا عجولانه تصمیم نگیر
به نظر من هم بسنج تو بهتر اون رو میشناسی اگه واقعا ارزش این همه سختی رو داره باهاش بمون
سعی کن اعتماد نامزدت رو به دست بیاری
بهش نشون بده تو همه شرایط حتی بدترین هم تنهاش نمیزاره
نزار احساس کنه بعد از مشخص شدن موضوع همه چیز برای تو تموم شدس
این اوضاع رو بدتر میکنه
فعلا صبوری کن
کاری انجام نده که دیگه راهی برای بازگشت و پشیمونی باقی نمونه
بهش امید بده
ما همیشه همراهتیم
موفق باشی:46:
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
می خوام پیش مشاور حضوری هم یه سر بزنم چون اون همسرم رو هم دیده
من باید ارزش های زندگی با ایشون رو بسنجم
ممنونم از همراهیتون همدلی و محبتی که داریید
هستی جان ممنونم ازت گلم :72:
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانک جون. امیدوارم حالت بهتر شده باشه عزیزم.:46:
خانومی اگه تصمیم گرفتی به شوهرت کمک کنی، چرا این موضوع رو با خانوادش درمیون نمیذاری؟
اگه خانواده دلسوز و مسئولی داشته باشه حتما خیر و صلاح پسرشون رو میخوان و به شما و پسرشون کمک میکنند.
چون فعلا شوهرت با خانواده خودش زندگی میکنه، بنظر من اونا هم باید در جریان باشند. چون تنهایی خیلی سختت میشه :72::72:
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
این نظری که میخوام بدم چیزی هست که از زندگی خودم فهمیدم
نمیدونم چرا انقدر گیر میدید به شوهرتون برای اعتیاد ؟؟حالا اگه هم داشته باشه ایدز که نیست.
شاید چند سال دیگه ترک کنه ..روی زندگیت که تاثیر خیلی خاصی نداره...اگه میبینی شوهرت اعصابش خورده و
ناراحته و خوب باهات رفتار نمیکنه بخاطر گیر دادن های تو هست...
من پدرم الان 52 سالش هست به تریاک اعتیاد داره ..از 20 سالگیش داره میکشه...اما میتونم بگم هیچ چیز تو
زندگی برای منی که بچشم و برای مادرم کم نذاشته...جلوی ما حتی سیگار نمیکشه ..میره بیرون میکشه..
اخلاقش خیلی خوبه ..ولی وقتی در مورد اعتیاد صحبت میکنیم ناراحت میشه...البته این چیزی که من دارم میگم
شاید از نظر شما خیلی چیزه ناجوری باشه...ولی بنظر من چیزه خیلی بدی هم نیست.
سعی کن یه مدت کلا اعتیدش رو از یادت ببری .. و بعدا دوباره مطرح کنی...الان شوهرت مثل دیگه زودپزه
یکم زیرشو زیاد کنی میترکه
این نظر شخصی من بود
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
فرانک،
امیدوارم حال شما نسبت به شب گذشته بهتر شده باشه... پیغام شما رو دیدم و سکوت کردم تا کمی آرامش یابید
واقعیت اینه که باید واقع بین باشید و به هیچ وجه خودتون رو فراموش نکنید... باید بپذیرید هر چیزی رو که هست... اما چی داریم؟ بیاید ببینیم الان چی دارید و چه می تونید بکنید؟
1. ممانعت همسر شما از انجام آزمایش می تونه احتمال اینکه ایشون به مشکلی به نام اعتیاد دچار شده باشند رو به بیش از 50 درصد برسونه! یعنی اگر تا دیروز این احتمال 50 - 50 بود از دیشب می تونیم بگیم ایشون 60 - 70 درصد دچار مشکلی هستند...
2. اگر فرض رو بر این بگذاریم که ایشون مشکلی نداشته باشند پس به دلیل رفتارهایی که شما رو به این سمت هدایت می کنه/ پرخاشگری/ عدم اعتماد به نفس/ عزت نفس پایین و عدم اعتماد سازی، نیاز مبرم به روانشناس دارند که این هم کم از مشکل اولی نداره!
3. پس در هر دو حالت می بینیم متاسفانه با اتفاق خوبی روبرو نیستیم! ایشون به هر دلیل باید به روانشناس مراجعه کنند و مشکل رو بصورت ریشه ای حل کنند. با توجه به مواردی که شما توضیح داده اید ایشون در وضعیت خوبی از نظر روانی نیستند/ چه اعتیاد داشته باشند و چه افسردگی!
4. طرف دیگه ای که داریم شما هستید که بسیار آزرده هستید/ باید تصمیم قطعی بگیرید/ در دوارن عقد هستید/
5.
چه کار کنید بهتر است:
- اول تصمیم بگیرید! این مهمترین گام برای شماست! آیا می خواهید با این مرد زندگی کنید؟
شما می توانید تصمیم بگیرید و در دوران عقد اقدام به جدایی کنید چون شما حق دارید خوشحال باشید! و متاسفانه باید عرض کنم ادامه این داستان به شکل کنونی، شما رو با مشکلات جدی مواجه می کنه! پس تصمیم بگیرید و بدونید که این تصمیم برای اصلاح با دشواریهایی همراهه!
- دوم این که ایشون باید بخواهند که اصلاح شوند! یعنی ابتدا باید واقف باشند که مشکلاتی وجود داره/ تصمیم بگیرند که اصلاح کنند مشکلات رو/ اون وقت شما خواهید توانست مسائل رو حل کنید!
- بسیار محکم، جرات مندانه و بدون جنگ و خونریزی! همونطور که مدیر همدردی هم به شما توصیه کرده اند با کلامی متین، آرام و قاطع، با ایشون صحبت کنید و نظرتون رو بدون اینکه بترسید ایشون داد و بیداد می کنند/ عصبانی می شوند و یا هر موضوع دیگه... با ایشون در میون بگذارید و به ایشون وقت بدید مثلا یک هفته که نتیجه رو به شما بگویند!
صداقت شرط زندگی با ایشون و یا با هر کسی دیگر است..
مسلما باید اعتماد شما رو جلب کنند و تا این اعتماد از دست رفته جلب نشه هیچ کاری توصیه نمی شه!
در طول هفته ای که به ایشون وقت می دهید به هیچ وجه با ایشون با هر وسیله ای ارتباط بر قرار نکنید!
ضمانت تصمیم ایشون مسلما همراهی در مراحل آزمایش و ... است.
شما هم از هیچ چیزی نترسید.. در طول صحبت با ایشون آرامش خودتون رو از دست ندید و اگر احساس کردید که امکان داره این آرامش از دست بره، حتما یک لیوان آب کنار خودتو بگذارید. این گفتگو کاملا محرمانه از هر دو خانواده فعلا انجام بشه و به ایشون این اطمینان رو بدید!
به هیچ وجه گفتگوی شما تهدید آمیز نباشه و عواقب تصمیم ایشون رو اصلا لازم نیست باز کنید... مثلا نگید اگر تصمیمت این باشه که اعتماد من جلب نشه من ازت جدا می شم! بلکه بگید : بعد از این یک هفته با هم قراری می گذاریم و هم رو می بینیم نتایج تصمیمت رو می شنوم و تصمیم می گیرم! اگر پرسید چه تصمیمی؟ بگید هنوز نتیجه تصمیمت رو نشنیدم!
اگر احساس کردید عصبانی می شوید یک آرامبخش گیاهی بصورت دم کرده توصیه می کنم قبل از صحبت مصرف کنید.
نترسید... چیزی رو از دست نمی دید!
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
عزیزم به نظر من که البته اصلا تخصصی در این زمینه ندارم فرض رو بر این بذار که همسرت معتاده. حالا ببین چطور می تونی زندگیت رو که می گی دوستش داری درست کنی. همین حالا که تو عقدی اگر این فرض رو بکنی و اگر بتونی درست عمل کنی دیگه برای بعد از عروسیت هم نگران نخواهی بود. چون توان خودت رو الان سنجیدی. از الان برو و مطالعاتت رو در مورد شرایط روحی و نحوه برخورد با این مریضی کامل کن.
باز هم به نظر من الان دنبال این نباش که به همسرت ثابت کنی که فهمیدی اون معتاده. چون با اینکارت اونو به سمت انکار میبری و دست خودت رو برای درست کردن زندگیت کوتاه می کنی. راحت باش. در این دوران عقد و فقط در این دوران فرض رو بر این بگیر که می خواهی به دوستت که معتاده نزدیک بشی و کمکش کنی بدون اینکه هدفت این باشه که این دوستی رو پایان بدی.
از خدا می خوام که تو این امتحان سر بلند بیرون بیای.
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
فرانک،
امیدوارم حال شما نسبت به شب گذشته بهتر شده باشه... پیغام شما رو دیدم و سکوت کردم تا کمی آرامش یابید
واقعیت اینه که باید واقع بین باشید و به هیچ وجه خودتون رو فراموش نکنید... باید بپذیرید هر چیزی رو که هست... اما چی داریم؟ بیاید ببینیم الان چی دارید و چه می تونید بکنید؟
1. ممانعت همسر شما از انجام آزمایش می تونه احتمال اینکه ایشون به مشکلی به نام اعتیاد دچار شده باشند رو به بیش از 50 درصد برسونه! یعنی اگر تا دیروز این احتمال 50 - 50 بود از دیشب می تونیم بگیم ایشون 60 - 70 درصد دچار مشکلی هستند...
2. اگر فرض رو بر این بگذاریم که ایشون مشکلی نداشته باشند پس به دلیل رفتارهایی که شما رو به این سمت هدایت می کنه/ پرخاشگری/ عدم اعتماد به نفس/ عزت نفس پایین و عدم اعتماد سازی، نیاز مبرم به روانشناس دارند که این هم کم از مشکل اولی نداره!
3. پس در هر دو حالت می بینیم متاسفانه با اتفاق خوبی روبرو نیستیم! ایشون به هر دلیل باید به روانشناس مراجعه کنند و مشکل رو بصورت ریشه ای حل کنند. با توجه به مواردی که شما توضیح داده اید ایشون در وضعیت خوبی از نظر روانی نیستند/ چه اعتیاد داشته باشند و چه افسردگی!
4. طرف دیگه ای که داریم شما هستید که بسیار آزرده هستید/ باید تصمیم قطعی بگیرید/ در دوارن عقد هستید/
5.
چه کار کنید بهتر است:
- اول تصمیم بگیرید! این مهمترین گام برای شماست! آیا می خواهید با این مرد زندگی کنید؟
شما می توانید تصمیم بگیرید و در دوران عقد اقدام به جدایی کنید چون شما حق دارید خوشحال باشید! و متاسفانه باید عرض کنم ادامه این داستان به شکل کنونی، شما رو با مشکلات جدی مواجه می کنه! پس تصمیم بگیرید و بدونید که این تصمیم برای اصلاح با دشواریهایی همراهه!
- دوم این که ایشون باید بخواهند که اصلاح شوند! یعنی ابتدا باید واقف باشند که مشکلاتی وجود داره/ تصمیم بگیرند که اصلاح کنند مشکلات رو/ اون وقت شما خواهید توانست مسائل رو حل کنید!
- بسیار محکم، جرات مندانه و بدون جنگ و خونریزی! همونطور که مدیر همدردی هم به شما توصیه کرده اند با کلامی متین، آرام و قاطع، با ایشون صحبت کنید و نظرتون رو بدون اینکه بترسید ایشون داد و بیداد می کنند/ عصبانی می شوند و یا هر موضوع دیگه... با ایشون در میون بگذارید و به ایشون وقت بدید مثلا یک هفته که نتیجه رو به شما بگویند!
صداقت شرط زندگی با ایشون و یا با هر کسی دیگر است..
مسلما باید اعتماد شما رو جلب کنند و تا این اعتماد از دست رفته جلب نشه هیچ کاری توصیه نمی شه!
در طول هفته ای که به ایشون وقت می دهید به هیچ وجه با ایشون با هر وسیله ای ارتباط بر قرار نکنید!
ضمانت تصمیم ایشون مسلما همراهی در مراحل آزمایش و ... است.
شما هم از هیچ چیزی نترسید.. در طول صحبت با ایشون آرامش خودتون رو از دست ندید و اگر احساس کردید که امکان داره این آرامش از دست بره، حتما یک لیوان آب کنار خودتو بگذارید. این گفتگو کاملا محرمانه از هر دو خانواده فعلا انجام بشه و به ایشون این اطمینان رو بدید!
به هیچ وجه گفتگوی شما تهدید آمیز نباشه و عواقب تصمیم ایشون رو اصلا لازم نیست باز کنید... مثلا نگید اگر تصمیمت این باشه که اعتماد من جلب نشه من ازت جدا می شم! بلکه بگید : بعد از این یک هفته با هم قراری می گذاریم و هم رو می بینیم نتایج تصمیمت رو می شنوم و تصمیم می گیرم! اگر پرسید چه تصمیمی؟ بگید هنوز نتیجه تصمیمت رو نشنیدم!
اگر احساس کردید عصبانی می شوید یک آرامبخش گیاهی بصورت دم کرده توصیه می کنم قبل از صحبت مصرف کنید.
نترسید... چیزی رو از دست نمی دید!
:104::104::104:
فرانک عزیز:72:
آقای sci خیلی زیبا و شفاف مسئله رو باز کردند.
شما نباید خیلی خوشبینانه به این موضوع نگاه کنی و نه خیلی بدبینانه.
بعبارتی واقع بین باش.
تواناییها و ملاکها و معیارهای خودت را دوباره ارزیابی کن.
با همسرت صحبت کن و میزان همراهی و علاقه او برای ادامه رابطه و زندگی مشترک را بسنج.
میزان همراهی و توانایی او برای گذشتن از بسیاری از رفتارها و عادتهای غیر قبول از نظر شما و بلعکس.
بدون تهدید و در کمال آرامش با او صحبت کن و صحبتهایش را بشنو.
بعد از آن در مورد صحبتهای او و تواناییها و ملاکهای خودت خوب فکر کن.
قرار نیست شما زندگی را برخورد تحمیل کنی.
این فرصتی است هم برای او که اعتماد شما را بخود جلب کند و هم برای شما که خوب خودتت را بشناسی
و محک بزنی و هیچگاه از تصمیمی که با فکر و منطق خواهی گرفت پشیمان نشوی.
موقف باشی.:72:
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام دوستان خوبم
از همتون واقعا تشکر میکنم
آقای sci واقعا ممنونم از شما و حرف های بسیار آرام بخش و زیباتون:72:
سنجاب جان ممنونم که انقدر دلسوزانه تاپیکم رو دنبال میکنی و همراهی همه شما عزیزان منو ارومتر میکنه.
-----------------------
راستش ایشون اومد که باهام صحبت کنه منم به حرفاش گوش دادم همونطور که گفتید اروم و با محبت برخورد کردم بدون تهدید.
اول صحبتهای ایشون رو گوش دادم:
اولش که مدام در حال انکار بود اما اواسط صحبت هاش خیلی خیلی غیر مستقیم منکر هم نمیشد مثلا میگفت فکر کردی من 7 خطم؟ :72:من از اعتیاد بدم میاد و این چیزا سودی نداره و..... و همینطور میگفت که اگه خواستی هر تصمیمی بگیری اگه تصمیمت جدایی بود اون وقت بهت نشون میدم که چی بوده ؟ خیلی سریع هم از این موضوع رد شد
هم ناراحت بود و بغض کرده بود هم اینکه می گفت اگه به عقب برگردم باز هم نمیومدم اونشب ازمایش بدم
تصمیمش رو گفت : گفت من می دونم که خیلی روزا نمی ذاشتم بیای پیشم و می فهمیدم تو ناراحت میشی و چیزی نمی گی اما حالا می خوام دیگه همیشه پیشم باشی و منم همینطور میگفت اینجوری بهت ثابت میشه(قابل ذکره چند ماه پیش که متوجه شدم بهم تقریبا همینو گفت اما بعد از 3 ماه خسته شد و تا الانم همیشه میگفت به خاطر تو خودمو زندونی کرده بودم توی خونه که بهت ثابت شه اما نشد) اخه توی خونه موندن که چیزیو ثابت نمیکنه تازه منم که سرکار بودم هرروز اما به هر حال چیزی نگفتم
و فقط همین راهو پیش پام گذاشت که همیشه پیشم باشه که خب با عقل جور در نمیاد اخه سرکار میره منم کار دارم نمیشه که به هم وصل یاشیم (درست میگم ؟ یا اشتباه میکنم؟) درسته که بهتر از اون موقعه اما از نظر من یه جورایی نمیشه به این راه تکیه کرد
و منم یجورایی باهاش حرف زدم که ازم نترسه و راحت باشه حتی بهش گفتم اگه صادقانه بری جلو منم کمکت میکنم تا اگه چیزی هست درمان شی چون نگران تو و سلامتیتم
خیلی خوشش اومد اما اصلا راضی نمیشه که بیاد کلینیک میگه اولا این حرفت درست نیست چون منکه اونطوری نیستم و ناراحت میشم اینجور جاها بیام و از تو توقع ندارم این حرف و بزنی و... میگه اگه بیام یعنی قبول کردم که یه چیزی هست
یجورایی حرفاش با هم تناقض داشت خودم که حسابی گیج شدم خودم احتمال خیلی زیادی میدم اما راه رو گم کردم
منم بهش گفتم رو کمک من فکر کن و اگه فکر دیگه ای به ذهنت رسید بهم خبر بده منم روش فکر کنم
-----------------------------------------------------
و اما فکرای خودم::325:
راستش من از یه طرف دارم میبینم که توی این 1 ساله خیلی اذیت شدم فکر کنم به اندازه زیر یه سقف بودن
هر بار یه چیز جدید منم خیلی اشتباهات کردما اما رفتارهای همسرم درست ستون های زندگیمون رو میلرزونه
تنها چیزی که بینمون میبینم عشقه
راستی اقای sci عزیز اون مدتی که ازم خبری نبود همسرم رو پیش روانشناس بردم که اخلاق و رفتار های بدش رو اصلاح کنه راستش از صمیم قلب دوست داره که خوب باشه ولی دست خودش نیست چند باری اومد و بعدش گفت به هیچ وجه نمی خواد بیاد گفت هزینه اش واسم زور داره چون توی تو هم تغییری نمیبینم!!!!!!!!!!!
گفت خودم متوجه شدم ایرادام کجاست و خودم حلش میکنم نیازی به روانشناس دیگه نیست.
همسرم ذات خوبی داره مهربونه و دلسوز اما متاسفانه این خصوصیات همیشه در نوسانه
یه روز خوب خوب یه روز بد و خشن
راستش فعلا که فکر عروسیو از ذهنم کاملا به دور کردم
فقط سوالی که دارم حالا چیکار باید بکنم؟ با توجه به حرفایی که زدیم و... الان نمیدونم باید چیکار کنم؟
زمان بدم ؟در خصوص اعتیاد که میشه برای دومین بار باید چیکار کنم؟
وقتی یاد خیلی چیزا میوفتم به خودم میگم الان اینطوریه بعد از ازدواج بدتر هم میشه الان که هیچ مسئولیتی نداره انقدر سر هیچ و پوچ دعواست بعدا سر مسائل مالیو و مشکلات کوچیک و بزرگی که منم ازشون خبر ندارم چی میشه/؟ اگه بخوام جدا شم ایا توانش رو دارم؟؟ یا باید منتظر ایجاد شدن تنفر توی خودم باشم؟و بعد اینکارو کنم؟
اینم خیلی ذهنم رو مشغول کرده
ممنون میشم راهنماییهاتون رو بشنوم.:72: