نوشته اصلی توسط negaar
حالم اصلا خوب نیست، تحمل این همه رنج و عذاب رو ندارم
به خاطر مامانم که ناراحتی اعصاب داره تو خونه سعی می کنم اصلا گریه نکنم، فقط موقع خواب بی صدا اشک می ریزم ، دلم می خواد با صدای بلند هق بزنم و گریه کنم، از ته دلم گریه کنم ، اما جایی رو ندارم توی تنهام نمی زارند ،سر کارم که نمیشه، خدایا بغض تو گلوم گیر کرده
نگار عزیز بخودت مسلط باش و به خدا ایمان داشته باش. زندگی پستی و بلندی داره. اگه امروز روی ناخوشش رو بهت نشون داده، مطمئن باش که فردا خوشی از آن توست بشرط اینکه در این ناخوشی صبور و قوی باشی و ازش عبور کنی.
خدایا کمکم کن ....:323::316::316:
برات از خدا بهترینها رو می خوام! :321: