آره نازنین جان
دیشب بهم می گه اگه قرار بزاریم برا جلو اومدن دیگه راه برگشت نداریم فکراتو بکن منم گفتم من مشکلی ندارم تا حالا هم بیشتر از این مشکلات رو تحمل کردم اونی که باید فکراشو بکنه تویی
نمایش نسخه قابل چاپ
آره نازنین جان
دیشب بهم می گه اگه قرار بزاریم برا جلو اومدن دیگه راه برگشت نداریم فکراتو بکن منم گفتم من مشکلی ندارم تا حالا هم بیشتر از این مشکلات رو تحمل کردم اونی که باید فکراشو بکنه تویی
بلوم جان دليل ترسش چيه؟
شايد به قول خودش از اينكه بعدا تو سرو كله هم بزنيد ميترسه!!! عزيزم سعي كن كمتر حرص بخوري، ميدونم سخته اما شدنيه به اميد خدا تا عيد تكليفت معلوم ميشه.
مشکل اینه که تمام کسایی که اطراف ما هستن و ازدواج کردن با اینکه هیچ کدوم از مشکلات حاد مارو نداشتن بعد از ازدواج دچار مشکل شدن و آرش می گه اینا که مشکل نداشتن اینجوری شدن چه برسه به ما که خانواده هامون با هم مشکل دارن و هزار تا چیز دیگه
کوتاه نیا. اصلا.
آرش همین الان زنگ زد بهم گفت پنجشنبه تولد فلانی دعوت شدیم حتما باید باهم بریم بچه ها تاکید کردن تورو حتما ببرم با خودم ( همه ی دوستاش منو میشناسن)
منم گفتم تو که هنوز از خودت مطمئن نیستی چرا می خوای منو ببری تو اون جمع اگه من نباشم آزاد تری شاید دختر دیگه ای بیاد طرفت نمی خوام آزادیت رو بگیرم
گفت خیلی بچه ای من اگه دنبال دختر دیگه ای بودم تا حالا می رفتم تولدو با هم می ریم منم گفتم حالا ببینم چی می شه فعلان نمی تونم بگم
سلام بلوم عزیز . به هر حال هر زندگی فراز و نشیب داره . یک روز با تو و یک روز بر علیه تو . این چه طرز فکری که آرش پیدا کرده . با لاخره توی هر خونه زندگی که با عشق شروع میشه یه مشکلاتی پیش میاد هیچ زندگی بی مشکل نیست . آرش داره اشتباه فکر میکنه . چرا نمی خواد تکلیف خودش و تو رو روشن کنه . بهش بگو مرگ یبار شیون یبار .
منم همینو بهش گفتم هما جان بهش گفتم هیچ زندگی تو تفاهم کامل نیست ما هم مثه بقیه از کره ی ماه نیومدیم که
کلا آرش این مدلیه تا شرایط یکم از حالت طبیعی خارج می شه بهم میریزه الانم چون من یکم بهش دارم گیر میدم براش شدم یه زن قرقرو و غیر قابل تحمل
سعی میکنه از بحث فرار کنه از دعوا کردنو بحث کردن فراریه
همیشه دلش می خواد اوضاع خوب باشه من همیشه بخندم هیچ وقت ناراحت نباشم و هیچ وقت از چیزی گله نکنم
بلوم عزیز سلام :
من الان حدود سه ساعته که از اول موضوع تایپینکت دارم میخونم . واقعااز این همه صبر و بردباریت افتخار میکنم . واقعا شرایط سختی داری ، نمی دونم اگه من شرایط تو رو داشتم میتونستم تحمل کنم یا نه ؟ آرش باید از اینکه دختری اینطوری دوسش داره از تو قدر دانی کنه .
از خدا میخوام که سریعتر مشکلت برطرف بشه .
منتظر خبرای خوبی ازت هستم . به نظرم بهتره که باهاش به تولد بری !
عزیزم آرشم الان حق داره که اینجوری داره برخورد میکنه . از طرفی از بلاتکلیفی و این سردرگمی خسته شده و اینکه میبینه نمیتونه کاری بکنه داغونش میکنه . این همه مشکلاتو تحمل کردی بازم تحمل کن و تنهاش نزار .
بال تکین عزیزم ممنون که وقت گذاشتی و تاپیکمو خوندی
من خودم هیچ مشکلی ندارم حاضر تا آخر عمرم ازدواج نکنم ولی کنار آرش باشم و اونو از دست ندم ولی خانوادم دیوانم کردن دیگه تحمل کنایه هاشونو ندارم
من با وجود همه ی مشکلاتی که دارم از این که کنار آرش هستم راضیم ولی خانوادم نه همین طوری چیزی بهم نمی گن و همشون آرشو دوست دارن ولی از طرفی هم حرفاشون آزارم می ده
می دونی آرش دلش می خواد خانوادش بیان بهش بگن بریم خاستگاری فلانی بعدم بیان من و بزارن رو سرشونو من بشم بهترین عروس دنیا واسشون
این اتفاق تو خوابم نمی افته چه برسه به بیداری