سیمین خلیلی یا همان سیمین بهبهانی از چهره های ماندگار و شاعر ارزنده و صاحب سبک درعرصه غزل فارسی و همچنین از زنان پیشرو و سنت ستیز معاصر است که در زمینه حقوق بشر و حقوق زنان نیز فعالیت میکند و در کانون نویسندگان ایران نیز فعالیت دارد و مورد احترام تمامی اهل قلم و دوستداران شعر و ادب فارسی و فعالان سیاسی ایران است.
او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به "نیمای غزل" معروف است. برخی از معروفترین غزلهای او با این ابیات آغاز میشود:
شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد/ خشم است و آتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
آثار
• سهتار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱)
• جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)
• چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵)
• مرمر (۱۳۴۲/۱۹۶۱)
• رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱)
• خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰)
• دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)
• گزینه اشعار (۱۳۶۷)
• درباره هنر و ادبیات (۱۳۶۸)
• آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹)
• کاغذینجامه (۱۳۷۱/۱۹۹۲)
• کولی و نامه و عشق (۱۳۷۳)
• عاشقتر از همیشه بخوان (۱۳۷۳)
• شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) ترجمه
• با قلب خود چه خریدم؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶)
• یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵)
• مجموعه اشعار (۲۰۰۳)
نمونه اشعار سیمین بهبهانی :
شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و اتش نگاهش یعنی :تماشا ندارد
رخساره میتابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد
بادا که چون من مبادا چل سال رنجش پس از این
خود گرچه رنج است بودن (بادامبادا) ندارد
تق تق کنان چوب دستش روی زمین مینهد مهر
با انکه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد
بر چهره سخت و خشکش پیدا خطوط ملال است
یعنی با کاهش تن جانی شکیبا ندارد
گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی از او
پندش دهم مادرانه گیرم که پروا ندارد
رو میکنم سوی او باز تا گفت وگویی کنم ساز
رفته است و خالی جایش مردی که یک پا ندارد
نمونه ای دیگر :
پیر ماه و سال هستم
پیر یار بی وفا ، نه
عمر می رود به تلخی
پیر می شوم ، چرا نه ؟
پیر می شوی ؟ چه بهتر
زود می رسی به مقصد
غیر از این به ماحصل هیچ
بیش ازین به ماجرا ، نه
هان ، چگونه مقصد است این ؟
مرگ ؟
پس تولدم چیست ؟
آمدیم تا بمیریم ؟
این حماقت است ، یا نه ؟
زاد و مرگ ما دو نقطه ست
در دو سوی طول یک خط
هر چه هست ، طول خط است
ابدا و انتها نه
در میان این دو نقطه
می زنی قدم به اجبار
در چنین عبور ناچار
اختیار و اقتضا نه
نه ، قول خاطرم نیست
می توان شکست خط را
می توان مخالفت کرد
با همین کلام : با نه
زاد ما به جبر اگر بود
مرگ ما به اختیار است
زهر ، برق ، رگ زدن ، دار
هست در توان ما ؟ ، نه
نه ، به طول خط نظر کن
راه ، سنگلاخ سختی ست
صاف می شود ، ولیکن
جز به ضرب گام ها ، نه
گر به راه پا گذاری
از تو بس نشانه ماند
کاهلان و بی غمان را
مرگ می برد تو را ، نه
گر ز راه بازمانی
هر که پرسد از نشانت
عابر پس از تو گوید
هیچ ، هیچ ، کو ؟ کجا ؟ نه