خداحافظی با تالار همدردی

:54::54::54::54:
پوه عزیزم این قدر ناامید نرو... به عنوان کسی که متاسفانه فکر می کنم توی ناامید کردن تو نقش داشته ام میگما.
:54::54:
الان می خوونی چی برات می نویسیم؟؟:54::54:
ببین پوه درباره عشق و احساسات و اینا از بچه گی به آدم چیزای خیلی اغراق آمیزی می گن و آدم توقع زیادی از این چیزا پیدا می کنه و وقتی بزرگ شد و فهمید اینا این قدرها هم عظیم نیستن می خوره تو ذوقش...
ولی حالا عظیم نباشن بالاخره یه چیزای کوچولویی هستن دیگه.
همون چیزای کوچولو هم خوبن. حساب ایمانم جداست.
من یکی که خیلی مزخرفات برات نوشتم...نباید اون جوری می نوشتم. من خیلی خلم که اونجوری نوشتم.:54::54:
این که می ری بد نیست. این که با غصه می ری بده.:54::54::54::54:

- - - Updated - - -

:54::54::54::54::54::54::54::54::54::54:

- - - Updated - - -

:54::54::54::54::54::54::54:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط jonube-sorkh

یک جایی می رسد که آدم دست به خودکشی می زند ، نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند ، نه! قید احساسش را می زند

چارلز بوکوفسکی / عامه پسند

---

این دقیقا حال منو توصیف کرده.واقعا زدید به هدف آقای جنوب سرخ.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط toojih

نرو خانم Pooh، همینجا بمون و نوشته های متناقض بنویس و هر کسی هرچی گفت تو بگو درسته و باز توی نوشته بعدیت کار خودت رو بکن و از علی و خدا بد بگو!! کی به کیه؟!

---

اینم دقیقا نوع پستهای من. خیلی خوشم اومد آقای توجیه. خیلی باحال و بی رودربایستی بود.:18:

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط reihane_b

آقای توجیه کلا پستتون منو به شگفت آورد!
شما مشکلتون با خدا وامام علی (ع) نیست، تازه اگه توکلتون به اونها باشه، مشکلات قابل هضم تر و قابل حل تر خواهند بود.

وبهتره که تواین تاپیک به مسائل دینی نپردازیم و چیزایی رو که نمیدونیم زیر سوال نبریم:72:

---

ریحانه جان...
فقط در رفع خطای برداشت شما از حرف جناب توجیه میخواستم بگم که منظور ایشون از علی، پسرخاله من بوده. و اینکه گفته اند بیا باز از علی و خدا بد بگو بخاطر این بوده که من در همه پستهام از علی و خدا بد میگفتم.
همین.
ایشون قصد ورود به مسائل دینی نداشته اند.

- - - Updated - - -

ساکورا جان...
اصلا رفتن من به خاطر حرف تو نیست عزیزم.
نگران نباش.
بعدشم تو اصلا حرف بدی نزده بوده ای که به خاطرش نگرانی. اینو قبلا هم گفته بودم

ازمدیرمحترم همدردی ،فرشته مهربان وهمه دوستان تشکرمیکنم.اینجا نکته های فراوانی یادگرفتم.مطمئن نیستم کی برمیگردم.امیدوارم روزبروز موفق ترباشید...اگربدون هیچ دلیلی احساس خوشبختی کنی هیچ دلیلی هم نمیتواند آنراازتوبگیرد.

با سلام و احترام
ما از روی خوش بینی که داریم همیشه حضور اعضاء همدردی را چشم به راهیم :305:
و همیشه دعا می کنیم که آنها خوشبخت و تندرست باشند ، هر کجا که هستند. :323:
اما از بودنشان در همدردی فوق العاده به وجد می آییم و خوشحالیم.:72: :310:
همه ما در همدردی به یکدیگر نیاز داریم.
گاهی دهنده هستیم. گاهی گیرنده
هیچ کدام از ما مطلق بی نیازی نیست.
از همه دوستان هم می خواهم در صورت خستگی یا شرایط خاص غیبت صغری داشته باشند نه کبرا:81:

با سلام و احترام
ما از روی خوش بینی که داریم همیشه حضور اعضاء همدردی را چشم به راهیم :305:
و همیشه دعا می کنیم که آنها خوشبخت و تندرست باشند ، هر کجا که هستند. :323:
اما از بودنشان در همدردی فوق العاده به وجد می آییم و خوشحالیم.:72: :310:
همه ما در همدردی به یکدیگر نیاز داریم.
گاهی دهنده هستیم. گاهی گیرنده
هیچ کدام از ما مطلق بی نیازی نیست.
از همه دوستان هم می خواهم در صورت خستگی یا شرایط خاص غیبت صغری داشته باشند نه کبرا:81:

سلام
یعنی اومده اینجا فقط کمک بگیری؟
شاید کمک کردن به یه دردمند دیگه بتونه روح شما رو صیقل بده....
من جای شما بودم با کمی استراحت بر می گشتم....:81:

سلام خانم پووه :72:

این جملات براتون اشنا نیست ؟

نقل قول:

---

آره سنا...
من کنارت میمونم.
با هم.
با هم تلاش میکنیم که بلند شیم.
باشه ؟

---

اگه ثنا خانم برگرده و ببینه همراهش جاش گذاشته چی ؟؟؟

در هر صورت براتون ارزوی موفقیت می کنم. :72::72:

فقط خدا :72::72::72:

- - - Updated - - -

راستی الان که توفیق شد و براتون پست میذارم بذارید یه چیزی رو در مورد شما بگم.احساسی که همیشه در مورد شما و خوندن پستهاتون به من دست میداد.

به نظر من پووه دو نفر بود.شاید بهتره بگم دو مدل!

یکی اون پووه که تاپیک میزد.

یکی هم پوویی که واسه دیگران پست میذاشت.

پووی اول اصرار عجیبی داشت بگه خدا اونی نبود که فکرش رو می کرد و سالهاست که تو اشتباه بوده.... .این پووه کسی بود که مشخصا خیلی خسته بود.زود رنج شده بود.احساس می کرد که در حقش ظلم شده.اما به نظر من فقط قصد تخلیه خودش رو داشت.

اما پوی دوم متفاوت از این پو بود.خواسته یا ناخواسته تو پست هاش بروز میداد که اعتقاد به خدا تو گوشت و خونش هست.یه نمونه براتون میذارم از یک قسمت اتز پستهای خودتون واسه یکی از دوستان:

نقل قول:

---

........ بعدش هم انشاالله یه ازدواج موفق میکنی. شد شد. نشد هم به درک. این همه راه برای زندگی هست.....

---

خواهر من،من تاپیکهاتون رو خیلی نخوندم.می بخشید اگر اشتباهی در شناخت شما مرتکب شدم.فکر می کنم من یه بار تو یه پست براتون گفتم.شما تو مرحله شک هستید.خیلی ها به این مرحله میرسند.مهم اینه که از این مرحله عبور کنید و به یقین برسید.

فقط خدا :72::72::72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

فقط در رفع خطای برداشت شما از حرف جناب توجیه میخواستم بگم که منظور ایشون از علی، پسرخاله من بوده. و اینکه گفته اند بیا باز از علی و خدا بد بگو بخاطر این بوده که من در همه پستهام از علی و خدا بد میگفتم.
همین.

---

سلام عزیزم:43:

ممنون که اومدی و گفتی !
آقای توجیه عزیز ببخشید من این برداشتو داشتم! :72::72::72:
آخه قبل خوندن این تاپیک یه ذهنیتی از یه مسئله داشتم وازطرفی خیلی با تاپیکای پوه هم آشنا نبودم، ولی رفتنش ناراحتم میکرد(همیشه از خدافظی کردن ناراحت میشم )، برا همین فکر کردم منظورتونه چیز دیگست

اصلا منظورتون چیز دیگه هم می بود شاید وظیفه من نبود بگم!
ولی من که گل گذاشتم یعنی دوستانه دارم میگم:72:

پوه عزیز ببین با فوت فنامون اگه بخوایم میتونیم برت گردونیما،:wink: ولی جدی خودت میدونی که چی الان به روحیت کمک میکنه همون کارو کن، موندن اینجا یا نموندن
درهرصورت ما به یادت هستیم:72:

ammin عزیز می‌خواستم ازتون تشکر کنم بخاطر کمک‌های فراوانی‌ که من در حله مشکله اولم کردین. بهم یاد دادین خودمو با شرایط وفق بدم تا جلوی مشکلهای بزرگتر خورد نشم. هیچ وقت یادم نمیره که چقدر با پشتکار هرروز تاپیک من رو دنبال می‌کردین و برام کلی‌ لینک‌ها و سایت‌های مفید میذاشتید...واقعاً نمیدونم چطور می‌تونم این زحماتتون رو جبران کنم تنها آرزویی که دارم اینه که به آرامش واقعی‌ توی زندگیتون برسید :323:کاش به قول مدیر همدردی غیبتتون صغری باشه نه کبری که این تالار حسابی‌ بهتون نیاز داره ...:72:

واي چقدر سوزناك:302:
با اينكه تازه واردم اشك تو چشام جمع شد
ترسيدم از روزي كه منم بخام برم

اينطوري كه شما ميريد و من با اينكه اصلا نميشناسمتون
دارم دپرس ميشم
:54::54::54::54::54:

خدااااااااااخداحافظي چرا اين قدر سخته

- - - Updated - - -

واي چقدر سوزناك:302:
با اينكه تازه واردم اشك تو چشام جمع شد
ترسيدم از روزي كه منم بخام برم

اينطوري كه شما ميريد و من با اينكه اصلا نميشناسمتون
دارم دپرس ميشم
:54::54::54::54::54:

خدااااااااااخداحافظي چرا اين قدر سخته