حال و احوال یاران همدردی (4)
نقل قول:
طلاق شکست نیست .
به پایان رسیدن عمر یک رابطه است .
عمر زندگی چکامه و شوهرش هم همین قدر بود و تا اینجا .
به هر حال چند سالی را با هم گذراندند و همدیگر را تجربه کردند .
کنار همه ی لحظه های قشنگ زندگی شان بزرگ شدند و تغییر کردند و .....................
قطعا در نیمه ی پر لیوان این دو نفر خیلی مسائل خوب وجود دارد .
پس بهتره قضاوت نکنیم .
من برای هر دو نفر آنها آرزوی سعادت و خوشحالی و تجربه های جدید را دارم .
حق با شماست آنی جان! بهتر از اینه که بخوای با منت و زور کسی رو برای خودت نگه داری. شاید راه جدید چکامه بیشتر به نفعش باشه. همین جملات شما منو ترغیب کرد تاپیک جدید بزنم. چون حتی نسبت به اتفاقی که واسه چکامه افتاده هم داشتم ناراحتی می کردم!
واقعا آدم یک موقعهایی باید خودش رو به جریان زندگی بسپره و رها بشه. همه چیز رو با دودوتا چهارتا بررسی نکنه. من این چند وقت انقدر فکر کردم خسته شدم. دلم رهایی می خواد!
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
ااز اون کل کلها که "کیوان" رو هم از دژ تاریک و مخوف سکوت اش میکشه بیرون:311:
کی من رو صدا زد؟ http://mail.yimg.com/ok/u/assets/img...cons/emo27.gif
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
ارسال گزارش تخلف برای مدیر همدردی:
جناب مدیر! قربانت وشم، باقلوا، سوهان عسلی، ... مار تو آستین پرورش دادین یا مدیر پرورش دادین؟!!!!!! از هر چند تا پستش، چند تاش مراجع را به شورش و فتنه تشویق میکنه! آقا این بچه آخرش دودمان تالار همایونی رو به باد میده ها! نگی نگفت! من یک پیشنهاد دارم: یه چند روزی بفرستینش انجمن آزاد هواخوری تا متوجه بشه انجمن تاریک و عنکبوت بسته کجاست:301:
کی ؟ کجاست؟ چیه؟ چه رنگیه؟ چه طوریه؟
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
سلام،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
میگم این قانونه 5 سوالی صندلی داغ بدجور دست و پامونو بسته..
کاملاً موافقم! ما اعتراض داریم :)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
خوب اقا حامد شما بگو تا حالا مدیر همدردی رو از نزدیک دیدی؟
مدیر همدردی که توضیح داده چند بار :)
با ارتباط خصوصی افراد مخالف هستند. به نظرم درست هم می گویند.
ولی 2 شب پیش خواب مدیر همدردی رو دیدم! :311:
پوستش تیره بود. تو یک جمعی نشسته بود :)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
ارسال گزارش تخلف برای مدیر همدردی:
جناب مدیر! قربانت وشم، باقلوا، سوهان عسلی، ... مار تو آستین پرورش دادین یا مدیر پرورش دادین؟!!!!!! از هر چند تا پستش، چند تاش مراجع را به شورش و فتنه تشویق میکنه! آقا این بچه آخرش دودمان تالار همایونی رو به باد میده ها! نگی نگفت! من یک پیشنهاد دارم: یه چند روزی بفرستینش انجمن آزاد هواخوری تا متوجه بشه انجمن تاریک و عنکبوت بسته کجاست:301:
این یعنی من دیگه؟! من رو می گی؟ کیــــــــــه؟
کیـــــــــــــــه؟
کیـــــــــــــــــــــــ ــــه؟ :)
طاهره خانم عید شما مبارک :)
همگی شاد باشید.
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
کی من رو صدا زد؟
...
کی ؟ کجاست؟ چیه؟ چه رنگیه؟ چه طوریه؟
هیچی کیوان خان! ببخشید که چرت مبارک را پاره کردیم! لالاتونو ادامه بدید جناب ناظم:cool:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
ولی 2 شب پیش خواب مدیر همدردی رو دیدم! :311:
پوستش تیره بود. تو یک جمعی نشسته بود :)
...
نگفتم اقای مدیر اعظم؟ آخه مدیر شما اگه ریگی به کفشش نیست باید یک همچین خوابی ببینه؟ پوست تیره؟!!!! چه جسارتااااااااااااااااا!:33:
این یعنی من دیگه؟! من رو می گی؟ کیــــــــــه؟
کیـــــــــــــــه؟
کیـــــــــــــــــــــــ ــــه؟ :)
بله دیگه حامدخان منم جای شما بودم تمارض مینمودم به آلزایمر! توجه مینمویی؟:311:
.....
بهارجان والله چه عرض بنمویم که ما هم این سوالات هی تو دلمون وول میخوره ولی نمیشه بپرسیم. این صندلی داغ آقای مدیر هم با قوانین سختی که وضع کرده اند شده حکایت اون بنده خدایی که گفت: ننه مو میفروشم. گفتند عجب! یعنی واقعا ننه تو میخوای بفروشی؟!!!! گفت آره ولی یه قیمتی میگم که کسی نتونه بخره!!:311:
................
انی جان! ممنون از توجهت. اصلا دلم نمیخواست قبلی را عوض کنم و فکر میکردم چیزی بهتر از کلام خدا نمیتونم بذارم. اما برای من خیلی زیاد بود...وقتی آواتار قرآنی میذاری تکلیفت سخت میشه. انشا الله یکروز در خودم دوباره ببینم که اون آواتار را برگردانم. این دختر خانوم هم شباهت زیادی به خودم داره. (وای ماااااااااادر شناسایی شدم رفت!:311:)
RE: <<< باغ همدردی 2 >>> آلاچیق کل کل<<< خوش آمدید >>>
سلام
اينجانب اينجا اعلام مي كنم كه اشتباه كردم و از فرصت خودم در صندلي داغ سواستفاده كرده و از مدير همدردي سوالهاي مشاوره اي پرسيدم. :311:
از مدير همدردي عذر خواهي مي كنم و براي جبران اشتباهاتم تقاضا دارم فرصتي دوباره به من بدهند تا 5 سوال ديگر بپرسم!
:311:
با تشكر!
RE: <<< باغ همدردی 2 >>> آلاچیق کل کل<<< خوش آمدید >>>
من هم سخت نادم و پشیمان ام:316:
بدینوسیله اعلام میدارم برخلاف قوانین تالار بنده سوالهای غیر تخصصی و غیر مشاوره ای پرسیدم تازه به تذکرات محمد ابراهیمی هم گوش نکردم و سوالهای خصوصی و شخصی!!! پرسیدم و کلی از این کارهای بدبد بد که بدینوسیله تقاضای بخشش دارم و در راستای همسو شدن با اهداف تالار از مدیر محترم تقاضامندم فرصت دیگری به بنده بدهند تا سوالهای هدفمند و تخصصی بپرسم که به حال بشریت مفید باشد و به ارتقای تالار خیلی خیلی خیلی زیاد کمک بنماید:311:
قبلا از سعه صدر و بذل همکاری آن مدیر محترم بسیار ممنون و سپاسگذارم:323:
..................................................
من نمیدونم چرا همیشه دعاهام برعکس جواب میده! هر سال برای هر موردی دعا میکنم که بهبود پیدا کنه، به یک وضعی در میاد که دیگه هیچ جوری نمییشه جمعش کرد! دعا میکنم یه بنده خدایی کارش بگیره، از کار اخراج میشه! دعا کردم سلامتی بده، عجب امسال من در سلامتی بسر بردم! دعا کردم زندگیم از این رو به اون رو بشه، واقعا از اون رو به این رو شد!!! کن فیکون شد:311:
دیروز گفتم گور بابای دنیا و مشکلات ریز و درشتش!!! کودک درونو عشق است. برای یه کار اداری رفته بودم بیرون (کار اداری؟!!!) بله کار اداری. اما در عرض ده دقیقه انجام شد!!!! به کودک جان گفتم پایه ای؟ گفت آره بزن بریم. سرمونو انداختیم پایین و سوار یه ماشینی شدیم که مسیرش به سمت بازار و ددری و اینا بود. رفتیم کلی قاقالیلیای خوشمزه خوشمزه خریدیم. بعد دیدیم حال میده بریم لباس بخریم. رفتیم چند تا لباس (چند تا چند تا) خریدیم. دیدیم واااااای حال میده همونجا لباسها رو بپوشیم. پای صندوق کتمو در آوردم دادم به اون خاله صندوقدار ه گفتم خانم لطفا اینو بذارید با لباسها توی کیسه پلاستکی و اون کت رو بدید من بپوشم. گفت میخوای اینو بپوشی؟ گفتم آره اون خوبه این بده اخه! خانمه کلی خندید. پوشیدیم و رفتیم بیرون دیدیم ساعت حدود پنجه و ما گشنمونه. رفتیم سراغ یه رستوران با حال :227: جالبه که این رستورانه یه جورایی مردونه است، مام عین یه مرد چی داااااش رفتیم نشستیم. یهو نگاههای ساپورتیو و حمایتگرانه یه عده لوطی که میخواستند به یه خانوم فوری سرویس بدن، رستوراندار رو تعقیب کرد تا آخرش گفتن به خانوم سرویس نمیدی؟ (مثلا یواش میگفتند) رستورانیه دمش گرم ، گفت بذار حالا فکراشو بکنه بعد (آخه مشتری ثابتشم منو میشناسه میدونه آدمی نیستم که تا برسم بگم فلان غذا رو بیار:311:) منم حسابی عکس خوشگل غذاها رو که به دیوار بود با توضیحات و اینا بررسی کردم بعد هم یه غذا مردونه سفارش دادم که الحق مردونه هم بود (سه تا خانمو سیر میکرد:311:) غذامونم خوردیم باز یه خورده دیگه گشت و گذار و در نهایت هلاک و شهید اومدیم خونه. یکی دو دور لباسهای خوشگلمونو امتحان کردیم ولی انگار نخیر فایده نداشت! این کودک جان میگفت اون لباسها رو تنمون کنیم باهاش بخوابیم خیلی حااااااااااال میده. دیدیم نه بابا دیگه این یکی رو نمیشه به حرف این کودکه گوش کرد: یعنی با اور و پالتو و لباسهای بیرون مگه مییییییییییشه! و همینجوری که کلی برای خودمان ذوقمرگ بودیم، نشسته پای تلویزیون خوابمون برد.
این بود انشای ما:311:
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
96 کاربر فعال در 15 دقیقه گذشته (10 عضو، 4 نفر بصورت پنهانی و 84 مهمان).
Google، Baidu، maryam123، parvane123، sarshar، setareh7، بی دل، محمدابراهیمی
پیرو تخیلات عنکبوتی حامد (پست دیروز) باید عرض کنم متاسفانه حق با ایشون بود:102: تالار انگار خاک مرگ پاشیده باشی توش:301 نه پستی! نه حال و احوالی! نه اعضا آنلاینی. چهار نفر هم که خودشونو عین روح در پس پرده پنهان کردند جهت افزایش رعب و وحشت در لابلای این تار عنکبوتها و تاریکی. بعد این خفاشها هم یه جیغی میشکن و یهو از جلوی چشمت بال میزنند و میرن :310:
84 تا مهمون پشت درند و منتظر تعارف که بیان تو. خودمونیم خداییش چند تا از این مهمانها مهمان نیستند و اهل خونه اند؟:163:
اه اه اه اه! دو باره پنج شنبه جمعه اومد و همه فکر میکنند حتما باید برن به یه سمتی. چقدر من از این پنج شنبه جمعه ها خوشم نمیاد. اصلا چقدر تعطیلی خوب نیست!:304: تا تعطیلی میشه همه فکر میکنند باید برن شمال. بعضی ها هم که نمیرن شمال میرن جنوب. چند وقت پیش یکی ازم می پرسید عیدو میرید شمال یا جنوب؟ !!!!:311: من میخواستم یه خورده برم غرب بعدشم برگردم به سمت شرق! البته من عااااااااااشق کیش و قشم هستم (فقط این دو تا جزیره رو در جنوب دیدم) ولی نه ایام عید. :300:
بذار تو این خلوتی یه تست صدایی بزنیم ببینیم صدامون اکو میشه یا نه:
آااااااااااااااای غریبی بی کسییییییییییییییییییییی.... تحریر....های های ها های های
RE: <<< باغ همدردی 2 >>> آلاچیق کل کل<<< خوش آمدید >>>
بچه ها شما ها که اینقدر دست به طنز نوشتنتون خوبه ، سر دستتون (جناب بی دل خانم) هم که به سلامتی تشریف اوردند لطفا بیایید و به تاپیک "شوخی با همدردی" هم لطف کنید و چند تا طنز هم اونجا بنویسید تا از بیکاری دربیایید. البته چشم ما رو هم روشن می کنید. دیگه عیده دیگه.
پیش خودمون باشه ولی خودم به عللی طنزام ته کشیده. گفتم بیام اینجا سوء استفاده کنم.
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
میگم این قانونه 5 سوالی صندلی داغ بدجور دست و پامونو بسته..
کاملاً موافقم! ما اعتراض داریم :)
وای مثل اینکه این محدودیت 5 تا سوال از مدیر همدردی، اعتراض همگان رو برانگیخته ،الخصوص آقای ابراهیمی که هی طی پیام های خصوصی مکرری به بنده اعلام کرده اند که این یعنی چه ! و کلی هم عصبانی شدند:302: البته خودشون می گن اصلا عصبانی نیستن فقط یعنی چه که 5 تا سوال بیشتر نباشه،نظم صندلی داغ به هم خورده و قوانین به هم خورده ......
ولی آخه چون مدیر جان سرشون شلوغه و الان هم تعطیلات عیدو دید و بازدید هست
گفتن که لطفا بیش از 5 سوال ازش نپرسند چون وقت کافی برای پاسخ گویی ندارند....
بعدشم نوبت آقا حامد که شد (نوبتشون نزدیکه ان شاال...) جبران می کنیم از همین الان می گم می تونید از ایشون تا سقف ..
سقف نداره تا هرجا دلتون خواست سوال بپرسید...:)
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
سلام به اعضای خوب تالار 13 فروردین همه اعضای خوب تالار و مدیران خوب تالار مهمان خانم انی هستند
خانم انی 13 فروردین اش رشته خوب عا لی درست کن:311:
زرشک پلو با مرغ خوب درست کن:311:
زرشک خوب پاک شود خیلی دقت کنید
برنج خوب عا لی ابکش کنید:72:
مرغ خوب سرخ کنید:311:
رشته اش بخرید داشته باشید اماده باشد:311:
سبزی اش خوب پاک کنید:311: