سلامتبسمآسمانی،از صمیمقلبم آرزو میکنم خدا بهشون عافیت بده،من مادرم دچار الزایمر شده هر بار سوال میپرسه مادر شما کیه قلبم تیر میکشه ،به شدت دردت برام قابل لمس هست و صمیمانه متاسفم ...
نمایش نسخه قابل چاپ
سلامتبسمآسمانی،از صمیمقلبم آرزو میکنم خدا بهشون عافیت بده،من مادرم دچار الزایمر شده هر بار سوال میپرسه مادر شما کیه قلبم تیر میکشه ،به شدت دردت برام قابل لمس هست و صمیمانه متاسفم ...
سلام.
خانم تبسم آسمانی من هم اگر قابل باشم براشون دعا میکنم.
همچنین برای مادر شما جناب wisdom.
واقعا پدر و مادر هر جوری باشند خیلی برای آدم عزیزند. انگار جان آدم هستن. خدا همشون رو حفظ کنه.
ماه ربیع الاول بر همگی شما مبارک.:72:
انشالله روزای خوشی منتظرتون باشن، خبرای خوشی بدین و تنتون سلامت باشه ❤️
سلام، مبارکه واقعا، من حالم خوبه و یه خبر خوب دارم، دلار شد ۳۲۰۰۰ تومان ناقابل. تا آخر ماه ایشالا به ۴۹۰۰۰ تومان خواهد رسید. ظهور آقا امام زمان صلوات بفرستین ...
اسکارفیس عزیز، یادت افتادم همینجوری. یه مدتی هست سر نمیزنی. ما هم که میبینی وضعمون چجوریه .......
امیدوارم هر جا هستی دلت خوش باشه داداش...
سلامنقل قول:
میخواستم سوال بپرسم درمورد استیکرها...من گاهی تو پستها ی بعضی هااستیکرهایی میبینم که
نمیدونم از کجا قابل برداشت هست...ممنون میشم راهنماییم کنید.
کلا استیکرها همین هایی هست که سمت چپ قرار داره؟؟
آیکونهای پست چیه؟
ببینم دوستان جواب سوالی که پرسیدم یه رازه؟؟؟
قول میدم رازتونو پیش کسی فاش نکنم:203: بگید لطفا:303:
خب آخه برای تزئین تاپیکی که میخوام بزنم استیکر لازم دارم.خب بگید دیگه.
عحیبه سین میکنید جواب نمیدید:)
راستی میشه پستی رو تو تاپیکی پین کرد که دیده شه؟؟
نه نمیشه!!
کاش تالار ارتقا پیدا کنه و به شکل و شمایل ده سال قبل خودش باقی نمونه:82:
آقای مدیر!
کدوم استیکرا رو می گی الهه؟ :smile:
من از اینا استفاده می کنم
http://www.hamdardi.net/showthread.php?t=28637
سلاااام
مرسییییی میشلhttp://www.sherv.net/cute.hug-emoticon-842.html
خوبه اینها هم...کارم و راه میندازه.
- - - Updated - - -
عه نیومد که:47:
کپی کردم که
- - - Updated - - -
مگه نباید کپی میکردم
- - - Updated - - -
فایل پیوست 934
- - - Updated - - -
اهان پیدا کردم
فایل پیوست 935
- - - Updated - - -
الان اونی که من میبینم شمام میبینین؟؟ یا
زده فایل پیوست؟
سللام.
الهه جان چیزی که من میبینم نوشته فایل پیوست.
.
.
.
دوستان برای خواهر کوچولوی همکلاسی خواهرزاده منم دعا کنید. ۴ ماهشه و یک هفته است بیمارستان بستریه.
من یه باردیده بودمش. به خاطر همین خیلی حالم گرفته است از وقتی فهمیدم.
لطفا دعا کنید زودتر حالش خوب بشه و مرخص بشه.
چهارتا بچه هستن. بزرگترینش ۷ ساله است. دلم میخواد میشد برم حداقل مواظب اون سه تای دیگه باشم. اصلا فکر نمیکردم اینجوری بی اروم و قرار بشم از شنیدن چنین خبری.
سلام
الهه خانم میتونی بعضی جاها که کیبوردت شکلک ها رو نمایش میده ارسال کنی و همون تصویر رو سیو، حجم عکس رو کم و آپلود کنی . این تصاویر تنوعشم بیشتره.
مثلا یکی از اونا که روی کیبود منه اینه که الان سیو کردم، اما تو قسمت لینک عکس اینجا نذاشتم چون بزرگ بود.
بعد میتونی مابین نوشته هات استفاده کنی، خوبیش اینه زمینش سفیده و خیلی جذاب تره براب شما که نوشتتون تو زمینه سفید نمایش داده میشه.
http://s17.picofile.com/file/8411428...120903_340.jpg
تصاویر متحرک ( گیف ) هم که تو اینترنت هست .
سلام دوستان:72:
آقای mvazگرامی
خانم سحر بهاری عزیز
میشل و پوه عزیزم
ممنونم از راهنماییتون:72:
حقیقتش بچه ها تو فکرم ی تاپیکی میچرخه فقط شاید خام باشه...اینکه کمک شمارو نیاز دارم.
.
.
.
شرایط زندگی این روزها، خبر ها، تعطیلی سیستم های آموزشی، قرنطینه شدن ها و .... افسار دنیارو داره از دستمون میگیره...برای من که اینطوریه.
از اون طرف من میخوام تا حد ممکن هم خودم و هم ادم هایی که باهاشون تشکیل یک حامعه رو میدیم و هم جامعه ای که بعدها فرزندان من توش زندگی خواهند کرد،به سلامت از این مراحل عبور کنیم و مبارزان خوبی در این میدان باشیم.
میخوام اونقدری که اینجا فرصتش هست به هم کمک کنیم ...دست همو بگیریم.
اینجا میشه در قالب چیزی به اسم تاپیک باهم حرف بزنیم...تحربیات مون رو به اشتراک بذاریم...
برای زندگی پربارتر
برای زندگی شادتر
برای باز کردن گره های زندگی
برای انرژی گرفتن از هم
برای چطور پررنگ کردن شادکامی ها و
برای چطور کمرنگ کردن ناکامی ها.
که انقدر قضیه جدیه به نظرم که برای رسیدن به همه اینها تمرین و یادگیری لازمه.
میخوام کتابی رو تو این تاپیک معرفی کنم درواقع از حرفهای کتابی بگم
به اسم لحظات ناب زندگی...( لحظه های واقعی هم معنی شدهreal moments) لحظه هایی که به زندگی معنا میبخشن ولی متاسفانه ما راحت از کنارشون رد میشیم ... حتی لحظه های دلتنگی مون .
احتمالا کنارش از حرفهای کتاب دیگه ای هم بیارم....how did I get here.
و در کنار این کتاب از لحظه هایی که معنا یی بخشیده به زندگیمون باهم حرف بزنیم...لحظه هایی که حس های خوبی داشتیم.
نمیدونم با من هم نظرید یا نه ...ولی فکر میکنم این کار به پرورش ذهن، ایده گرفتن و... کمک میکنه.
گیسو یادمه از عکس یا استیکرهایی استفاده میکرد که
حالا شاید برای همه نه ولی برای امثال خودم چشم نواز هست...و ترغیب میکنه به خواندن مطالب.چیزی مثل اونها رو لازم داشتم ... شایدم کلا منصرف شدم.
سحر جان چیزی که شما گفتین و متوجه نشدم حالا بعدا میام دوباره میخونم ...
تاپیکی هم که میشل گفت نتونستم کپی کنم ... کلا تو این قضیه ناکام موندم:)
احتمالا تو یه تعطیلی یه وقتی خالی میکنم برای شروع تاپیک
و از شما تقاضا دارم که کمکم کنین:72:
الهه جان من از ایده ات خوشم اومد و برام جذاب بود.
منتظر تاپیکت هستم و اگر تجربه مثبتی داشتم هم بیان میکنم.
.........................
فعلا که من به لطف اینکه پروژه جدید نگرفتم و یکماهه بیکار شدم، صبح ها وقتم آزادتره. چند روزه صبح یک ساعتی ورزش میکنم خیلی میچسبه.
کلا احساس تکراری شدن داشتم. یه تغییر کوچیک دادم که روی خودم اثر خوبی داشت و تنوع شد..... وقتایی که میرم خونه، توی هال میخوابم. روی زمین. کیف داره. به خصوص اینکه صبحا صدای قمری و گنجشکها رو بهتر میشنوم. و گاهی هم شبا بلند میشم یکم پنجره رو باز میکنم هوای خنک میاد تو، یخ میکنم، میرم زیر پتو.
یه کار. دیگه هم جدیداها میکنم که کیف داره. آخر حموم، میرم زیر آب یخ. یعنی اون حس جیغ زدنای از هیجان و از ته دل بچگی رو حس میکنم.
توی خوابگاه هم بعضی شبا با دو تا از بچه ها میریم تو محوطه پیاده روی تند و ورزش.
دانشگاه هم که خیلی خلوته، تقریبا هر روز میرم گل میچینم.
یه خواهر زاده ۱۴ ساله هم دارم که یکم ذهنمو درگیر کرده به خاطر این استقلال طلبی های دوره نوحوانی. سعی کردم باهاش صمیمی تر بشم و یه جورایی فرض کنم منم نوحوانم و بهش نزدیکتر بشم تا بیشتر برام حرف بزنه.
راستی یه تجربه خوراکی جدید داشتم که خیلی چسبید بهم. توصیه میکنم حتما امتخان کتید. ... انار که دونه کردید و خواستید بخورید روش گلپر بریزید. خیلی خوشمزه میشه. هم سردیشو میگیره، هم طعم خوشمزه ای پیدا میکنه. من از بچه های خوابگاه یاد گرفتم. قبلا با گلپر نخورده بودم. خیلییی خوشمزه بود.
پوه جان اناروگلپر و منم تو خوابگاه داشتم خیلییی باحال بود یادش به خیر.
و اما من، حال این روزهای من خوب نیست چندان اما شاید فردا حالم بهتر بشه شایدم چند روز دیگه.
دلم میخواد بیشتر به درون خودم سفرکنم و آن جا بمانم ، باید چادر صحرایی درونم رو برچینم و به جاش یه خونه درست کنم، نقلی و زیبا و آرام بخش و دنج که هروقت دلم گرفت بتونم دل خوش کنم به اون جا.
بی نیاز از هیچکس.پناه ببرم به اون جا و تا هروقت دلم خواست اونجا بمونم، هم مواقع سرما دلم گرمش باشه و هم موقع گرما ، خنکاش صورتم رو نوازش کنه.
آه که چقدر نیاز دارم تا نسبت به حضور خودم مهمان نوازتر باشم، چای تازه دم به همراه عشق و محبت و لبخند ،من بیشتر پذیرای خودم میشم تا هروقت دلم گرفت و از دیگران بریدم بتونم پناه ببرم به کلبه ی درون خودم و دمی بیاسایم.
خوش آمدی عزیز قدیمی ، بیا بنشین که هر سر موی مرا با تو هزاران کار است، این بار بی دغدغه بنشین ، آرام بنشین و خوش بنشین.
سلام
دوستان حاضر در تالار در مورد ارسال های خودتون دقت داشته باشین و قوانین سایت همدردی رو حتما در نظر بگیرین.
:72:
تمام شد و رفت ...
سلام
گیسو کمند عزیز :72: وقتی تاپیک تون رو دیدم از صمیم قلبم خوشحال شدم که در شرف ازدواج هستید ان شاءالله خدا کمک تون کنه بهترین تصمیم رو بگیرید از خدا می خوام ازدواجی موفق و بدون پشیمانی داشته باشید . حتما برای شما دعا می کنم:72: . چون تصمیم مهمی هست اگر صلاح می دونید تخصصی هم مشورت بگیرید
:43::72:
پ.ن : بحث انار شد ، پیشنهاد میکنم انار دون شده شیرین رو به همراه مقداری گلاب میل کنید هم آرامش بخش هست وهم طعم خوبی داره:72:
ای همدردی ها کجایین بابا خبری نیست ازتون؟ همتون درگیر زندگی شدین درسته؟ من که درگیرم با خودم بد درگیرم. بیشتر سر بزنین اینجا، دلم واسه تک تک تون تنگ شده. دوستای دنیای واقعی که دیگه تحویلمون نمیگرن/
تبسم آسمانی بزرگوار. من گفتم آفرین به شما. منظور خاصی نداشتم. حس کردم ناراحت شدین، اگه ناراحت شدین عذرخواهی میکنم. توی این دنیای لعنتی روز به روز آدما از هم دورتر میشن، توی این فضا هم بزرگواران ازمون دلخوری داشته باشن که هیچ...
سلام آقا غلام هیچ دلخوری از شما ندارم و راضی نیستم از من عذرخواهی کنید:72:
از خودم دلخور هستم
++++++++++
در کل تاپیک هایی که من ایجاد می کنم خیلی براش انرژی میذارم و زحمت می کشم البته برای رضای خدا این کار رو کردم
اما حداقل توقعی که داشتم این بود که بازدید بخوره زحمتم هدر نره اما انگار تاپیکام بی ارزش هستند بنابراین دیگه تاپیکی ایجاد نمیکنم
موضوعات دیگری هم مدنظرم بود اما بهتره من استارتر تاپیک نباشم
در پناه خدا باشید:72:
خب بازخورد رو از کجا میشه فهمید؟ من به شخصه استفاده کردم. pooh هم که واکنش نشون داد. چیکار دیگه میشه کرد؟ اتفاقا تاپیکهای بسیار خوبی دارین. امیدوارم نظرتون عوض بشه. خسته مباشین...
آدمی که بتونه هم جنبه های مثبت زندگیشو ببینه، هم جنبه های منفی، یه آدم خیلی کاردرسته به نظرم... الان خیلی از آدما فقط جنبه های منفی زندگیشون رو میبینن و مدام نق میزنن. . .
سلام عزیزان
امیدوارم حال همگی خوب باشه.
تبسم آسمانی عزیز، من هم از تاپیک شما خیلی خوشم اومد و اتفاقا چندخط هم تایپ کردم اما چون دیروقت بود وخسته بودم گفتم بعدا متنم رو بهترش کنم و جامع تر بنویسم طوری که برازنده تاپیک زیبای شما باشه.
واقعا تاپیک عالی بود،من خودم هم دوست دارم که در مورد تجربه هام بنویسم،یه حس خیلی خوبی به من میده و احساس موفقیت میکنم. اگر تاپیک ادامه داشته باشه و وقت بشه من هم شرکت میکنم.
اما مهم حال خودته، مهم اینه که چه طوری حالت بهتر میشه...
:72:
سلام بازخورد از عدد کنار تاپیک مشخص میشه که چند نفر مطالعه کردند
فکر کنم دنبال یه بهانه بودم که خشمی که در وجودم هست بریزم بیرون
من هم غر نمیخوام بزنم تا به الآن همخیلی کنترل کردم خودم رو
اما خیلی از دست اطرافیانم خسته شدم این بنده خدا حتی دید مون رونسبت به پدرمون بد کرد!
بچه م قلبش درد میکنه انقدر بهشفشار وارد میشه
می خواستیم مستقل بشیم که اوضاع اقتصادی این شد
همسرم بهم قول داده خیلی زود منو به آرامش میرسونه و مستقل میشیم
هرچند از شر پیامکها در امان نخواهم ماند
فکر کنم بهتره تخصصی مشورت بگیرم چون خیلی دیگه دارم آسیب می بینم
سلام به همگی:72:
آدینه تون به خیر و شادی:43:
دقییییقا...بخش مهمی از اشکال کار آدمها همینه!نقل قول:
آدمی که بتونه هم جنبه های مثبت زندگیشو ببینه، هم جنبه های منفی، یه آدم خیلی کاردرسته به نظرم... الان خیلی از آدما فقط جنبه های منفی زندگیشون رو میبینن و مدام نق میزنن. .
تبسم اسمانی عزیز تاپیک خوبی بود هم تاپیک های قبلیتون..
تاپیک خوبی بود چون
این روزها همدردی خیلی خیلی انرژی منفی شده...شاید من خودم این برداشت و کردم و واقعا اینطوری نیست.ولی
حسم اینه که دیگه بار آموزشی نداره و فقط بیان مشکلات هست!!
ولی تاپیک شما داشت وادارمون میکرد که تجربه های شیرین و مثمر ثمر در زندگی رو به یاد بیاریم.
وقتی یکی از دوستامون از مشکل اش گفت کلا کاخ آمال و آرزوهام از زندگی متاهلی فرو ریخت...دوساعت طول کشید تا تو ذهنم حلش کنم!خدا رحم کرد برنامه ای تو اون ساعت نداشتم وگرنه با حس منفیم نمیدونستم چی کار کنم
اشکال کار غیر از روحیه نازک و ناپخته من به این برمیگرده که
اون اندازه که از تلخی ها حرف میزنیم از شیرینی ها حرف نمیزنیم!
و تو تالار راه حل های تخصصی کم شده و درنتیجه مسئله به همون شکل بدون جواب تو ذهنمون میمونه!
به هرحال خوبه که میخواهید برای این حجم از ناراحتتیتون تخصصی مشاوره بگیرید .
فکر میکنم حتی این هم براتون خوب نباشه که
شما ناراحتی تون رو ابراز کردین و بعد ما چتد نفر اومیدیم گفتیم نه خوبه خوبه چرا بستی تاپیکتو.. واکنش دادیم که ...خوندیم که...
احتمال میدم درست نبود کارمون و بهتون کمکی نمیکنه...
من نمیدونم برای کمک بهتون چه کاری میشه کرد!
شما میدونین برای کمک به من چه کاری میشه کرد؟؟
- - - Updated - - -
هر چی خیر و صلاحه. هر چی میگم انگار به شکل منفی برداشت میشه. چیزی نگم بهتره ... واستون حال خوب رو آرزو میکنم ....
من خیلی تمرین داشتم مطالعه داشتم ، داشتم خوب پیش میرفتم کنترل رو احساسم داشتم اما این مدت دوباره رفتار هیجانی زیادی داشتم ضعیف شدم
دوباره از اول باید شروع کنم ناراحتم از خودم قرار نبود اینجوری بشه...ببخشید دوستان:72:
پ.ن : آقا غلام برداشت بد نکردم اصلا ممنونم از راهنمایی تون:72:
تبسم آسمانی عزیز
در مسیر تغییر همیشه گام ها رو به جلو نیست گاهی هم انسان دو قدم به عقب میره، همیشه مسیر پیش رونده نیست.
- - - Updated - - -
تبسم آسمانی عزیز
در مسیر تغییر همیشه گام ها رو به جلو نیست گاهی هم انسان دو قدم به عقب میره، همیشه مسیر پیش رونده نیست.
من از همه ی شما عزیزان متشکرم
و عذرخواهی می کنم اگر جو رو خراب کردم :72:
صلوات به نیابت شما خوبان هدیه به رسول الله (ص) می فرستم ان شاءالله همییشه شاداب و ارام باشید و هیچ وقت نا امید نشید .:72:
سلام به دوستان محترم تالار همدردی، پاییزتون طلایی
و سلام به خانم تبسم آسمانی
خانم تبسم آسمانی از آنجایی که در این تالار لازم هست به کمک هم بیایم من مطلب مختصری رو برای شما مینویسم و امید دارم اون رو مد نظر قرار بدید.
اگر امروز عکس العمل دوستان رو نمیدیدین، چه واکنشی داشتین؟
این یک سؤال بسیار مهم هست که باید بهش توجه کنین، من چندی پیش هم این مورد رو مشابه در تاپیک یا کامنت گذشته ی شما دیدم.
جواب این سؤال چه هست؟ ( اگر واکنشی نبود، احتمالا درخواستی برای بازگشایی مجدد تاپیک مذکور نداشتین و ... ) و این یعنی مسائلی مطرح هست که هنوز درون شما زندگی میکنن. مثل یک باغچه که درونش گیاهان متفاوتی زندگی میکنن... ( گیاهانی با ارزش غذایی و دارویی در کنار گیاهانی فاقد ارزش و مانع رشد و سلامتی گیاهان دیگر )
نظر من این هست در مورد این مسئله جدی تر قدم بردارین و سعی کنین اینو با کمک از یک متخصص رفع کنین.
ریشه ی اغلب این ناراحتی های شما نشأت گرفته از اون مورد یا مواردی هست که متخصص اونو برای شما بررسی میکنه. چاره ی کار باز و بسته کردن تاپیک یا انرژی گرفتن از من و سایرین نیست. چاره دقیقا در درون خود شما نهفته هست بدون نیاز به عوامل بیرونی .
:72:
گذشته ی من هر چیزی که بوده گذشت...
نه من اتفاقا از این که دوستان پستی در رابطه با من می نوشتند عذاب وجدان می گرفتم
تاپیک هم گفتم باز کنند چون دیدم دوستان می خواستند پست بذارند . حقیقتا دوست داشتم دوستانی که حداقل تو پیام خصوصی دعوت کردم شرکت می کردند یا حداقل پاسخم را میدادن!
نیت بدی نداشتم
شاید درست نبود ناراحتیم رو بیان کنم به همین دلیل بهتر بود که سکوت میکردم
ممنون
من نظرم اینه که کار خوبی کردین ناراحتیتونو بیان کردین ...
سلام تبسم عزیز
معلومه تغییرات زیادی داشتی، و به عنوان یکی از قدیمی های تالار که یک شناخت نسبی بهتون دارم خیلی خوشحالم.
من یکی از کسانی بودم که خصوصی پیام داده بودین، و عطف به ماسبق و شناختی که از روحیاتتون داشتم ترجیح دادم کمی با تاخیر جواب بدم.
مفت و مجانی برات یک کارگاه عملی دایر کردیم. :43:
این رو هم بذار به حساب علاقه ویژه ای که بهت دارم.
از راهی که درپیش گرفتی خسته نشو. و عکس العمل های من و امثال من برات اهمیت نداشته باشه.
کار که برای خدا باشه، خدا همه کاءنات را در اون مسیر می یاره.
- - - Updated - - -
سلام میشل جان خوبی، دلم برات تنگ شده.:heart:
سلام
گیسو کمند اصلا ناراحت نشدم بابت دیر پاسخ دادنت توقعی نداشتم واقعا
حتی پیام خصوصی هم که به دوستان دادم اصلا توقع نداشتم پاسخی دریافت کنم نمی دونم چرا پست قبلی اینو گفتم ! خیلی ناراحت بودم خصوصا گذشته م برام یاد آوری بشه آخه خیلی تلاش میکنم مثل سابق نباشم
الآن دو صفحه برای من نوشتید من اصلا نه شارژ شدم نه انرژی گرفتم بشدت عذاب وجدان گرفتم باور می کنید ؟ خیلی ناراحت هستم
اصل عضویت من برای رد مظالم و نیت خیر بود هیچ نیت شیطانی پشتش نبود
اگر ممکنه دیگه در مورد من چیزی ننویسید
همیشه چه در گذشته و چه الآن به من لطف و محبت داشتید دیگه بیشتر از این شرمنده م نکنید
دیگه از ناراحتی نمی نویسم ایمانم رو باید بیشتر قوی کنم
من ممنونم از همه ی شما
سلام.
الهه، ای عزب دوست داشتنی :)
کلی خندیدم با پستت. میگما ا، جدا از شوخی استعدادت توی طنز نویسی بالاست. کاش یکم جدی تر به استعداد طنزنویسیت میپرداختی و استفاده میکردی. حیف راه ارتباطی باهات ندارم. و گرنه میشد یه جایی رو که میتونی توی گروه نویسنده هاشون باشی رو بهت معرفی کنم.
.
.
.
راستی، خداییش چجوری نقل قول گرفتی که جمله ی «اکثرا متاهل هستن»من، تبدیل شده به «همه متاهل هستن»؟
:))
گیسو که در شرف پریدنه.
سون هم خبری ازش نیست.
زلال مجرده مگه؟ دقت نکرده بودم. (حس ششم میگه متاهل شده. !!! )
.
.
انشالله به زودی خبر ازدواج خودت و سون و زلال و ....
سلام پوه دختر ماه همدردی.
شما و شمیم لطف دارین به من...ان شالله همیشه دلتون شاد باشه
.شمیم جان ان شالله برای شما و خانواده محترم هم همیشه سلامتی باشه.:203:
ان شالله خبر مزدوج شدن خودت پوه به زودی زود.:203:
بله سون و ی بار دیدم تو تالار میچرخید ولی حرفی نزد رفت.
منم دیگه ندیدمش.شاید قهره باهامون:47:
گیسو تا بیاد بپره من و اون آقا رو سکته داده.
استعداد بالا که نگو ملت میخندن...ولی اگه پول میدن حاضرم برم. کجاست؟نقل قول:
حیف راه ارتباطی باهات ندارم. و گرنه میشد یه جایی رو که میتونی توی گروه نویسنده هاشون باشی رو بهت معرفی
من باید برم پیششون یا اونا میان پیش من؟:biggrin-new:
حالا تا بیان بفهمن که استعداد بالا ندارم یه حقوقی گرفتم زدم به زخمی..
.اتفاقا به خاطر کرونا که کلاسها انلاین شده کوتاهش کردن...برای همین دنبال درامد بیشترم...ساعاتم و پر کنم...چرا میگی اینجا نمیشه؟؟ حالا بگو شاید شد.... مگه گروه نیستن؟؟
علاقه هم دارم...نوشتن و کتاب خوندن و دوست دارم
زمان دانشجویی ی داستان کوتاه نوشتم دادم یه مجله چاپ هم شد :)
هعی ...چه روزگاری بود ...
نه دیگه اینو نمیتونم بگم ...این یه رازه. عه نمیگم برو:)نقل قول:
راستی، خداییش چجوری نقل قول گرفتی که جمله ی «اکثرا متاهل هستن»من، تبدیل شده به «همه متاهل هستن»؟
:))
میدونی آخه قبلا من نقل قول گرفتن بلد نبودم میدیدم بدون اینکه اسم طرف بیاد کامنت گرفتن ..با مکافاتی کامنت میگرفتم من ...آخرشم اسم طرف میومد...بعد اگه یه نقطه اش پاک میشد دیگه تو کادر نمیرفت خسته ام میکرد.
.میگفتم چه چیزهای خفنی بلدن اینها!!
حالا تازگی ها خودم یاد گرفتم اینه که ذوق زده ام خوشم میاد منم هی نقل قول بگیرم بدون اسم ...با کلاس تره
تازه هرجاشم دلم بخواد عوض میکنم.
حالا بذار نماهنگ اینها رم یاد بگیرم برای تاپیکم...
یهو تا میایین همدردی میبینین موزیک پخش میشه:biggrin-new:
برگشتم به چند سال پیش...
استرس دوباره برگشته،فکرهای شوم ونقشه های شوم تر!!!واونی که باید درک کنه هم شده مثل گذشته.زندگی خیلی مسخره ست
کلی میخواستم بنویسم اما حوصله ی این کاروهم ندارم!!
- - - Updated - - -
برگشتم به چند سال پیش...
استرس دوباره برگشته،فکرهای شوم ونقشه های شوم تر!!!واونی که باید درک کنه هم شده مثل گذشته.زندگی خیلی مسخره ست
کلی میخواستم بنویسم اما حوصله ی این کاروهم ندارم!!
نمیدونم چرا هر چی میدوم، باز هم کلی کار دارم. هنوز این یکی کار تموم نشده، یه کار دیگه پیش میاد.
وقتی هم میخوام همه رو با هم پیش ببرم و برنامه ریزی کنم که وقتمو تقشیم کنم برای هر کدوم، یک فشار استرس فکری زیادی روی ذهنم میاد.
دلم میخواست میشد یکی یکی انجام بدم و هر وقت از یکی فارغ شدم، بعد برم سراغ کار بعدی.
اولویت بندی میکنم ولی انگار همش در یک سطح اهمیته.
نمیدونم چرا اینجوری شده؟ انگار وقت کم میارم همش و با تمام بدو بدوها، کلی کار نصفه نیمه و عقب مونده دارم
نمیدونم مشکل از کجاست.
این مدل جدید امتحان جامع ما، که باید توی مصاحبه ارایه ای از کارهای تز هم بدیم، شده قوز بالا قوز.
یعنی اینقدر ذهنم شلوغه که دلممیخواد یا زمان می ایستاد و کارای عقب موندمو تموم میکردم، یا میشد وقت بخرم، یا حداقل یه مدت کار جدیدی رو سرم نمیریخت تا به عقب مونده ها برسم.
واقعا پوستم داره کنده میشه.
سلام عزیزم، خوبم خداروشکر، تو خوبی؟
می بینی زندگی چطور صحنه ی یکتای هنرمندی ماست؟ می بینی چه حال خوبیه که آدم هنرمند باشه؟ http://www.thesmilies.com/love/10800000.gif