تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است &n bsp; &nbs p; راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدش
نمایش نسخه قابل چاپ
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است &n bsp; &nbs p; راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدش
شکر که ما سوختیم سوختن آموختیم
وز جگر افروختیم شیوه سامندری
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
ترانه ای بخوان برای من
که حس با تو بودنم
میان باغ سینه گل کند
و دشت در عبور خاطرات سبز
تازه تر شود
دلا مگر تو مستی که دل به عقل ببستی
که او نشست نیابد تو را کجا بنشاند ؟
متاع عقل نشان است و عشق روح فشان است
که عشق ، وقت نظاره ،نثار جان بفشاند
هزار جان و دل و عقل گر به هم تو ببندی
چو عشق با تو نباشد به روزنش نرساند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده ی مستانه زدند
دو چشم را تو ناظر هر بی نظر مکن
در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی
نقلست از رسول که مردم معادنند
پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین منست
تو خسته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله ازین ره که نیست پایانش
شب ماه من به محمل نشست گذشت و رفت
عمر عزیز بود که غافل گذشت و رفت
نشناختیم قیمت روز وصال را این چند روز عمر به باطل گذشت و رفت