RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
homa_59-25
این چه حرف و چه اتهام جمعی است ؟!
من نمی دونم چرا وقتی آقایون کم میارن حرف از طلاق میزنن؟
دوست من وهم عزیز
از خواندن تاپیک ات در اولین روزها به شدت این حس در من ایجاد شد که خیلی زود می خواهی قد و قامت خودت را در این زندگی معین و مشخص کنی ،آن هم به بدترین روشهای ممکن ، تو آمادگی شروع این رابطه را در روان خودت نداشتی ، تو باید یاد بگیری یک زندگی مشترک چه معنی می دهد ، دوست پسر بودن و دوست دختر بودن ، حال وهوایی دیگر دارد ، زندگی مشترک یعنی گذر از سد مشکلات ، به قول قدیمی ها خانه ی شوهر 7 خم خسروی زهر است . نه اینکه به تو خمره های زهر را بدهد و یا در حلق ات فرو کنند ، نه منظور مشکلات سر راه زندگی است و چگونگی حل و گذشت از مشکلات بدون تخریب و یا با کمترین میزان از آسیب .
یادت هست در تاپیک آخر نظرم را در مورد چند نمونه از کارهایت که به شدت بعضی از دوستان را ذوق زده کرده بود گفتم و به تو یاد آور شدم که بر خلاف تو ودوستان از کارهایت خوشم نیامده و خوشحال نیستم !
تو به نتیجه اعمالت فکر نکرده بودی ؟! خیلی طبیعی است که وقتی تو دچار سوتعبیر های خودت هستی ، شوهرت هم به این نتایج برسد .
برای یک مرد کار کوچکی نیست که در نزد یک غریبه ( عمو) از آن واژه و دیالوگ استفاده کند ، کار کمی نیست تحمل اینکه که تو دعوت عموی همسرت رابپذیری و او از دور ناظر گفتگو ی شما باشد ؟! تو شوهرت را تخریب کرده ای ، غرورش را شکسته ای و نباید با یک مرد اینطور رفتار کرد ، چه برسد به همسرو شریک زندگی ات .( این موارد را هم به دلیل اینکه هنوز در حافظه دارم تکرار می کنم )
تو اگر دختر من بودی قطعا وقت زیادی باید برایت صرف می کردم تا مهارتهای شروع یک زندگی مشترک را یاد بگیری ، تو به بلوغ کافی نرسیده ای ، تو از مهارتهای همسر داری هیچ نمی دانی ، اگربه شکل مثال در جاهایی رفتار های مادرت سرمشق تفکرات و اعمال تو باشد ، او بعد از سالها زندگی به این جایگاه رسیده که تازه اگر هم چنین الگوهایی داشته باشی ، بازهم با الگوهای اینچنینی و پیروی از این الگوها اشکال اساسی دارم ، چرا که توان و خواست و ... انسانها با هم متفاوت است ، دلیل ندارد که اگر توان پدر تو این اندازه است ،از یک پسر جوان همین اندازه از گنجایش را انتظار داشته باشی .
نمی خواهم انگشت اتهام به سمت رفتارهای تو بگیرم و تنها تو را مقصر این ماجرا معرفی کنم ، خانواده مقصر است و شوهر تو هم اشکال دارد که اگر او طرف صحبت من بود حرفهایی هم برای او داشتم ، به هر روی . اگر به جای شوهر تو بودم به جای اینکه به تو فرصت تکرار تخریب خودم را بدهم ، این رفتار تو را مدیریت می کردم و.... از دور نمی ایستادم و ناظر تخریب و آب شدنم نمی شدم و در نهایت حرفی نمی زدم که می دانستم نتیجه اش ایجاد یک حس بد است که قادر به کنترل آن نخواهم بود ، به هر حال نه جای تو هستم و نه جای همسرت .
ولی عزیزم الان ورق برگشته ، تابه حال تو با کارهایت دست به اشتباهات بزرگ می زدی که نتیجه اش شده همین که می بینی و امروز همسرت که تصمیم دارد دست به اشتباه بزرگ تر بزند ،
متاسفانه عموی همسرت را هم فرد عاقل و بزرگتر و ریش سفید دانا نمی دانم ، ( با نهایت پوزش ، نظر خودم را گفتم و قصد توهین و بی ادبی ندارم ) چرا که اگر به جای او بودم ، در آن روز خاص به تو این اجازه را نمی دادم که برادر زاده ام را نادانسته و از سر جوانی و خامی و بدون تفکر تخریب کنی ودر نتیجه به ظهور احساسات منفی برادز زاده ام کمک نمی کردم .( این القاب جبری را برای درک روابط استفاده کردم که اسامی نمی دانم ، اگر نه که باوری به این سمت ها و عناوین ندارم )
به هر حال شاید یک کم برای شروع و نزد مشاور رفتن دیر باشد چرا که یک سری اتفاق افتاده که نتیجه اش ایجاد همین حسهای بیمار گونه است که خیلی نیاز به زمان دارد که اگر هر دو طرف همکاری کنند و در یک راستا قدم بردارند ، پاک کردن و از بین بردن این آسیب ها زمان بر خواهدبود ، ولی با تاکید از تو می خواهم مشکلات را با کمک مشاور حل کنید، زمانی برای آزمون و خظای مجدد نیست ، نباید با این دلائل طلاق بگیری ، زندگی خوبی می توانید داشته باشید ، به دو شرط اول اینکه بخواهید و دوم ، بدانید
یادت باشد جلوی ضرر را از هر جا بگیری منفعت است .
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
آنی جان حرفات رو قبول دارم من هم خیلی جاها اشتباه کردم ولی یادم نمیاد به خاطر کسی زندگیم رو خراب کرده باشم یا بذارم به جای من دیگری برای زندگیم تصمیم بگیره!
با مشاورم که صحبت کردم ایشون گفتن که نامزدم به خاطر برخوردی که پدرم توی محرم با خانواده اش کرده و اینکه مادرش خیلی دروغها رو برای اغراق توی رفتار غلط خانواده ام و به پاک درآوردن حرکات خودشون بیان کرده و به پسرش (نامزدم) گفته اگر با این دختر ازدواج کنی باید دور من رو خط بکشی نامزد من هم که چه عرض کنم زیر پرچم هر کسی میره الا خودش و برای هر کسی سینه میزنه جز حق و زندگی خودش به مشاورم گفته من به طلاق فکر می کنم و ازش خواسته که من رو برای یه طلاق تفاهمی مجاب کنه
مشاورم ازم خواست توی این مدت با خانواده و خود نامزدم اصلا صحبت نکنم چون فکر می کنه نامزدم داره احساساتی برخورد می کنه و چند روز از تصمیمش نگذشته پشیمون میشه و اگر من برخورد اشتباهی داشته باشم این پشیمانی دیرتر اتفاق میفته و امکان جبرانش خیلی سختتر میشه
عموش برای روز جمعه من رو خونشون دعوت کرده چون شنبه آخرین امتحانمه دعوت رو انداختم برای روز یکشنبه ایشون از طریق خانواده نامزدم در جریان اختلافمون قرار گرفتن و اخلاق من رو هم خوب میدونن و شناخت زیادی از من دارن (سه سال همکارم بودن و استادم توی مقطع کارشناسی با همسرش هم الان توی یه شرکت کار می کنیم) نمی خوان حرفی بزنن که من یا نامزدم جری تر بشیم
من از نامزدم نمی خوام کس خاصی باشه من می خوام خودش باشه می فهمید خودش!هر کسی یه عیبی داره و یه مزیتی اگه خودش باشه می تونم با عیبهاش کنار بیام اگه خودش باشه مزیتها و خوبیاش جای بدیها و عیباش رو میگیره ولی اگه خودش باشه!
امروز یه تصمیم میگره فرداش یه تصمیم دیگه فکر می کنه خاله بازی داریم می کنیم یا فکر می کنه من دوست دخترشم!
من هم اشتباه کردم ولی مگه چقدر می تونستم تمرکزم رو توی مشکلات حفظ کنم آخه اینقدر هم مشکل! مثلا ایشون تحصیلکرده است صاحب قلمه یه تحلیلگر سیاسیه!
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
می فهمم عزیزم تو هم روی خودت کار کن و اشتباه های خودت را به حداقل برسان ، او هم یاد خواهد گرفت ، من می توانم بفهمم ، در مطلب بالا هم گفتم اگر روی سخنم با همسرت بود حتما حرفهایی هم برای او داشتم ، به هر حال انسانها در مسیر راه هم قرار می گیرند که از هم بیاموزند و مراحل بلوغ و تکامل را طی کنند . موفق باشی وکم اشتباه دختر خانم گل .
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام وهم عزیز
از اینکه می بینم که همسرت طلاق می خواهد و تو ناراحتی، من هم بسیار متاثرم. اما وهم عزیز این مرحله از زندگیت را یک فرصت بدان و سعی کن از این فرصت نهایت استفاده را بکنی تا بدور از هرگونه احساسات درسترین تصمیم را بگیری.
وهم جان بنشین و با آرامش کامل خواسته هایت، توقعاتت و نیازهایت را از یک زندگی مشترک و از همسرت بر روی کاغذ بنویس و آنها را با دقت بخوان! آنهایی را که می توانی ازشان صرفنظر کنی، قلم بگیر تا در نهایت تنها آنهایی بمانند که حتما می بایست تحقق یابند. آنگاه ببین همسرت می تواند آنها را برآورده کند یا نه، در این راه از مشاورت هم کمک بخواه تا بعنوان یک نفر سوم و با شناختی که از همسرت پیدا کرده بگوید و یا از همسرت مستقیم بپرسد که آیا می تواند این خواسته ها را برآورده کند یا نه.
خوبست همسرت هم بواسطه مشاورت همین کار را بکند تا در نهایت ببینید که آیا می توانید نیازهای یکدیگر را برآورده کنید!
وهم عزیز همه ما در زندگی نیازهایی داریم که باید برآورده شوند، شما و همسرتان هم مستثتی نیستید. و مهمترین نکته در مسیر زندگی، انتخاب افرادی است که با ما در گذران زندگی و برآورده شدن نیازها و خواسته هایی که قابل قلم کشیدن نیستند، هم آوا باشند.
با تایید صحبتهای خانم ani در نکوهش طلاق، اما باید واقع بین بود و آن اینکه هیچ انسانی نمی تواند و نباید نیازهای واقعی خود را سرکوب کند. وهم جان سعی کن با آگاهی کامل از خواسته های خودت و همسرت و نه از روی احساس، با کمک مشاورت تصمیم بگیرید که آیا ادامه این زندگی به نفع شما (هر دوی شما) هست یا نه؟! اگر صلاح در خاتمه این زندگی است، شک نکن که الان درستتر از فرداست.
در هر حال به خدا توکل کن!
برایت دعا می کنم، دوست عزیز!
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام وهم عزیزم
به حرف مشاورت عمل کن یه مدت بهش کاری نداشته باش بزار خودشو پیدا کنه توهم همینو می خوای اینکه خودشو پیدا کنه
به خانوادت هم فعلا چیزی نگو بزار بیشتر از این نسبت به همسرت بد بین نشن چون تو ممکنه ار خیلی چیزا بگذری و بعدا چشماتو رو خیلی چیزا ببندی ولی خانوادت این کارو نمی کنن
در مورده خانوادی همسرت هم هیچ کس جز خودش نمی تونه باهاشون کنار بیاد بزار خودش باهاشو برخورد داشته باشه تو سکوت کن چون طرف حسابت نامزدته نه خانوادش این حرفو به همسرت هم بزن بگو نظر تو برای من مهمه نه بقیه طرف حساب من تویی نه دیگران
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط وهم
مثلا ایشون تحصیلکرده است صاحب قلمه یه تحلیلگر سیاسیه!
درست که ایشون صاحب قلمه و تحلیلگر سیاسی دلیل نمیشه که شوهر خوبی باشه ویا یک مرد ایده آل. منظورم اینکه شاید یه مرد مدیر موفق و کار آمدی باشه ولی توی زندگی خودش با همسرش با فرزندش مشکل داشته باشه و یا بهترین پدر نباشه و نتونه توی زندگی خودش مدیر خوبی باشه. شاید یه زن بهترین مشاور باشه ولی بهترین مادر نباشه ویا خوبترین همسر نباشه. اینها ملاک نیست عزیزم . ملاک تربیت خانوادگیه .
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
امروز آخرین امتحانم رو دادم شرکت هم تا سه شنبه تعطیله کارهای متفرقه ام رو هم کنسل کردم و فقط کلاس شنام رو کنسل نکردم تصمیم گرفتم که دوباره تایپیکم رو از اول بخونم نظرات تمامی دوستانم رو نت برداری کنم این نوع زندگی خیلی داره به روح و جسمم ضرر می رسونه باید تصمیم بگیرم یه تغییرات اساسی رو باید تو زندگیم لحاظ کنم و اگر نتونم این کار رو بکنم (نامزدم همراهیم نکنه) مصمم هستم برای طلاق!
mohat جان حتما راهت رو امتحان می کنم
دوستان عزیزم از اینکه به فکر من هستید ممنونم
فرداهم می خوام برم پیش مشاورم بعد خونه عموی نامزدم
خیلی به دعاهاتون نیاز دارم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
امروز آخرین امتحانم رو دادم شرکت هم تا سه شنبه تعطیله کارهای متفرقه ام رو هم کنسل کردم و فقط کلاس شنام رو کنسل نکردم تصمیم گرفتم که دوباره تایپیکم رو از اول بخونم نظرات تمامی دوستانم رو نت برداری کنم این نوع زندگی خیلی داره به روح و جسمم ضرر می رسونه باید تصمیم بگیرم یه تغییرات اساسی رو باید تو زندگیم لحاظ کنم و اگر نتونم این کار رو بکنم (نامزدم همراهیم نکنه) مصمم هستم برای طلاق!
mohat جان حتما راهت رو امتحان می کنم
دوستان عزیزم از اینکه به فکر من هستید ممنونم
فرداهم می خوام برم پیش مشاورم بعد خونه عموی نامزدم
خیلی به دعاهاتون نیاز دارم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
امیدوارم که اوضاع تغییر کند و رو به بهبود برود
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
عزیزم پیشنهاد میکنم علاوه بر تاپیک خودت تاپیک چکامه رو هم از اول بخوان ببین چطور توی کوره مشکلات آبدیده شد درسته پیش مشاور رفتن کار خوبی ولی احساست همراه با عقلت بهترین مشاورته عزیزم با مرور نوشته هات بهتر میتونی تصمیم بگیری به شرطی منصفانه قضاوت کنی
طلاق آخرین راه است
واقعا نمیدونم چرا جوونهای ما اینقدر تغییر کردن ازدواج و زندگی مشترک مقدسه و هیچ کس نباید به این راحتی از طلاق حرف بزنه