RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوستاي خوبم سلام،ممنونم همسفراي خوبم که تو تنهايي ها و غمهام و البته تو شاديهام پا به پام اومديد و کمکم کرديد و ميکنيد.:43::46:
اگه خاطرتون باشه با همسرم توافق کرديم که مهموني براي افطاري نديم چه خانواده من و چه اون و من هم راضي بودم ولي باز دودل بودم،ديشب حرفش رو خودش انداخت وسط و گفت:پس قرار شد افطاري کسي رو دعوت نکنيم ديگه،گفتم:راستش من دلم ميخواد دعوت کنيم،نميخوام تو بخاطر دعوت نکردن ناراحت بشي و از طرفي ميخواستم اين افطاري بهانه اي بشه که تو با پدرت آشتي کني،گفت: من خودم گفتم مهمون دعوت نکنيم پس ناراحت نميشم،از طرف ديگه بابام رو دعوت هم بکنيم نمياد،و ديگه اينکه ميدوني چقدر مهموني دادن دردسره؟مهموني براي 14 نفر اون هم دو بار،ساعت 9 بيان خونمون کي بخورن؟تا کي تو همه چيز رو جمع و جور کني؟باور کن تا ساعت 1 نصف شب هم نميتوني جمع و جور کني،مطمئنم نميتوني با دهن روزه از عهده اين همه مهمون بر بياي،باور کن از پا ميفتي،به اين و اون نگاه نکن خواهرها و زن دادش من که الان بيکارن و زن داداش هاي تو هم که همينطور و اين وسط تو خيلي بي چاره ميشي و درست نيست مهمون دعوت کنيم،گفتم:باز هر جور تو صلاح ميدوني،من مهموني دادن رو دوست دارم ولي خوب تو هم راست ميگي مهموني دادن اون هم ماه رمضون سخته،گفت:بعد از ماه رمضون دعوتشون ميکنيم و تازه با هر کي که فکر ميکني رو در وايستي داري ميتونيم نريم و بهانه اش رو هم اينجوري مياريم که جاي ديگه دعوت بوديم،باشه؟گفتم:باشه.:)
بعد از چند دقيقه اومدم کنارش بوسيدمش و بعد بهش گفتم:ممنونم بابت همه چيز،تعجب کرد و گفت:بابت چي؟خنديد و گفت:بخاطر اينکه ماشين رو بهت دادم؟گفتم:اون که جز کوچيکي از اونهمه چيزهايه که برام کردي،تو خوبي و بخاطر همه کارهايي که برام کردي ممنونم.لوس شد و گفت:منظورت اينه که خرت شدم و غلام حلقه به گوشت شدم و بخاطر اين تشکر ميکني؟:311:گفتم:جدي ميگم و اين حرفها رو نزن واقعا دوستت دارم اون هم خيلي زياد،گفت:خوب منم دوستت دارم،من اگه باهات راه اومدم و کمکت ميکنم بخاطر اينه که خودت خوب شدي،اگه تو خوب باشي و دختر خوبي باشي و به حرفهام گوش بدي منم خوب ميشم ولي اگه اذيت بکني من ناراحت و عصباني ميشم و منم اذيت ميکنم،خنديدم و گفتم:من ميخوام اذيتت کنم ولي تو نبايد منو اذيت کني،گفت:اينجور اذيتها خوبه ولي طور ديگه نه که باعث دلخوري بشه،بوسيدمش و گفتم:ok و ...:227:
خيلي خوشحال شدم که بالاخره درک کرد که مهموني دان تو اين وضعيت از توانايي من الان خارجه و اين درست نيست که من هم پا به پاي ديگران اين کار رو انجام بدم و فکر ميکنم اگه کسي دلخور شد همسرم با اتمام حجتي که با من کرد بتونه از من دفاع بکنه.:323:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
مي مي جان اميدوارم هميشه و هميشه اين دقتي رو كه داري در حركات و سخنانت واسه بهتر شدن زندگيت ميكني حفظ كني و شاديتون روز به روز پر رنگ تر بشه
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوستان ميشه پستي رو که براي fati.147 با عنوان "رابطه صحيح زناشويي" نوشتم بخونيد و نظرتون رو راجع به نگرانيم بگيد؟:303:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
يه چيز ديگه هم ميخواستم بپرسم تا راهنماييم کنيد::325:
به نظرتون اينکه منو و يا همسرم هر روز از اداره با هم تماس تلفني ميگيريم براي روابطمون خوبه يا اينکه ديگه زياده از حد شورش در مياد و زود براي هم عادي و تکراري ميشيم،و ممکنه دل همديگر رو بزنيم؟خوبه زيادي بهم نچسبيم و تند و تند از هم ياد نکنيم يا اين کاري که ميکنيم ما رو بيشتر به عادت ميده و زمينه دوست داشتن بيشتر رو فراهم ميکنه؟اين رو هم بگم من دوست دارم دلمون براي هم تنگ بشه و فکر ميکنم اين کارمون لااقل از طرف من و از طرف همسرم نميدونم يه جور عادت شده نه از روي دل تنگي، خودم دوست ندارم ولي چون همسرم اگه يه روز از اداره با هم حرف نزنيم يا وقتي ميره ماموريت هر سه چهار ساعت يه بار باهم حرف نزنيم خيلي ناراحت ميشه و ميگه داري منو فراموش ميکني و دارم برات عادي ميشم،ديگه دلت برام تنگ نميشه.بخاطر اين انجام ميدم،شما نظرتون چيه؟آيا فعلا اول زندگيه و بعد از يه مدت از زندگي مشترک عادي ميشه و نگران اين موضوع هم نباشم؟:72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
عزیزم، مهم اینه که شما و همسرتون به این قضیه چه جوری نگاه کنید و چه جوری با این قضیه برخورد کنید!
مثلا من فکر می کنم از دید همسرت این زنگ زدن ها نشونه ی محبت و دلتنگی هست؛ اما شما به این قضیه به شکل یه عادت داری نگاه می کنی!!!!!!!!!
پس اگر شما هم سعی کنی که دیدت رو نسبت به این قضیه عوض کنی یعنی موقعی که همسرت زنگ میزنه سعی کنی با گشت و گذار توی اینترنت مطلب جدیدی یا موضوعی که هم سرگرم کننده باشه هم علاقه ی همسرت رو لحاظ کرده باشی که براش جذاب باشه، و هر چند روز یکبار پشت تلفن براش تعریف کنی یا جکی، حرف تازه ای یا اصلا بعضی موقع ها فقط چند تا جمله ی پرمحبت بهش بگی و بعدش قطع کنی به بهانه ای کاری؛ اون وقت مطمئن باش که این تلفنی صحبت کردن ها نه باعث میشه برای هم تکراری بشید نه عادی میشه!
ولی یه نکته ای که هست اینه که وقت زیادی رو به حرفهایی که می دونید اگر یه مقدار روش تمرکز کنید ممکنه به جاهای باریک کشیده بشه؛ اختصاص ندید خیلی بهتره!
به قولی تعادل رو همیشه حفظ کنید:46:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام خانومی :46::46::46:
خیلی خوشحالم دیدی خانومی اگه به حرف بچه ها گوش کنی و با ارامش رفتار کنی درست میشه خدارو شکر موفق باشی :46::43::104:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام،يه سوال::325:
من و همسرم تو آسانسور هستيم يکي از اعضاي آپارتمان که آقاست وارد آسانسور ميشه و سلام ميده،شوهرم جواب ميده و منم آروم در حاليکه سرمو انداختم پايين جواب سلام رو ميدم،بعد اينکه من به اداره ميرسم شوهرم اس.ام.اس ميزنه که چون به مرد سلام کردي من عصباني شدم،عکس العمل من بايد چه جوري باشه؟آيا اين نشونه اين نيست که اون حساسه و متعصب هم هست؟ولي به خودش که ميرسه اينجوري نيست چون اون مرده و غيرتي شدن براي زن نيست،به نظرتون چه جور بايد برخورد کنم؟
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
لازم نبود شما جواب سلام بدی ، چون یک نفر جواب میداد کافی بود ( از نظر شرع ) و همسر شما جواب داده .
این رو از متعصب بودنش ندون از علاقه ای که به شما داره بدون ، بعضی از مردا از شدت علاقه به همسرشون غیرت شدید به خرج میدن .
به نظر من موضوع مهمی نیست ، بگو نمیدونستم ناراحتت می کنه ، خوشحالم که اینو فهمیدم که اینجوری دوست نداری . حق با شماست شما که جواب دادی کافی بود . و دیگه ادامه نده حتی اگه اون بد و بیراه گفت . پاسخ به بد بیراه نده و سکوت کن .
.
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
فرشته جان با همين مضمون براش اس.ام.اس زدم و بهش هم گفتم که چون نميتونم زنگ بزنم براش اس.ام.اس ميزنم که بعدا گير نده چرا زنگ نزدي اميدوارم جواب بده....
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
زنگ زدم به گوشيش البته از اداره و چيزي رو بهانه کردم تا ازش بپرسم،برخوردش خوب بود فکر کنم نظر فرشته جان خوب افاقه کرد،ممنونم فرشته مهربانم،راستش خودم خيلي ناراحت بودم و عصباني ولي وقتي فرشته جان نظر داد آروم شدم و درست فکر کردم و با آرامش برخورد کردم :303:و گرنه به قول فرشته جان يه چيز به اين کوچيکي ميخواست تبديل به يه دعوا بشه به همين راحتي:324:،فکر ميکنم اين کار من يه جوري به اون هم کمک ميکنه تا راحت تر براي اشتباهاتش معذرت خواهي بکنه و جبهه نگيره و البته حس کنه من تغيير کردم و اون هم درصدد بربياد که تغيير کنه،فکر ميکنم من جزو آدمهايي بودم که به راحتي زير بار اشتباهات انجام داده نميره و هي براي ديگران توجيه مياره و همين ميشه که همسرم بيشتر کفري ميشه:97:،بايد ياد بگيرم تو مسائلي که پيش مياد موقعي که تقصير منه بجا رفتار کنم و قبول کنم اشتباه کردم و اگه نه اشتباه از من نبود به زور نخوام اون لحظه همسرم بفهمه اشتباه کرده،با اينکه برام اينکارا سخته و حس ميکنم يه جورايي به غرورم بر ميخوره ولي بايد کم کم راحت درست برخورد کردن با مشکلات رو ياد بگيرم و البته نظر و حرف خودم رو هم بزنم،فکر ميکنم بتونم خوب پيشرفت کنم،البته با وجود دوستان گلي چون شما:46: