-
RE: اشتباه بزرگ
بله خانم دل . اگر او همانطور بشود و نه فقط 50 درصد مانند سابق گردد من با شادي زندگي ميكنم . همينطور كه در اين 1 ماه زندگي كردم . بعد خانم دل من همسرم را با تمام شرايط خوب و بدش پذيرفته ام و ديگر برايم مهم نيست . كه اگر نبود با او به اتفاق همكارانم به مسافرت نميرفتم. فكر كنيد حالتان خوب است و احساستان نسبت به زندگي عاليست و در همين حين همسرتان به جاي محبت با لفظ ايكبيري خطابتان كند.البته به اين كلام نگاه پر از نفرت را هم چاشني نماييد.
از زماني كه مشغول به كار شده ام اين اولين باري بود كه از سركار چنين مسافرت و برنامه اي فراهم شده بود و آنهم كه در بهت و بغض و سكوت گذشت. در مدت مسافرت همسرم حتي يكبار دستهاي مرا در دست نگرفت. من هرچه بگويم شما به حساب حرفهاي اول اين تاپيك خواهيد گذاشت در حالي كه رابطه ما برعكس شده است.
در هر حالتي هميشه از اينكه بر سر هر موضوع بي اهميت كه از نظرش اشتباه است بر سرم داد نكشد و خاك بر سر و بي شعور به من نگويد ترس پنهاني دارم.
چيزي كه هست الان او از دست من ناراحت است كه چرا نفرينش كرده ام و از من متنفر است. فكر ميكردم از اين سفر خوشحال خواهد شد و نميدانستم با كسي زندگي ميكنم كه رفتارش كاملا غير قابل پيش بيني است و در يك آن از حالت آرام به اوج عصبانيت و نفرت ميرسد.
-
RE: اشتباه بزرگ
دوست خوبم سلام، راستش اگر واقعا به این باور قلبی رسیدی که همسرت رو قبولش داری و می خوای که تا آخر عمر به شرطی که ایشون به حالت های اولیه ی خودشان برگردند با ایشون زندگی کنی؟! پس شروع کن! این بهترین موقع هست که شروع کننده شما باشی! چون شما با رفتارهای خود باعث شدید که همسرتون به این جا برسن پس حتما باز هم این توانایی رو خواهید داشت که ایشون رو به سمت خودتون بکشونید و جذب خود کنید!
دوست خوبم! یه سوال!!! به نظرت غرور توی زندگی زناشوئی جایگاهش کجاست؟ و از نظر شما اینکه آدم بخواد برای شروع یه زندگی دوباره همراه با عشق غرورش رو زیرپا بگذاره چه معنی میده؟
و آیا شما به این مساله فکر کرده اید که من برای چه باید این زندگی را بسازم؟ بهتره حتما به این سوال پاسخ بدید که چرا می خواید که این زندگی رو ادامه بدید؟
ممنونم و منتظر پاسخ های شما دوست عزیز
به نظرت حالا که از لحاظ روحی خسته شده ای به وجود یه مرد احتیاج داری که کنارت باشه، و فقط و فقط چون بهش احتیاج داری میخوای که کنارت باشه و یا نه! این دوست داشتن همسرت هست که باعث میشه شما به اون احتیاج داشته باشی؟
فکر می کنی تنها شما هستید که به ایشان احتیاج روحی و روانی و جسمی دارید و یا نه همسر شما هم حق دارند که از شما انتظار محبت و عشق و درک متقابل رو داشته باشند؟
-
RE: اشتباه بزرگ
براتون دعا مي كنم همين:323:
راستي اينم بهتون بگم همه ي ادما مثل هم نيستن خيلي ها اصلا به رفتاراشون توجه نمي كنن كه چه اثري روي طرفشون داره خود شما گفتين كه خانواده ي همسرتون يه سر با هم مجادله مي كنن بعد انگار نه انگار اين يعني اونا مثل خيلي از ماها به گفتارا و رفتارا اهميت نميدن پس وقتي به شما يه وقت توهين مي كنن زياد ناراحت نشين مي دونم پذيرش اين حرفا برا شمايي كه اين طوري بزرگ شدين سخته كاملم دركتون مي كنم
بازم ميگم حتما براتون دعا مي كنم به آرامش برسين
-
RE: اشتباه بزرگ
افسون جان همه بچه هایی که اینجا مطلبی برایتان می نویسند به شما علاقمند هستند و دوست دارند تو خوشحال زندگی کنی.
کمی نگاهت به همسرت را تغییر بده. سعی دوستش داشته باشی. همانطور که سایر اعضای خانوادتو دوست داری. در این حالت از اشتباهاتش راحتر چشم پوشی می کنی و راحتر می تونی ببخشیش. مدتی این رویه را در پیش بگیر اول خودت به ارامش می رسی. :43::46:
-
RE: اشتباه بزرگ
سلاااااااااااااااااااااام
نيستين چرا؟اوضاع خونه بهتر شده؟
-
RE: اشتباه بزرگ
افسون جان من خيلی قبل تر اون وقتا که قوی بودي و به فکر طلاق تاپيک شما رو خوندم امشب خيلی تعجب کردم
افسون من هم مثل شما ارشد شريف ميخونم.مجردم شما من رو ياد خودم انداخت با خيلی تفاوت . يک سال و خوردی با يه نفر نامزد بودماون موقع ايشون ارشد بود و من سال اول قبول نشدم .کلاً چون ارشد بود درسش بهتر از من و پول دار تر از ما ،تو دوا ها که کم هم نبودن اعتماد به نفس من رو پايين مياورد .با وجودی که من دختر با موقعيت خوب بودم و اعتماد به نفس خيلی بالا
ولی خيلی ضعيف شده بودم.خيلی چيزايی که از حال و هوات ميگی شبيه اون موقع هم هست خيلی خيلی
حتی واسه خواستگاری امدن هم داشت کم کم...
من هم گفتم به مدت 5 ماه ارتباط نداشته باشيم تا من کنکور بدم و بعد جدی عمل کنيم
بعد اون 5 ماهی که خودم تعيين کرده بودم ،يعنی بعد امتحان ارشد من گفت دگه نميخام... داقون شدم
ولی حالا ميفهمم چه خوب شد.حالتی که از خودت ميگی من و خيلی ياده اون روزا ميندازه
من اگه جا شما بودم بسته به علاقه ام به شوهرم به احتمال زياد جدا ميشدم ميرفتم پی زندگيم
يا از ايران ميرفتم و دکترم ميگرفتم اونجا ميموندم
-
RE: اشتباه بزرگ
سلام.
نميدونم موضوع عادته يا بي تفاوتي. ولي خيلي كمتر اذيت ميشم. بعد از اون سفر رفتار همسرم بهتر شده است. البته او ميگويد اخلاق من گند است كه وقتي او عصباني ميشود و ناسزا ميگويد موضوع را كش ميدهم و زود تمامش نميكنم. و اينكه در همه زندگيها اين دعواها هست . و اينكه ايشان فقط 5 دقيقه عصباني ميشوند و ناسزا ميگويند انصاف نيست 3 روز بابت آن قهر باشيم. كلا با اين استدلالهاي عميق متوجه ميشوم كه متوجه رفتار اشتباه خودش نيست و قصد تغيير ندارد. البته من از اين جهت خوشحالم كه رفتارهاي او ديگر باعث نمشود دچار بيخوابي شوم و همين فعلا برايم كافي است. وقتي بيخوابي ميكشيدم بيشتر احساس عصبانيت ميكردم اما در حال حاضر ريلكس تر هستم.
اما بدي اين ماجراها اين است من دوباره به حالت 2 سال قبل برگردانده شده ام. يعني هرچه به خودم تلقين مثبت كردم و عشق ورزيدم متاسفانه فايده اي نداشت و اين تنش ها باعث شد دوباره به حالت ترديد اوليه بازگردم. با خودم فكر ميكنم اگر همسرم تغيير رويه نميداد و مانند قبل بود الان زندگي خوبي داشتيم. چون اين حس ترديد خيلي آزار دهنده است. به هر حال من به شوهرم علاقمند و وابسته شدم اما بابت اين علاقه خيلي اذيت شدم.
اما دوستان وقتي به طلاق فكر ميكنم بيشتر از آنكه نگران خودم باشم نگران همسرم ميشوم. به اين فكر ميكنم كه ممكن است رنج بكشد و پيش خانواده و اطرافيانش سرشكسته گردد. اينكه مادر و پدرش ناراحت ميشوند و از اين قبيل افكار. و اينكه آدمي نيستم كه بتوانم ببينم كسي بابت تصميم من رنج ميكشد و زندگيش خراب ميشود.
خلاصه حالت گيجي و منگي دارم. البته فكر ميكنم همسرم را دوست دارم كه رنج كشيدنش بعد از طلاق برايم غير قابل تحمل باشد. وقتي به خودم ميگويم كه همسرم بعضي اخلاق هاي بدي دارد و بپذيرم كه او اخلاق بدي دارد ترديد بزرگي در ذهنم ميايد چرا كه قبلا به خودم قبولاندم اگر تحصيلات، پول ، قيافه و .... ندارد اخلاق خوبي دارد و مهربان هست و حالا كه نه مهربان است نه دلسوز و با حرفهايش هم آزارم ميدهد حالا منطقي است كه با او بمانم و يا او را ترك كنم .
منتظر راهنمايي دوستان هستم.
-
RE: اشتباه بزرگ
سلام افسون عزیز
خیلی خوشحالم که اعماق دلت بلاخره حس دوست داشتن همسرت را پیدا کردی.
دیگه به موضوعات منفی مثل طلاق و این حرفها فکر نکن. سعی کن لحظات خوب وعاشقانه ای با همسرت ایجاد کنی. هنوز هم میشه عاشق شد. سعی کن این عشق را پر رنگ کنی.
آفرین دختر خوب تو خیلی پیشرفت کردی.:104:
-
RE: اشتباه بزرگ
اما دوست خوبم خیلی ببخشیدها!!!!!!! به نظر من این عشق و دوست داشتن نیست! این دلسوزی ها نمی تونه زندگی رو عاشقانه نگه داره، چون شما به مرور از درون خالی میشید و این اصلا برای شما و زندگی تون خوب نیست! چون همیشه بعد از یک مدت یه بحران بزرگ به خاطر اتفاقات کوچیک و بزرگ خواهد افتاد و همسر شما به قول معروف شاید جلوی پاش رو ببینه و موضوع دعوا یا بحث کوچیک اون موقع رو درک کنه اما شما موضوع عمیق تر و ریشه ای تر رو که در وجود شماست می بینید و این شما رو آزار خواهد داد که چرا!!!!!! و مطمئن باشید که تمام چراهای قبل به سراغ شما خواهد آمد!
من چون به شخصه تجربه های شما و احساسات شما رو داشتم، کاملا درک می کنم که شما چی میگید و چی احساس می کنید اما من و شما و دیگران ما نمی تونیم یه صرف اینکه به چیزی عادت کردیم همیشه باهاش بمونیم ما باید یاد بگیریم که "باور کنیم!" باید " بپذیریم" و من خودم هم هنوز توی این مرحله هستم و در پی این سوال که چگونه می شود " پذیرفت و باور داشت! باور ذهنی و قلبی! " که خوب می دونم که مشکل تنها تا همین جاست! چون بعد از اون رو میشه با بهترین پتانسیل و شور و شوق و عشق و مهارتهای هوشی و البته نبوغ فکری حلش کرد و ادامه داد!
امیدوارم که اگر به مطلبی یا مساله ای در این زمینه رسیدید! من رو هم در جریان بگذارید گرچه من با تمام سعیم به راه هایی رسیدیم!
-
RE: اشتباه بزرگ
سلام
خوشحالم كه خبري از خودتون دادين و خدا رو شكر كه لااقل ارامش بيشتري دارين
و سوال اساي من از شما اينست
آيا همسر شما مانع پيشرفتتان است يا به عبارت ديگر آيا اگر جدا شويد پيشرفت بهتري در كار و درس دارين؟
به نظرم پاسخ به اين سوال بسيار مهم است زيرا لااقل تكليف شما را براي ادامه ي مسير روشن مي نمايد
اگر جوابتان آن است كه مانع كارتان نيست پس ديگر هيچ وقت به اين ترديد اجازه ورود ندهيد
و اينكه مي گويند دعوا همه جا هست رو من هم قبول ارم واقعا اينجوريه ولي مديريتش خيلي مهمه واقعا كش دادن موضوع دعوا كار درستي نيست
اميدوارم هميشه شاد باشي