RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
:73::73::228:
خیلی خوشحالم از اینکه دوباره داری به زندگیت بر میگردی واز طرفی منم با نظر aniموافقم یه کمی به نظرت تند نرفتی:81:[/size]
[size=medium](نفهمیدم چرا گل فرستادن همسرت ناراحتت کرده؟!!! احساسم این است که در شرایط بحرانی دلت خواسته از محبتش دلخور شوی اگرنه که این کار او باعث سربلندی توست جلوی دوست و آشنا و تابلو شدن ندارد مگر دردانشگاه نمی دانند که تو نامزدو شوهر داری ؟! !!! با توضیحاتی هم که به شوهرت داده ای یک حس زیبا که می توانست در طول زندگی ات بقا و دوام داشته باشد شاید برای همیشه از خودت دریغ کرده ای . به نظرت او دوباره این کاررا ( گل خریدن و فرستادن ) در جاهای دیگر به مناسبت های مختلف و در مکان های دیگر تکرار خواهد کرد ؟!!!! او به قشنگ ترین شکل می خواسته از دلت در بیاورد ولی تو در دانشگاه هم او را ضایع کرده ای !!!!!!!عزیزم تو هم اشتباه زیاد داری .):303:
من کاملا با aniموافقم یکمی بیشتر حواستو جمع کن امیدوارم تو از امتحانات سر برند بشی ولی یادت نرهتو یه امنتحان دیگه هم داری
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
دوستان خوبم وهم هيچ اشتباهي نكرده براي نامزد و خانواده نامزدش لازم بود.
اما وهم عزيز ديگه بسه بيشتر از اين ديگه صلاح نيست
با نامزدت حرف بزن اما زياده از حد صميمي نشو با خانوادش هم در حد خواهر شوهر و مادر شوهر رابطه داشته باش.وهم عزيز**مادر شوهر**
ديگه هم در مورد گذشته سعي كن حرفي به ميون نياري...برات دعا ميكنم چون بيشتر از اين از دستم بر نمياد.موفق باشي
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
به نظر من لازم بود كه با نامزدتون چنين برخوردي كنيد عاقلانه صحبت كرديد عاقلانه و منطقي . با مسئله اي كه پيش اومد نذار خانواده ات زيادتر از حد معمول غرورش رو جريحه دار كنن . به هر حال رفتارهاي ايشون اغلب عمدي نبوده و احتمالا يه سري مسائل روحيه كه اغلب ما داريم حالا يكي بيشتر يكي كمتر . سعي كن هميشه با درايت و بدور از احساس زيادي ( همين احساس زندگي رو قابل تحمل و در اغلب موارد شيرين مي كنه و انسان رو وادار مي كنه تا تلاش كنه اما احساس زيادي زمانيه كه عقل رو در پس مه و ابرهاي بي دليلي زندوني مي كنه) بهترين تصميمات رو بگيري .
وهم نازنينم هميشه تعادل رو برقرار كن و نگذار غبار كينه ها دل نازكت رو خدشه دار كنه . از خداوند ممنون باش كه خانواده اي داري كه هميشه از حمايتشون برخورداري . در پناه حق
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیزم
اگه ناراحتت کردم منو ببخش عزیزم .من خیلی نگرانتم مشکلاتت خیلی به مشکلات دوران عقد من شبیهه و بعضی جملاتت تو پستات انگار درد دلهای من بود برای همین خیلی نگرانتم دلم می خواد هیچکس زندگی بد منو تجربه نکنه هیچوقت.عزیزم فقط یه کارو هیچوقت ترک نکن .
به خانوادت اعتماد کن مخصوصا پدرت و هر چی خواستن اجرا کن حتی اگه خلاف میل و احساست بود مطمین باش اونا از خودت آینده نگر ترن.
و خوب من اگه واقعا عزمت رو جزم کردی زندگیتو حفظ کنی نذار حرمتا بین دو خانواده شکسته شه خیلی این مساله تا ابد از ذهنتون در نمی اد و تا همیشه براتون باعت تنشه
موفق باشی خانمی
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
وهم عزیز بدون رودربایستی بهت بگویم که از کاری که در رستوران کرده ای خوشم نیامد چرا مردت را تحقیر می کنی چرا جوری رفتار کرده ای که مردت جلوی عمویش به تو بگوید غلط کردم ! و بعد هم توضیحاتی که داده ای که عاقل کاری نمی کند .... ! از هیچ یک از این سه اتفاق خوشحال نشدم تو به شکل غریبی شوهرت را جلوی عمویش ضایع وخراب کرده ای . اگر این اتفاقات در خلوت دونفری اتفاق می افتاد بحثی بود جدا که در آن حالت هم باز شاید با هم مشکل داشتیم ولی عزیزم مردها را نباید تخریب کرد . بحثی ندارم که حقایق را گفته ای و عنوان داشته ای که تا بعد از امتحانات زمان می خواهم و......... این ها خیلی خوب بوده ولی یک جورهایی احساس قدرت نمایی و حس غرور از یک پیروزی و ... در عملکردت احساس می شود و آن هم خیلی علنی که مردها و احساس و غرورشان را نابود می کند . برای مردت خیلی ناراحت شدم . شاید به واقع بدترین نوع تنبیه از یک ندانم کاری و بچه بازی که متقابل به مثل بدی کرده ای ! متاسفم . اگر واقعا می خواهی زندگی با این مرد را ادامه دهی این کارها را تکرار نکن . امیدوارم امتحانات را خوب بدهی ولی یادت باشد که تو باید در امتحان رابطه مشترک با همسرت هم نمره ی قبولی بگیری . پس روی این مسئله هم تمرکز کن .
آنی جان من اصلا قصد تحقیر همسرم رو نداشتم و ندارم چرا که اگر او تحقیر بشه من تحقیر شدم حکایت تف سر بالا میشه
اگه نخواستم که نامزدم رو ببینم برای این بود که می دونستم اگه ببینمش دقیقا همونجوری که جلوی عموش حرف زد(غلط کردم گفتنش) حرف میزنه من بدم میاد که نامزدم اینقدر راحت بگه اشتباه کردم من از اون شخصیتی می خوام که اشتباهاتش اونقدر کم باشه که وقتی اشتباهی کرد به دید اشتباه نباشه همه بگن ما اشتباه فکر می کنیم نه او اشتباه عمل می کنه
لازم دیدم که بهش تذکر بدم این بار پیش عموش بود من نمی خوام این کار پیش سایرین و مخصوصا خانواده و برادرام تکرار بشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
نفهمیدم چرا گل فرستادن همسرت ناراحتت کرده؟!!! احساسم این است که در شرایط بحرانی دلت خواسته از محبتش دلخور شوی اگرنه که این کار او باعث سربلندی توست جلوی دوست و آشنا و تابلو شدن ندارد مگر دردانشگاه نمی دانند که تو نامزدو شوهر داری ؟! !!! با توضیحاتی هم که به شوهرت داده ای یک حس زیبا که می توانست در طول زندگی ات بقا و دوام داشته باشد شاید برای همیشه از خودت دریغ کرده ای . به نظرت او دوباره این کاررا ( گل خریدن و فرستادن ) در جاهای دیگر به مناسبت های مختلف و در مکان های دیگر تکرار خواهد کرد ؟!!!! او به قشنگ ترین شکل می خواسته از دلت در بیاورد ولی تو در دانشگاه هم او را ضایع کرده ای !!!!!!!عزیزم تو هم اشتباه زیاد داری .
اگر خودش سبد گل رو می اورد مشکلی نبود و به نقل از شما قشنگترین حالت برای دلجویی از من بود ولی وقتی سبد گل رو استاد راهنمام که به خاطر نسبت فامیلی محبتهای بیشتری بهم کرده و موجب حساسیت همکلاسیام شده و از طرفی ایشون با من فامیل هستن این استاد من یه مقدار آدم مشکل داریه و کج افکار و کج رفتار
قبلا به نامزدم گفته بودم از سر اجبار با این آقا کلاس دارم و استاد راهنمام شده وقتی سبد گل رو بهم داد با خنده گفت این برای بهترین زن دنیا ارادتمندیم خانم .... اسمم رو گفت
همه فک کردن ایشون برای من گل گرفتن نه نامزدم
حالا من ضایع شدم یا نه؟
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام
چه شلوق پلوقه اینجا!
من یه مردم خانوم وهم. تضمینی عرض می کنم که این حرفا و بهونه گیری ها اولا دلیل دیگری داره. دلیلی که شاید اصلا نتونی حدس بزنی. باید سعی کنی دلیلش رو پیدا کنی. از روی حرفاش، رفتارش، صریح یا ضمنی ازش پرسیدن...به هر حال این یه دلیل دیگه داره که به صورت یهانه جوئی بیرون زده.
ثانیا گاهی پیش میاد که به قول قدیمیا ید آید و زن زاید و مهمان عزیزم ز در آید. تجربه این جور وقتا رو نداشتی؟
اینا مثل امتحان پایان دوره هست. دقت کن ، قوی باش و مطمئن. تو می بری!
اینجور وقتا حداقل کاری که می شه کرد اینه که مرغ ( یا خروس، فرقی نداره) زیرک چون به دام افتد، تحمل بایدش.
ان مع العسر عیسرا
پیروز باشید
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
روی حرفی که شاد عزیز زده بود با نامزدم دیروز تماس گرفتم و ازش خواستم با هم بریم پیش مشاورم (برای دیروز از مشاورم وقت گرفته بودم) خانواده ام می دونستن که میرم پیش مشاور و بهشون هم گفتم که می خوام با نامزدم برم یه توصیه هایی کردن و استقبال هم کردن که اگه یکی که بی طرفه بهش بگه باور میکنه که خانواده و خودش مقصرن
وقتی بهش زنگ زدم باورش نمیشد که من زنگ زدم و اونقدر دستپاچه شده بود که اصلا یادش رفت بپرسه که کجا میریم وقتیم جلوی در مطب رسیدیم یه مقدار با ناراحتی اومد تو ولی اعتراضی نکرد
اولش هردومون تو اتاق مشاور بودیم و من صحبتی نمی کردم نامزدمم که با کلی اخم نشسته بود و کارد میزدم خونش در نمیومد مشاور ازم خواست تنها بذارمشون حدود دو ساعتی با هم حرف زدن
وقتی اومدیم بیرون ناراحت نبود ولی خیلی تو فکر بود مشاورم بهم یه وقت دیگه داده برای پنجشنبه و از هردومون خواست که توی این دو روز با هم حرف نزنیم
بعد از مشاور رفتیم یه جا یه چیزی خوردیم هیچی نمی گفت به صورتمم حتی نگاه نمی کرد منو اورد تا سر کوچمون بهم گفت نمی خوام با خانواده ات رو برو بشم یه موقع یه حرفی بینمون ردوبدل میشه کار از اینی که هست بدتر میشه ....خداحافظی کرد و رفت
برام دعا کنید که زیر این سکوت و آرامش یه فتنه و دعوا جا خوش نکرده باشه
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز امیدوارم نتیجه بگیری. حالا گفت 5 شنبه میاد یا نه؟
:72:
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم احساس مي كنم روز به روز پخته تر مي شي . دلم مي خواد موفقيت تك تك بچه هاي سايت رو ببينم تو مردمك ماندگار نازنين دانه اسماء سورنا شاد و همه دوستاني كه ناديد ه دوستشان دارم همه اونهاي نه از روي بيكاري و عادت بلكه با حسي سرشار از انساندوستي و محبت مي يان و كمكمون مي كنن.
باورت ميشه من دلناز تيرماه نيستم كلي تغيير كرده ام در رابطه با پسرم در رابطه با خودم و زندگي ام و همه اينها رو مديون دوستان خوبم هستم اي كاش بيشتر قدر اين تالار رو مي دونستيم اي كاش بيشتر قدر هم رو مي دونستيم.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
وهم عزیز امیدوارم نتیجه بگیری. حالا گفت 5 شنبه میاد یا نه؟
:72:
بله گفت میاد