-
RE: میشه کمکم کنین
و من باز هم هشدار می دهم حواستو جمع کن. انقد در تاب و هول و ولا نباش با اونا رابطه برقرار کنی. اونا تمام حالت هاتو زیر نظر دارن. حواست باشه فردا نشنوی پشت سرت می گن داره خوشونو به م می چشبونه.تا اونجایی هم که یادمه پدر آرش زیر نفوذ مادرش بود.
بلوم جان سنگ تا وقتی سنگینه که از سر جاش نجنبه ...
-
RE: میشه کمکم کنین
نازنین جان راست می گی ولی حواسم جمعه که از اون ور بوم نیافتم پدر آرش برای برقراری ارتباط خودش پا پیش گذاشت منم با احترام کامل فقط برای احوال پرسی باهاش تماس گرفتم
شب یلدا هم خواهر آرش ا س ا م اس زد تبریک گفت کاملا می دونم چی می گی ولی دارم سعی می کنم تعادل رو حفظ کنم
ممنون از اینکه پیگیر موضوع منی خانومی
-
RE: میشه کمکم کنین
سلام
بایدخودت با ارش صحبت کنی واز او بخوای که برای رسیدن به شما تلاش کنه
-
RE: میشه کمکم کنین
بلوم عزیز سلام
چه خبر ؟ اوضاع و احوال چطوره ؟ خبر جدیدی نشده ؟
-
RE: میشه کمکم کنین
سلام هما جان نه خبری نیست این هفته که اصلا آرشو ندیدم روزا می ره شرکت عصرا هم تا 10 شب مغازه پدرشه خیلی درگیره منم سعی میکنم آروم باشم تا بیشتر بهش فشار نیاد الان که کاری نمی شه کرد پس بهتره من ساکت باشم
تا اعصاب آرشم آروم باشه شبا که زنگ می زنه من آرومم اون خیلی آروم می شه
امشب منو بابا و مامانم می ریم خونشون دیدن پدرش خیلی دلهره دارم هر وقت می خوام برم خونشون دلهره دارم
-
RE: میشه کمکم کنین
دلهره داشتنت طبیعی عزیزم . ولی انقدر به خودت سخت نگیر . آرو م باش بنا نیست اتفاقی بیافته . خوبه که به آرش آرامش میدی .
-
RE: میشه کمکم کنین
بلوم جان
خونشون رفتی؟ خبری نشد؟
-
RE: میشه کمکم کنین
بلوم جان رفتي ملاقات پدرش اوضاع چه طوره؟
-
RE: میشه کمکم کنین
مرسی از الینا و طراوت عزیزم
آره رفتیم خوب بودن همشون رفتارشون عادی بود پدرش مثل همیشه خیلی خوب بود ولی مامانشو خواهرش خیلی منو زیر نظر داشتن
یه لحظه آرش اومد پیشم نشست و باهم از شرکت و کارو اینجور چیزا حرف می زدیم قشنگ سنگینی نگاه خواهرشو احساس می کردم
من یه شلوار برمودا پوشیده بودم مامانش هی می گفت تو این سرما یخ نمی کنی اینو پوشیدی منم گفتم حق با شماست خودمم اومدم بیرو ن سردم شد
خواهرش مرتب تیکه مینداخت ولی من اهمیت نمی دادم خواهرش 35 سالشه و ازدواج نکرده و کلا رو برادراش خیلی حساسه
آرش که از پیشم بلند شد مامانش سریع اومد نشست پیشم شروع کرد از هر دری حرف زدن منم یه جوری برخورد کردم یعنی اینکه خیلی خوشحال شدم
آروم موهامو دست زد گفت خیلی بلند شده چون سشوار کشیده بودم ریخته بودم دورم یکمی هم آرایش کرده بودم
فکر می کنید خواهرش چی گفت ؟؟
گفت چه حوصله ای داری 6 ساعت مو درست کردی ما وقتی می ریم عیادت مریض ساده میریم که به طرف بر نخوره فکر کنه ما شادیم
منم گفتم اتفاقا اینجوری روحیه ی مریض عوض می شه
آرشم گفت مگه با با چه کناهی کرده که همش باید قیافه ی بی روح ببینه بعد دیگه خواهرش ساکت شدو مامانشم نمی دونم چرا یهو رنگ عوض کردو
کلی خوش و بش کرد موقع برگشت تو راه پله ها آرش بهم گفت خیلی خوشگل شده بودی به حرف آرزو اهمیت نده
-
RE: میشه کمکم کنین
سلام عزیزم
این حرفای خاله زنکی مادرش و خواهرشو ول کن .کار خوبی کردی که آراسته رفتی اونجا میدونی با این کارت چه دل گرمی به آرش دادی ؟ میدونی چه آرامشی بهش دادی ؟ مهم اینکه آرش هم میدونه که خواهرش از حسادت این حرفا رو زده . مهم خودتو و آرشی و بس .