نوشته اصلي از خانوم گيسو كمند
سلام
چرا آقایون همدیگرو داداش عمو دایی حاجی صدا میزنن؟ :( ربطی هم به قشر تحصیلی خاصیلی نداره از بی سواد تا تحصیلکرده ه خیلی ها استفاده میکنن.
در مورد خودم رو ميگم:
وقتي از القابي مثل داداش يا غيره استفاده ميكنم كه به طرف احساس نزديكي كنم. ايشان رو دوست خودم يا هم انديشه خودم بدونم.
در بعضي مواقع كه شوخي هست. مثلا " دايي يه لحظه بيا كارت دارم"
از طرفي در قشر خاصي از مردم، به مسلكشون برمي گرده.
مثلا مثل كمر بند مشكي تكواندو، اگر يكسري از الزامات و پيش نياز ها رو رعايت كني، به درجه عمويي نائل مي شوي.
** وقتی بایه عده انسانی که باهاشون خیلی رودربایستی داری ، سر میز شام نشستید ، روی چنگالتون یه تیکه غذا گذاشتید آغشته به سس قرمزه ، لباس شما سفیده ههههه B-) این تیکه غذا میافته روی لباستون و شما از ناحیه زیر یقه تا شکم قرمز رنگ میشید o_O تازه نصفه غذا هم توی دهان مبارکه ، فکتون هم سسیه ، اتفاقه دیگه افتاده ، رءیس هم ریر چشمی داره نگاه میکنه ، چه حسی دارید ؟ چیکار میکنید ؟
اصول اش اين هست كه با اعتماد به نفس جوري رفتار كنم كه يه اتفاق عادي افتاده.
ولي من كه از اصول پيروي نميكنم. هههه
احتمالا اولش گوشهام و صورت ام سرخ ميشه. تعرق بدنم ميره بالا. بعد به سرعت سر عقل ميايم كه كار مناسب چيه تو اين شرايط. ديگه رييس رو نميتونم كاريش بكنم. خوب دوستان رو دعوت ميكنم به ادامه شام خوردنشون كه فيلم سينمايي تموم شده. ههههه
ولي تابستان تو شركت، با چند تا از مهندس ها سر نهار بوديم، يهو نمي دونم چي شد لباسم روغني شد. مملو از رب گوجه و روغن ( احتمالا حدس ميزنيد كه نهار مرغ داشتيم. هههه) لباس منم سفيد با راه هاي صورتي روشن.
خداي من اين چه كاري بود آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با اعتماد به نفس به غذا خوردنم ادامه دادم، انگار نفهميدم. يواشكي زيپ لباس كارم رو كشيدم.
بعد از نهار اومدم فكر كردم با لباس كار كه نميشه برم خونه! ميشه؟ با لباس روغني چي ميشه برم خونه؟
تصميم گرفتم لباسم رو بشورم!!!!!!!!!!! يا خداي من اين چه تصميمي بود. وسط شركت آخه!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه در ميان ناباوري همكارن لباسم رو بوووووووووووووووووووووووو ووووق و مشغول شستن لباس شدم . اي خدا لباسم خيسه ، چرا خشك نميشه!!!!! از پنجره آويزون كنم كه خشك بشه؟نهههههههههههههههههههه ه!!!!!!!!!! ضايع است، آبروم ميره!!!!!!!!!!!!!!!! پس چي كنم؟؟؟؟؟
آهان فهميدم !!!!!! اطو ميكنم!!!
خلاصه در كمتر از نيم ساعت پر از استرس و هيجان. من صاحب يك لباس تميز شدم!!!!!!!!!!
** اگه این اتفاق برای بغل دستیتون بیافته چی ، اصلا کاری میکنید ؟ چیکار میکنید ؟
سعي ميكنم بهش آرامش بدم و حواس اطرافيانم رو از اون محيط دور كنم.
اتقااقا چندي پيش در يك مجلسي، پسر دايي كوچك من ، كه خيلي هم با حيا بود، به دليل ازدياد موارد موجو در شكمشان، تصميم به بووووووووووووووووووووووق گرفتن. خلاصه كف زمين تالار در لحظه اي درخشان تر از قبل شد. طفلي پسر دايي نمي دونست دهانش رو پاك كنه، لباسش رو يا زمينه رو!!!!!!!!!!
خلاصه به سرعت به كمك اش شتافتم، يك جعبه دستمال كاغذي رو حروم كردم، سريع براش جارو آوردم و فرستادم اش بووووووووووووووووق تا لباس هاش رو تميز كنه.
نميدونم شخصي فهميد يا نه؟
* همکار خانومتون که اصلا هم از پوشش و ظاهر و تیپ شخصیتیش خوشتون نمیاد ، جلوی همه بهتون یه دسته گل رز بزرگ میده یعنی دسته گل رو به سمتتون میگیره جلوی هممه ، چه عکس العملی نشون میدید ؟
يا خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اين چه كاريه آخه!!!!!
سعي ميكنم گل رو ازش بگيرم تا ضايع نشه و غرور اش نشكنه ولي به سرعت جوري وانمود ميكنم كه مثلا گل به مناسبت فلان مسئله است ديگه؟؟؟؟
خدا كنه كه قبول كنه!
وگرنه اگر بگه نه آقا من از شما خواستگاري كردم ( چه توهمي ههههه) مجبور ميشم محترمانه گل رو برگردونم. ههههههه
** از پاسخهایی هم که دادید و وقتی که میگذارید پیش پیش ممنونم.
ممنون از شما