از همه دوستای گلم ممنونم
نه بلوم جان بعد از اون بحثی که بیان تفاهمی جدا بشن داداش بزرگم با رابطشون صحبت کرد که ما راضی نمیشیم چون نهایت نامردیرو ازشون دیدیم
فکر کنم اونا هم منتظره دادگاهن.
بال تکین و حرف دل عزیزم واقعا به دعاتون محتاجم .
نمایش نسخه قابل چاپ
از همه دوستای گلم ممنونم
نه بلوم جان بعد از اون بحثی که بیان تفاهمی جدا بشن داداش بزرگم با رابطشون صحبت کرد که ما راضی نمیشیم چون نهایت نامردیرو ازشون دیدیم
فکر کنم اونا هم منتظره دادگاهن.
بال تکین و حرف دل عزیزم واقعا به دعاتون محتاجم .
هر چقدر فکر کردم چی بهت بگم هیچی به ذهنم نرسید!
الان من هم مثل شما سرنوشت ازدواجم دست نامزدمه که هیچ تلاشی برای حفظ این زندگی نمی کنه!
سلام دوست عزیز . چه خبر ؟ دادگاهت به کجا کشید؟ بی خیرمون نذار
مردمک جان چی شد؟ هنوز بلاتکلیفی؟
سلام دوستای گلم ببخشید این چند وقت چیزی ننوشتم . یه کم افسرده بودم که با اصرار خواهرم داریم میریم کلاس رانندگی یه کم روحیه ام عوض شه . و اما این مدت : شوهرم وکیل گرفته و به نفقه اعتراض زده که با این حقوق و قسطی که ماهانه پرداخت میکنم نمیتونم نفقه بدم و گفته که این خانم با هیچ شرایطی راضی به ادامه زندگی نمیشه . باورتون میشه یه دروغه کاملا محض . همه فامیل منو خودش میدونن که اون حرف جدایی رو زد. امروز وقت رسیدگی به پرونده بود که وکیلم یک ساعت پیش بهم خبر داد که رفته با قاضی صحبت کرده و طی نامه ای اعتراض اونارو رد کرده وگفته ایشان زمان عقد قسطی نداشتند و این خانم نیز حاضر به ادامه زندگی میباشد ولی جهت امنیت مالی مهریه و نفقه خود را میخاهد . حالا باید منتظر باشیم قاضی چه رایی میدهد شاید بگه هردوشون بیان حضوری دادگاه شایدم خودش طبق اظهارات رایشو اعلام کنه .
این از مراحل قانونی ولی مسائل خانوادگی اینکه روز عاشورا شوهرم پدر و مادرش رو میبره شهرستان سر مزار رفتگانشون . هر سال این کارو میکنه عموی مامانم تو اون شهرستان ساکنه که هر سال خانواده شوهرم به اونا هم سر میزنن و واسه ناهار اونجا هستن خوب عموی مادر شوهرمم میشه دیگه . امسال که میرن اونجا هیچ کس تحویلشون نمیگیره (اینارو پسر عموی مامانم واسه داداشم تعریف کرده که با هم همکارن ) میگه بابام کلی حرف بهشون زده که شما آبرویه طایفرو بردین . مادر شوهر گفته حالا شما طرف غریبه هارو گرفتین آخه بابایه من غریبس. عمو هم بهش گفته غریبه کدومه دختره ماله خودمونه ماا از این خانواده بیشتر از فامیله خودمون احترام دیدیم و اصلا ما خودمون گفتیم که برن مهریه رو بزارن اجرا . خلاصه کلی بحثشون میشه اصلا تعارف غذا هم بهشون نمیدن و بلد میشن میرن. وقتی شنیدم کلی ناراحت شدم من که میدونم دیگه این زندگی فایده نداره ولی اونا هم از بس مغرورن یه بار نرفتن بگن بیان واسه آشتی واسطه بشین همه جا میگن تو رو خدا برین بگین رضایت بدن نفاهمی جدا شن . بخدا اگه 10 سالم پایه این قضیه بشینم نمیزارم راحت تموم شه باید تاوانه این سنگدلیشونو پس بدن. همه میگن خودتو راحت کن موقعیتارو از دست نده ولی خودم که میدونم حداقل تا دو ساله دیگه عمرن نمیتونم به رابطه دیگه ای فکر کنم تو این مدت واسه ارشد میخونم شاید قبول شم کلاسای عقب موندمو میرم مثله الان که دارم میرم رانندگی تو این مدت هم مراحل قانونی به یه جایی میرسه بالاخره.
اتفاقی که نباید میافتاد افتاد چه میشه کرد تا ابد قصه خوردن که نشد زندگی .
اگه دوستای گلمم پیشنهادی دارن به روی چشم انجام میدم . بفرمایید دوستان........
هرچی که خیرو صلاح هست همون کاررو انجام بده . شاید این موضوع یه تجربه ای باشه برات ولی یه تجربه خیلی سخت . ولی تو میتونی جبرانش کنی فقط سعی کن نیروت رو از دست ندی و جلوی اونا کم نیاری . من برات دعا میکنم که هرچی خیر و صلاح هست همون پیش بیاد.
آفرین مردمک عزیز. خوشحالم خودتو پیدا کردی. نه اصلا کوتاه نیا خانمی .
فقط میتونم از خدا بخوام که بهت توانایی پیدا کردن قدرت درونی خودت رو نمایان کنه.......امیدوارم سربلند از این بحران بیرون بیای!!!!
مردمک جان
خوشحالم که میخوای پای حرفت بایستی و خودتو پیدا کنی.
امیدوارم به اوج موفقیت برسی عزیزم
دوستای خوبم ممنون از لطف همگی شما
دوستون دارم...........