خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم
من خانم هستم
نمایش نسخه قابل چاپ
خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم
من خانم هستم
سلامی به گرمای صداقت اعضاء همدردی تقدیم شما باد آنوش عزیز.
حضورت را به فال نیک می گیریم ....
امیدوارم روزهای خوبی را در کنار ما بگذرانی.هر روزت نو.
ولی تورخدا مواظب باش مثل ما به این مواد (تالار) اعتیاد پیدا نکنی.... اینو بگم ها ما مشاوره ترک اعتیاد نداریم ها :311:
خوش آمدی :72: :104:
سلام خانم انوش
به تالار همدردي خوش امديد
اميدوارم در تالار موفق باشيد اعضا تالار رو دوست خود بدونيد:72::72::72:
نقاب سابق گرامی
در رابطه با اعتیاد باید عرض کنم که مشکل از اعضا نیست . مشکل از تالار هست که جنس خوبه و هر کاری میکنی نمی تونی ترکش کنی حتی اونایی که یه مدت میرن تو ترک سرانجام دوباره برمی گردن سراغش .... :311::311::311:
چه میشه کرد دیـــــــــــــــــگـــــ ـــــه .
بسوزه پدر هرچی اعتیاده .
اما آنوش عزیز
خانومی شما سعی کن گرفتارش نشی .
که میشی . من که امیدی ندارم نشی . :311::311:
به به سلام مامفرد جان http://www.postsmile.com/img/emotions/91.gif
http://www.postsmile.com/img/emotions/90.gif
حالت خوبه خانمی ؟ کم پیدایید . سایه تون سنگین شده .
دلمون براتون تنگ شده بود . http://www.postsmile.com/img/emotions/160.gif
خوشحالم می بینم تو تالار هستید . http://www.postsmile.com/img/emotions/193.gif
مافرد جان اینو بدون تو تالار بیای یا نیای تو قلب ما هستی و همیشه برای ارامش و خوشبختیت دعا می کنیم
چه روز خوبیه . هوا هم که بارونیه . منم که عاشق بارونم .
بالهای صداقت کجایی ؟ هیچ معلوم هست ؟ http://www.postsmile.com/img/emotions/174.gif
http://www.postsmile.com/img/emotions/160.gif بابا دلمون برات تنگ شده ؟ قدری ملاحظه ما رو هم بکن . http://www.postsmile.com/img/emotions/159.gif
مامفرد و بی دل هم که اومدن . شما نمی خوای بیای ؟
باران جان فکر کنم قانون جذب داشتیم:311:
سلام علیکم از این ورا خانوم قدم رنجه کردید . محفل ما رو نورانی کردید . http://www.postsmile.com/img/emotions/160.gif http://www.postsmile.com/img/emotions/160.gif
بسه دیگه زیادی خوش به حالت میشه عزیزم . :311::311:
خوش اومدی http://www.postsmile.com/img/emotions/222.gif
دیدی بالهای صداقت عزیزم .........
مطمئن بودم دیگه امروز میای تالار . قانون جاذبه پیش ما لنگ میندازه . خودم جذبت کردم بـــــا بـــــا :311::311::311::311:
سلام نیلوفر جان http://www.postsmile.com/img/emotions/91.gifنقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
شرمنده من متوجه حضور شما در تالار نشدم وگرنه اولین نفری بودم که بهت خوش آمد می گفتم . http://www.postsmile.com/img/emotions/161.gif
خوش اومدی خانم . http://www.postsmile.com/img/emotions/222.gif
امروز روز خوبیه اعضا به تالار سر زدن یادی از ما کردن ....
به به واقعا آدم لذت میبره .
سلام نيلوفر خانم به تالار همدردي خوش امديد
اميدوارم در تالار موفق باشيد:72::72::72:
دوستان :72:
چند وقته که از
گفتارنیک - عضو فهیم تالار
فیلو سارا
شادی
سایه های ماه
و چند روزه از:
بی دل حاضرجواب
دکتر تالار هم چند وقته خیلی کم حرف شدن !
و از اعضای قدیم تر
آرمان 26 که چند روز قبل بی سرو صدا اومدن
دانه
نقطه سر خط
لردحامدو.....
خبری نیست.
جای موعود عزیز هم خالیه
این بی دل ما که یه دفعه از دست رفت با اون همه اعتیادش به تالار.
از حضور مجدد بلوم، مامفرد ، غزاله و باران هم خوشحالم و امیدوارم که مشکلات همه عزیزان یا حل بشه و یا قابل تحمل بشه و زمینه ای باشه برا رشد شخصیت و بهبود عملکرد رفتارمون.
ممنون جناب بیبی من نتونستم دوریه بچه ها رو تحمل کنم و برگشتم هرچند که چیزی عوض نشده ولی چه میشه کرد باید زندگی کنیم
باید سعی کنم شاد باشم تا باران وقتی به صورتم نگاه می کنه بخنده
می دونم همه مشکل دارن تو زندگیشون و من تنها فرد نیستم پس با خودم کنار میآم
از bloom خیلی ممنونم بخاطر اینکه منو فهمید و و کمکم کرد ولی متاسفانه من هیچ کمکی نتونستم بهش بکنم هیچی
آقای baby گرامی! تو این تالار بی دل آش خاله است! خلاصی از دست بی دل هم محال!
حرف از اعتیاد شد یه چیز میگم نخندین ها:163: دم صبح خواب دیدم : من هنوز تو رختخوابم و اول صبحه که زنگ زدند رفتم در را باز کردم دیدم غزاله و آنی اند تا به خودم بیام اومدند تو و انگار که هزار بار همدیگه رو دیده باشیم شروع کردیم اول به چاق سلامتی بعد هم گپ وگر اساسی از همه دری! بعد هم با هم رفتیم بیرون و بقیه اش دیگه قاراشمیشه و چیز با مفهومی نیست!
خلاصه اینا رو گفتم که بدونید ما دست از سر تالار برداریم تالار دست از سر ما بر نمیداره:311: بسوزه پدر این اعتیاد:160:
به به ميبينم كه روحم مهمون شما بوده بيدل جون...http://www.postsmile.com/img/emotions/197.gif
جوياي احوالت بودم عزيز...http://www.postsmile.net/img/28/2817.gif
خوشحالم كه دوباره اكتيو شدي http://www.postsmile.net/img/27/2723.gif
جناب بی بی مثل اینکه قضیه اعتیاد داره ریشه دار میشه . http://www.postsmile.com/img/emotions/135.gif
بی دل جان میبینم که شبا تالار میاد تو خوابت . نمی دونستم که تالار تو عالم ماورا هم کار می کنه . http://www.postsmile.com/img/emotions/110.gif
چقدر جالب گردهمایی روح هم تالاری ها ........ :311::311::311:
چه روح های خوش مشربی دارند آنی و غزاله عزیز .... http://www.postsmile.com/img/emotions/224.gif
آقای مدیر مثل اینکه تو عالم ماورا قوانین تالار داره نغز میشه اونجا رو چی کار کنیم ؟ :311::311:
به نظر من هم این اعتیاد رو باید جدی گرفت
دیشب انقد با موبایلم اومدم تو تالار که از شام هم موندم ،همه تو خونه فکر میکنن من دوست پسر پیدا کردم جدیدا ،بس که موبایل تو دستمه:311::311::311:
همه شون رو گول وزده ام:310::310:
اتفاقا تو ماورا تو تالار بودن بیشتر حال میده ،چون مفت می افته دیدار دوستان:311: ،و مجبور نیستی هی شارز ایرانسل بخری
بابا ارواح !!:311:
من و غزاله ؟! :311:
غزاله همکار بودیم و نمی دانستیم ؟!:311:
بی دل جان ببخش بی دعوت آمدیم :72:معمولا عادت به دیدو بازدید بی دعوت ندارم . :324:
خدا رحم کنه ! امشب - فردا شب و شب های دگر و...کجاییم غزاله ؟!!!:311::310:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
غزاله جان یک ضرب المثل تحریف شده میگه: روح به روح راه داره:43:نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
آنی عزیز دعوت و هزاران قید و بند دیگه مال جسم خاکیه، روح آزاده از هفت دولت:310: بنابراین خیلی نگران بی دعوت رفتن روحت به این ور اون ور نباش:311: روحت رو آزاد بذار اون خودش میفهمه که چیکار کنه!
آخ! گل مریم جان از اعتیاد گفتی؟ بنده همین الان با اینکه بچه هام رو گاز اند و شوهرم هم به برق وصله مجبور شدم به دلیل خماری بیام تو تالار! هر چی کاره مونده رو زمین!
آني جون شما رو نميدونم اما من از فردا شب تا سه روز تمام برنامه هام توسط مادرشوهر جان پر به معناي واقعي شده!!! http://www.postsmile.com/img/emotions/230.gif
اگه دوست داري بزنگم با هم بريم مهموني...http://www.postsmile.com/img/emotions/168.gif
بیدل عزیز
هرکار کردم نخندم از این خوابت ، نتونستم ، اخه مرد حسابی (ببخشی زن حسابی!) ادم خواب چیزائی رو میبینه که یه تصویر ذهنی ازش داشته باشه ، یه موضوع مجازی که تصویر ذهنی نداره مگه اینکه تو ذهن اینقدر پرورونده باشیش که بتونی تجسمش کنی .... از اینا فهمیدم که نوع اعتیاد تالار ، از مواد جدیده و توهم زاست. یه چیزی تو مایه های شیشه و کریستال و... باید حواسا خیلی جمع باشه ! امان از این رفیق نماهای نارفیق (نه ، آقای سنگ تراشان با شما نیستما!!!!)....
خب بچه ها اگه منو ندید حلال...
بی بی عزیز ،معنی اگه منو ندیدید حلال چی بود؟
گل مریم جان
یعنی هم تالاریهای عزیز ، حرفای خط قرمزی زدم ، اگه ندیدینم کشته شدم ( سوخته شدم ) آره آقای بی بی منظور همین بود ، نه ؟:311::311:
سلام اعضا قديمي تالار خانم نيلوفر خانم شيلا به تالار بر گشتند به تالار خوش امديد:72::72::72:
از خانم دانه خبري داريد چند وقت خانم شاد و اقاي لرد حامد در تالار نيستند اقاي ارمان 26 كم به تالار سر مي زند جا در تالار احساس مي شود خانم موعود هر چه زودتر به تالار بر گردد
سلام
فکر کنم این خواب دیدن ها داره مسری می شه:311:
من که عضو جدید هستم یعنی به همین زودی معتاد شدم:316:
من خواب دیدم رفتم شیرینی فروشی همدردی اونجا شیرنی ها رو خانم انی درست کرده بودن:82:
آنوش جان
انشالله همیشه و همیشه کام همه ی دوستان شیرین باشد . :72:
این دختر خانم خوشگل ، غزاله خانم که همکاری ما از خواب بی دل شروع شده چند روزی است رفته مادر شوهر بازی من را در این قنادی دست تنها ول کرده :311:
تا اینجا فهمیدم که بی دل متخصص خوابهای ماوراطبیعه دیدن است .:310:
آنوش متخصص خوابهای شیرین و خوشمزه دیدن است . :227:
نفر بعدی کیست ؟ :82:
در ژانر وحشت هم خواب پذیرفته می شود :311:
نه خیر برادر! بنده با یک فکر کاملا آزاد و بدون زور زدن! اون خواب رو دیدم. البته قبلا هم خواب تالار را زیاد دیده بودم اما الان یادم نمیاد. ببینم! شما واقعا فکر میکنی یک چیز مجازی مثل این تالار که حضرت عالی ساعتها وقتتو پاش میذاری هیچ جایی از ذهنتو به خودش اختصاص نمیده؟!!! تا حالا نشده وقتی off هستی و مشغول کارهای روزمره، یک لحظه یاد برخی مطاللب یا اعضای تالار بیافتی؟ احیانا نگران حال یکی از اعضا بشی؟ یا مطالب یکی یادت بیاد دوباره لبخند بزنی؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
البته اینکه آقایون بندرت خواب میبینند شکی نیست! در ضمن شنیدم خواب آقایون سیاه و سفیده:311: خوب بعید نیست که تالار به این رنگارنگی به خواب شما نمیاد!:227:
آنی جان! فکر کنم اون دیگه زمانی اتفاق بیافته که سروکله این آقایون تو خواب ما پیدا بشه!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
نه خواهر من! بنده نیستم:310:
به ولله که بی دل جان گوله ی نمکی .نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
کلی با این متن تو خندیدم .
خیلی بامزه ای .
چقدر این خندیدن حالم را جا آورد . مرسی عزیزم .
به به چه خبره اینجا !!!!!!!! http://www.postsmile.com/img/emotions/216.gif
چه زود گرفتار شدی آنوش جان http://www.postsmile.com/img/emotions/208.gif
آنی جون شیرینی پزی هم بلد بودی خانمی http://www.postsmile.com/img/emotions/176.gifhttp://www.postsmile.com/img/emotions/193.gif
وقتی آنوش که عضو جدیده سری بره تو کار خواب های همدردی دیگه مطمئن میشیم بقیه هم خواب دیدند و رو نکردند ..... (با این حساب فکر کنم مدیر محترم که مسئولیت های تالار با ایشون هست حتما یک شب هم از دست تالار خواب راحت ندارند ) http://www.postsmile.com/img/emotions/218.gif
آقایون خانوما لو بدید کی دیگه خواب تالاری ها رو میبینه ؟ http://www.postsmile.com/img/emotions/135.gif
عالم ماورا از کنترل خارج شده دیگه .
آنی جون چه روح بامزه ای داری شما . خدا حفظش کنه واستون . http://www.postsmile.com/img/emotions/197.gif
باران جان اعلام کردم این دفعه نوبت ژانر وحشت است و در ضمن سناریو خوب هم پذیرفته می شود . درضمن تهیه کننده ی پولدار و اسپانسر هم می گیریم .:325:
غزاله بدو بیا که کاروکاسبی رونقی پیدا کرده تماشایی :310::227:
وقتی نصفه شب آمدم سراغت و در ژانر وحشت ایفای نقش کردم بهتر متوجه ی بامزه بودن روح من می شوی :311:
بهت نمیاد آنی جون http://www.postsmile.com/img/emotions/143.gif
وای وای نه تورو خدا فقط شبا از دست تالار در آرامشم . من هنوز روحم درگیر تالار نشده . http://www.postsmile.com/img/emotions/116.gif
البته شما قدم رنجه کنید به خواب ما تشریف فرما شوید ، بسیار خوشحال میشیم اما همون مهمون یا شیرینی فروش ، رستوران داری چیزی ..... بهتره بابا ، چرا میخوای منو بترسونی آخه من خودم از این خوابای تهیه کننده دار زیاد می بینم (فیلم سینماییه واسه خودش) :311::311::311:
فکر کن !! آنی و یک نقش وحشت ناک با کارگردانی و نویسندگی باران (ناسلامتی خواب منه) خیلی جالبه . ما که نمی ترسیم . شما روحت هر چی سعی کنه مارو بترسونه بازم برای ما بامزه است . :311::311:
باران روح پر فتوح ترسناک من را دست کم می گیری ؟!
صحبتهای تو مرا به یاد یک خاطره ی خیلی بامزه انداخت .
شاید 15 سال پیش بود و یا چیزی در همین حوالی زمانی .
دختر دائی من زایمان کرده بود و به علت اینکه تمام خانواده ی نزدیک وی ( مادر و خواهر و...) خارج از کشور زندگی می کردند من برای مواظبت از او در خانه اش مانده بودم . فکر می کنم 40 روزی از زایمان وی گذشته بود .
او نصفه شب از جایش بلند شد و در حالی که خواب خواب بود و کاملا چشمهایش بسته بوددر تاریکی پسرهای دوقلویش را به نوبت بلند می کرد و به دستشویی می برد تا مثلا ج.....ش کنند . اما در همان حال با بچه ها دعوا داشت !! و با داد و بیداد از آنها درخواست ج ...ش می کرد!!( اساسا ماشالله خیلی خوش اخلاق تشریف داره ) من هم بلند شده بودم و وسط سالن در میان رختخوابها نشسته بودم و به کارهای او نگاه می کردم .
او از کنارم که رد شد مثلا آمدم او را نوازشی کنم و دستم را به پاهای او که از کنار من رد می شد کشیدم .:302: چشمت روز بد نبیند . با تماس دست من به پایش خانم غش کرد و پس افتاد و چشمها برگشت رو به بالا و همه ی چشم شد سفید ی و ..........:302:
خلاصه کلی اقدامات اولیه برای به حال آوردن خانم ناز نازی کردم تا حالش به جا آمد و ماجرا را تعریف کرد اما چه ماجرایی !!!!!:311:
دائما از " ال " ! حرف می زد و .... من هم ابتدا تعجب کرده بودم اما بعد که فهمیدم ماجرای ذهنی او چیست هرهر می خندیدم .
یکی دو ساعتی آقای همسر عزیزش را سر کار گذاشته بود و یک عالمه بچه ی قد و نیم قد هم دور ما را گرفته بودند و به داستانهای فوق رنگی خانم از ال و زائو و اتفاقی که برای او افتاد و .... گوش می دادند و من هم از خنده ریسه رفته بودم و هر از گاهی که خانم می خواست نفس تازه کند یک چشم غره ای هم به من می رفت که مثلا معنی اش می شد : زهر مار برای چی می خندی !!:311:
اما نزدیک 6 ماهی که حسابی قصه ی ال دیدنش را برای همه تعریف کرد از واقعیت پرده برداری کردم !!:311:قیافه اش خیلی تماشایی شد !!:311:
خلاصه که در25 سالگی در نقش ال ایفای نقش کرده ام ببینم در عالم ماوراطبیعه چه می کنم .:311:
با سلام...
خیلی خوشحالم که اعضاء با روحیه شاد و متعادل از هم یاد می کنند.
امیدوارم همیشه در این تاپیک بیاد دوستمان باشیم. منم بیادتون هستم ها :43:
موفق باشید. :72:
چقدر خوبه که ارمان برگشته
f_Zهم برگشته با تصمیماتی جدید ،که امیدوارم با برنامه ریزی که واسه زندگیشون می کنن موفق باشن
امیدوارم بچه های دیگه هم بزودی برگردن:323:
چند وقتیه که جای mostafun گرامی و توصیه ای ارزنده شون در تالار خالیه. امیدوارم ایشان هم روزگار به کامشان باشه و باز هم با نظرات خردمندانه شان و با دست پر به تالار برگردند.
سلام سلام سلام :227:
آقای نقاب ما هم به یاد شما هستیم . :72: اما به یاد همان نقاب سابق چون هنوز نتونستیم با راهگشا کنار بیایم ... :163:
آنی جون من نمی دونستم که انقدر سابقه ایفای نقش در چنین نقش هایی رو داشتید ، ببخشید که دست کم گرفتیمتون . اما مثل اینکه یکم به روحتون استراحت دادید. :311: :311:
f_z عزیز چقدر خوشحالم خانمی که به تالار برگشتی :46: خوش اومدی عزیزم :43:
امیدوارم که حال همه اعضاء خوب همدردی خوب باشه :72:
این نیز بگذرد............. :82:
استادمون می گفت اگر افراد با یکدیگر اختلافی دارند تنها در افکار آنهاست یعنی طرز فکرها متفاوت است نباید بخاطر مخالفت با طرز فکر کسی با اصل وجودی او مخالفت کنیم.
حالا یه جورایی هم فقط اسم من عوض شده....طرز فکر و شوق به اعضاء در من همان است که بوده.
هرچند دست گلتون درد نکنه...ما رو همون نقاب صدا می کنید..بابا یک تکونی به خودتون بدید .. یه راهگشایی یه راه بندونی...راه سازی بگید تا زبونت عادت کنه :311:
می خواهید همون نقاب باشم؟ اون وقت نمی تونید نقاب از صورتم بردارید ها...از من گفتن
گذشته از این مسائل من هم خیلی خوشحالم که در کنار شما عزیزان روز به روز پیشرفت رو تجربه می کنم...اینو از ته دل میگم از شما اعضاء آنقدر خوبی آموخته ام که اگر بنا به جبران باشد سال ها طول می کشد.
به کاربران عزیزی هم که دوباره به تالار برگشته اند خوش آمد میگم. :72::72:
راهگشا جان پسر جوان خوب و فهیم تالار همدردی
اسم..... نقاب - راهگشا وصابر و ....
مهم توانایی و نوع دیدگاه هاست که توسط یک نفر بیان می شود و من به شخصه توانایی و نوع دیدگاه و تفکرات تو را نسبت به شرایط سنی تو خیلی دوست دارم .
و با راهگشا ارتباط خوبی برقرار می کنم .
1- باور این مسئله که هر مشگلی راه حلی دارد
2- می توان از بلد راهی کمک گرفت برای گشودن راه حل مسئله ای که خود نمی دانم .
3- و نمی دانم چرا هر وقت به اسم راهگشا فکر می کنم این شعر به یادم می آید و البته زمانی که کوچولو بودم یک کارتون علمی بود که اسمش خاطرم نیست اما تیتراژش همین شعر بود
گردوی دانش سخت است و دشوار
آیا توانی آن را شکستن
راهگشا پر از انرژی و امید است .
البته کاملا سلیقه ای است
اما نقاب
یک حس بی اعتمادی به انسان می دهد اگر فرد را کاملا نشناسیم و با دیدگاه هایش اشنا نباشیم .
یادم هست در اوائل کاملا به دلیل تاثیری که از اسم نقاب گرفته بودم وصد البته عدم شناخت کافی یک کوچولو با هم به مشگل خوردیم و.......و در آن روزها فکر می کردم نقاب به چهره داری و از تفکرات تو در میرفتم به سرعت برق و باد و بدون تعمق و.....( اووووووش)
خاطرت هست راهگشا :311:
راهگشا محترم امیدوارم که از من ناراحت نشده باشید .
من هیچ ذهنیت بدی نداشته و ندارم چه آن موقع که نقاب بودید چه حالا که راهگشا شدید .
حرف من فقط صرف عادت کردن به اسم قبلی شما بود .
حق با شماست باید به اسم جدید عادت کنیم و شما رو با این اسم بشناسیم و صدا کنیم .
به هر حال ممنون از این که نقاب از چهره برداشتید . (مزاح بود ، تو رو خدا ناراحت نشید ها ) :311::311::311:
سلام چقدر خوبه كه اقاي ارمان بر گشته:72::72:
میدانم که صداقت همیشه خوب نیست اما صادقانه بگم: راه گشا منو یاد جاده صاف کن، لوله باز کن، گریدر...
نیدونم چرا یه خورده برام ثقیله که بگم راهگشا!
آقا چرا همه این اسمهای شما همیشه برای بنده یک راهگشا نیاز داره که ازش نقاب بردارم؟ نمیدانم!
من دلم میخواد شمارو در ذهن خودم راهنما یا فانوس یا دستیار آقای همدردی:311: یا روانشناس بعد از این یا همون که الان داره جا پای خاطرات ما میذاره یا همونکه الان میره پاتوق قدیمی ما یا... چیزهایی اینطوری مجسم و صدا کنم.
البته با همه اینها به انتخاب شما احترام میذارم و سعی میکنم یطوری باهاش کنار بیام(البته علی الظاهر:311:)
میبینی که من چقدر سعه صدر دارم:104: و چقدر open mined هستم:227: