...
نمایش نسخه قابل چاپ
بله آقای مدیر خیلی عالی خیلی هم ممنون:72:
ببخشید زحمت افتادین امروز ..ولی خب مرتب شد اینجا.ممنون
کمی هم مزاح:
خب اشکال نداره تازه متوجه میشید وقتی اتاق هارو بهم میریزید
خواهر یا مادرتون جه زحمتی رو متحمل میشن:biggrin-new:
سلام الهه جانم وقت و عاقبتت بخیر باشه دوست خوبم
میدونی الهه دیگه میخوام خودم باعث خوشحالیم بشم .... خودم برای حال خوبم تلاش کنم .
تا زمانیکه خودم منفعل باشم هیچ تغییر مثبتی توی زندگیم صورت نمیگیره .
ان شاءالله با توکل به خدا بتونم به خودم کمک کنم .:72:
انشالا، حتما موفق خواهی شد ....
یه نکته ای هست، چرا مردمان به هیچ وجه نمیخان قبول کنن که اشکال دارن؟ یا حداقل یه اشکالی دارن؟
چرا از یه نفر نظر میخای در مورد اشکالی که داری، شروع میکنه به نگاه بالا به پایین کردن؟؟؟ اینکه من همه چیو بلدم و تو هیچی نمیدونی!
حقیقتش مثه بزرگوارانی مثه سحر بهاری و باغبان توی دنیای واقعی خیلی زیاده، آدمایی که همه چی بلدن و اصلا نمیشه بهشون گفت فلان اشکال رو داری...البته جسارت به این بزرگواران نباشه، ولی برداشتم این بود که اعتمادبنفس بالایی دارن و شبیه آدمایی هستن که توی دنیای واقعی ن و همه چی رو بلدن و هیچ اشکالی ندارن و وقتی بهشون در مورد نقص خودت میگی که کمکت کنه، شروع میکنه به نگاه بالا به پایین...
سلام ..خیلی ممنونم آقا غلام .
من توی زندگیم به یه نتیجه ای رسیدم ... اینکه یه انسان خودش را همونطور که هست ( با تمام نقاط ضعف و قوت ) قبول کنه و به دنبال نظر مردم درباره ی خودش نباشه و نخواد خودش را با بقیه مقایسه کنه اون برنده ی زندگیه ...
علت اعتماد بنفس بالای بعضی آدما هم همینه ...خودشون رو دوست دارن و همینگونه که هستن قبول دارن ... اگر بخوان پیشرفتی توی زندگی داشته باشن تنها بخاطر تعالی خودشون و حال خوب خودشونه ...نه اینکه بخوان دنبال پز دادن و از این جور کار ها باشن .
من وقتی خودمو زیر ذره بین قرار میدم واقعا به این نتیجه میرسم که اعتماد بنفس پایینی دارم ....الته خیلی وقت هست که دارم تلاش میکنم اگر کاری رو انجام میدم ...اگر پیشرفتی میکنم فقط برای حال خوب خودم باشه نه بخاطر اینکه مردم بهم بگن افرین به سون ....یعنی واقعا دارم خیلی تلاش میکنم ...
ولی خب یه چیزی هم هست آقا غلام اون هم این هست که یه عده آدما توی دنیای واقعی اعتماد بنفس کاذب دارن ... یعنی وانمود میکنن عقل کل هستن ولی در واقع اون ها هم خلأ و اعتماد بنفس پایین دارن ...
یه نمونه اش یکی از دوستان دانشگاهمه که هنوز هم باهاش در ارتباطم ...وضعیت مالی خانواده اش بدک نبود ولی میخواست با بچه های پولدار دوست باشه و باهاشون در ارتباط باشه ....
خریدن لوازم آنچنانی ...فقط برای اینکه وانمود کنه پولداره .... وقتی باهاش صحبت میکردی احساس میکردی مثل یه مشاور خوبه ولی دیدم ازش رفتار هایی که نشون میداد بقیه رو مسخره میکنه ....
متأسفانه یه سری چیزای مهم مثل نیت و باطن پاک ... صداقت و روراستی و غیره بسیار کمرنگ شده و به جاش فقط ظواهر و چیزای سطحی مطرحه ...
همینه، آدمایی که همیشه فگر میکنن درست و صحیح هستن! سم مهلک هستن برای یه مجموعه و کار گروهی. واقعا بقیه رو اذیت میکنن.
اینکه بتونی نقاط ضعف کارت رو شناسایی کنی و در درون خودت با خودت به این نتیجه برسی که اینجاها نقص داری (همون صداقت درونی که قبلنا گفتم)، واقعا واقعا توی یه کار گروهی خیلی مفیده. ولی بدیش اینه که همه میگن ما هیچ اشگالی نداریم و از همینجا مشکلات شروع میشه
...........
سلام
به قولی یه دوستی ،، ما به محیط بیرونمون تسلط نداریم ،،، ولی به درونمون تسلط داریم،،
اینکه یاد بگیریم تو تله بی ارزشی - تله بی اعتمادی - تله بدبینی - تله رها شدگی - تله قضاوت و ....قرار نگیریم ،،
اینکه بدونیم همه آدم ها ویژگیهای خودشون را دارنند ،، و هیچ کس کامل نیست ،
نوع عینکی که به دنیا می زنیم مهمه و سعی کنیم صفر و یکی نباشه .
یه تاپیک هم فکر کنم زدید
ان شالله اونجا بیشتر صحبت می کنیم .
-------------------
پی نوشت :
لطفا بنا و ساختار زندگی خود را مقاوم به زلزله بنا کنید!
خطاهای شناختی و مشکلات ما
تله های شخصیتی
** آوای زندگی **
بله، ممنون میشم نظر ذیگر ذوستان رو هم بدونم. الهه زیبایی ها هم که آنلاین شده ...
با سلام و احترام
ببخشید بچه ها ،، پیشنهادات و مسائل کلی مربوطه به تالار را ، در این تاپیک ادامه بدید : پیشنهاد بهبود فضای تالار
از طرفی اگه انتقادی و یا مسائلی مربرط به مدیران انجمن هست را در این جا : پیشنهادات و انتقادات ، در روند فعالیت های مدیران انجمن
.........................
سلام
این موارد ، مواردی هست که احتیاح به تاپیک جداگانه داره ،،چون امکان داره بحث ها گسترده و یا چالشی بشه ،،،
و از طرفی برای اینکه نظرات دوستان برا شما به یادگار و منظم در تاپیکی بمونه ،،، در این مورد تاپیک بزنید ،،
و به نظرم مشکل در قالب یه مسئله بیان و مطرح بشه ( دونه به دونه ) ! ،،،،نه به صورت نظر سنجی .
جوری که روند مشاوره ای داشته باشه .
اینجوری هم تاپیک هدفمند میره جلو و هم مدیریت بحث ها منظم تره و هم کارشناسان مربوطه می تونند این مطلب را در نظر داشته باشند .
با تشکر :72:
دیگه از ما گفتن بود :305:
د ر پناه حق :72:
سلام اقای باغبانمن هرچی فکر میکنم میبینم تمام این تله هایی که شما گفتین تقریبا کما بیش دارمخندیدم به مادرم گفتم مامان من تله وابستگی دارم گفت تو وابسته نیستی تنبلی :))))))بعدشم گفت اسب تند تند سرشو تکان میده و میدوه میگه یونجه کجاست من بخورمشتره میگه امروز که نشد فردا,خود را که نباید کشت گفتم خیلی ممنونم که همه شتر اسب شدیم:))))))یعنی ما یه همچین خانواده ای هستیم
------------------------------
سلام بر شما ،،
:)
زیاد نا امید نشید ،،،شاید یه جورایی ، همه درگیر این طرحواره ها باشیم ( شدت های مختلف - نوع ها ی مختلف )
همه تو دنیای نسبی خودمون یه مواردی داشتیم ،،شاید یه آسیب هایی داشته باشیم ( از دوران کودکی )
به قول دکتر مونا چراغی تفاوت تو داشتن و نداشتن طرحواره ها نیست ،،تفاوت در نحوی مقابله با این طرحواره ها هست .
مثلا با طرحواره وابستگی ( تله وابستگی ) که فرمودید ، مهم اینکه چی کار میتونیم بکنیم ،،
تسلیمش بشم ،نقطه مقابلش عمل کنم – ازش فرار کنم – یا سعی کنم باهاش منطقی عمل کنم - یعنی تربیتش کنم - رامش کنم و ....
مسئله مهم و گستردهی هست ،،که در تاپیک زیر ادامه خواهیم داد .
ممنون.
تله های شخصیتی
در پناه خدا.
شب آشیان شب زده چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست کسی به فکر ما شدن
از آن تبارِ خود شکن تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر، شهر یار نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر،شهر یار نیست
مرابه خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیست
مرابه خانه ام ببر که عشق در میانه نیست
مرابه خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غم گسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر شهر یار نیست
مرابه خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیست
مرابه خانه ام ببر که عشق در میانه نیست
مرابه خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر شهر یار نیست
http://dl.myfarsmusic.ir/Archive/d/d...am%20Bebar.mp3
سلام دوستان همدردی
عید بزرگ غدیر به همتون پیشاپیش تبریک میگم ان شاالله بتونیم کمی به معرفتمون نسبت به مولا علی ع اضافه کنیم و حق و باطل این روزهارو بهتر بشناسیم
التماس دعا از همه شما خوبان دارم:72:
سلام در ارتباط با حال و احوال کردن و درد و دل کردن، قطعا بین خانم ها و اقایون فرق هایی وجود داره که اشاره شد،
نیاز هر انسانی برای حل مشکلات وجودیش به راهنما مثل نیاز یک ماشین هست به تعمیرکار.
از طرفی نیاز هر انسانی برای تحصیل دانش و آموزه ها به استاد مثل نیاز یک نوزاد به شیر مادر است.
........
عمدتا ما به این دو موضوع و نیاز آگاهی نداریم. خوب دنبال رفعش هم بر نمیایم.
خوشبختانه عده ای به این نیاز واقف هستن و میدانند که نمی دانند. ولی ساکن و منفعل اند.
عده ای دیگر در مقام تحصیل بر میان و حاضر نیستند برای دانستن ساعت ها به جستجو و مطالعه و حتی در پی استاد بودن، باشند.
............
همه ما بعد از دیپلم اگر دانشگاه شهر 1000 کیلیومتری هم قبول شیم احتمال داره بریم، چون نیاز به شغل و علم رو قویا حس کردیم.
ولی برای خودسازی حاضر نیستیم تا سر کوچه بریم که هیچ، حتی روزی پنج دقیقه وقت بگذاریم.
تنها دلیلش هم اینه که به این نیاز پی نبردیم. ممکنه بعضیها مثل من تنبل باشند.
عده قلیلی هستند که این نیاز رو حس کردند، سپس طلب کردن و در وادی دانستن قدم گذاشتن، پشتکار و تلاش داشتن، اول مطالعه کردن، بعد اندیشیدن، سپس در راه اندیشیدن نیازها و سوال هایی داشتند که برای جوابش ناخودآگاه اساتیدی رو جلوی خودشون دیدن .
این فرد الان یک فرد دانا محسوب میشه نسبت به یک فرد کمتر از خودش، که همینطور مثل پله های نردبام وصل میشن به افراد ندان ( شخصی که نمیداند) ولی با طلب دانستن.
............
در این نردبام دانستن اگر کمالگرایی نکنیم و پله ها رو مو به مو بریم بالا بعد از مدتی به پیرها و دانایان اون طبقات بالایی خواهیم رسید.
..........
مثال : شما هم اکنون از نداشتن پیر دانا آزرده اید، ولی همزمان برای افراد دیگر که در همدردی مشاهده میکنیم راهنمای خوب.
نتیجه شما تا طبقه نردبامی که ایستادید هم طلب داشتین و هم دنبالش رفتین.
حال ادامه دادن یا ندادن مسیر نردبام دست خودتونه.
مثال 2:
فیلسوفی میگفت دانشجویان فلاسفه فکر میکنند باید بروند همه فلاسفه رو بشناسند و مطالعه کنند و چون چنین چیزی امکان پذیر نیست، نا امید میشند. من تو صیه میکنم بهشون که فقط یه فیلسوف رو بشناسند، فلسفه رو هم خواهند شناخت.
حال با توجه به این توصیه ما میتونیم یه استاد رو مطالعه کنیم تا ماهیگیری یاد بگیریم، تا اینکه ماهی از یک دانا نصیبمون بشه.
خدا رو شکر ما 14 تا استاد داریم که هر کدومشون رو بشناسیم، سبک زندگی شون رو بشناسیم، انگار همه اشون رو شناختیم.
در این راه ممکنه چند تا پیر دانا سر راهمون قرار بگیرند، ممکنه هم نگیرند، ولی مهم اینه که ما داریم از پله های دانستن بالا میریم.
مثال 3. اخرین پله این نردبام خود انسان هست که با شناخت خودش به گنجینه عظیمی از حقایق دست پیدا میکنه ( نقل از علامه طباطبایی)
مثال چهار: زمان های گذشته انسان ها برای تحصیل علوم و نزد اساتید رفتن، سختی زیادی میکشیدن، خوشبختانه کار برای نسل جدید راحت شده، ما با چندتا کلیک ساده میتونیم نزد استادی مثل علام محمدتقی جعفری بریم که چند سال پیش از دنیا رفتند و از آگاهی های اونها بهره ببریم.
مثال اخر: این راه بسیار پرخطر و پر چالشه که باید خیلی حواسمون باشه تا مثل بازی مارو پله نیش نخوریم تا بیافتیم پایین. مثل اینکه از دانستنمون در هر طبقه مغرور بشیم، یا به طبقات پایین دستی کمک نکنیم، یا در طبقه فکر کنیم همه چیز دان شدیم و غیره
شخصا در پله اول این نردبام هم نیستم، ولی امیدوارم همه اهالی همدردی روزبه روز بالاتر بروند.
سلام ویولت عزیز
میخواستم حالت رو بپرسم بمحض رؤیت پست، من رو در جریان حالت قرار بده. اول از خوبا بگو برام... امیدوارم تاپیک حال و احوال رو بخونی:72:
..........................................
پیشاپیش عید سعید غدیر خم هم بر همتون مبارک باشه، همیشه به شادی عزیزان همدردی:72::heart:
سلام عید شما مبارک
حالا بیایم سراغ خانوم سون
خانوم سون به نظرم انقدر سخت نگرید و به کاری علاقمند باشید که دوستش دارید
همین که درگیر هستید که تغییر کنید خودش موجب استرس شما و در نهایت حال بد شما میشه
توکل بر خدا مثل افتادن یک قطره در رود خداوند هست رود به هر سمتی که بخواهد شما را میبرد
شما تلاشتان را انجام دهید ولی بقیشو بسپارید دست خدا
خداوند میفرماید
الم یعلم بان الله یری
ایا نمیدانی که خداوند میبیند
ووووو
حالا که انقدر منتظر انگیزه هستید تا کاری انجام بدید سخنرانی مذهبی گوش بدید یا پیج اساتید روانشناسی گوش بدید
امام علی علیه السلام می فرماید خیر الامور اوسطها
نه خیلی خودتان را رها کنید نه خیلی سخت بگیرید
از کم شروع کنید تا وسط
امیدوارم به حق امشب خدا همت علوی به شما عنایت فرماید
امین
این عکس رو دیدم حیفم اومد براتون نگذارم.
اون گذشته ها کلی جوجه رنگی داخل یه کارتون میریختن و میاوردن برای فروش... من همیشه مشتری ثابتشون بودم و گوشه ی حیاتمونم محل نگهداری از جوجه های بی سرپرست.
یه مدت که پیشم میموندن هر جا میرفتم یه مشت جوجه دنبالم میدویدن.
همیشه مراقب آب و دونشون بودم، نوازششون میکردم و مراقب سلامتشون بودم. وقتی غذا نمیخوردن بزور کلشونو میگرفتم و میخواستم بهشون بدم ... :))) خدا ازم بگذره
یادمه وقتی مینشستم میومدن ازم بالا میکشیدن و میرفتن کنج آستینم خودشونو به زور جا میکردن و میخوابیدن.
یه گربه ای هم داشتیم همیشه رو دیوار چشم تو چشمم بود، همون که گم شدن جوجه ها میفتاد گردنش و قد کوچیک منم بهش نمیرسید...
یاد اون دوران بخیر
ما بر خلاف جوسازی های رسانه های مجازی نسل خوشبختی بودیم ... و هستیم.
سلام خادم رضا عزیز :72:
امیدوارم حالتون خوب باشه .
نمیدونم چطور این تاپیک رو مدتی ندیدم .... الآن پستتون رو دیدم و ببخشید بابت تأخیر در پاسخ .
خیلی ممنونم ازتون که به یادم هستین .... بیشتر از همه به سنم فکر میکنم ..احساس میکنم با این سن باید دختر کاملی باشم و دیگه الآن زمان تغییر نیست ولی با خودم میگم هر وقت ماهی رو از آب بگیری تازه اس ... ان شاءالله هر چه زودتر به نتیجه ی مطلوبم برسم .
از دعای زیباتون هم خیلی خیلی ممنونم ... امیدوارم خدا بهترین هاشو قسمتتون کنه و سلامت باشین
سلام به همدردیهای عزیز، امیدوارم حالتون خکب باشه و به قول این مجری برنامه کودک، دماغتان چاق باشه.
سحر بهاری اتفاقا ما نسل بدبختی بودیم به نظرم. اینکه با یه تعداد جوجه بازی کنی به نظرم خوشبختی نیست. اتفاقا من توی دوران کودکیم خیلی کارای باحالی کردم که دلم برای اون کارا حسابی تنگ شده. ولی با این حال به نظرم نسل خوشبختی نیستیم ما... بگذریم.
همه همدردیها خیلی بهتون ارادت دارم. بیاین بگین چطوره اوضاتون؟ خوبین؟
سلام آقا غلام انشالله حالتون خوب باشه.
بظاهر قضیه نگاه نکنین ، باطن و اون اثرش رو ببینین. مثلا عروسک بازی، بازیهای گروهی، نگهداری جوجه ها و ... اینها همه تمرین بودن و کلی بما در بزرگسالی کمک کردن.
باید دیدگاهمون رو تغییر بدیم و اگر چنین نکنیم در هر دوره ای که بدنیا می آمدیم باز همین احساس ناخوشایند رو به دوش میکشیدیم:72:
دوستان ممنون از راهنمایی و توجهتون
پ.ن. غیر مرتبط :311::
به به باغبان خان
کِی اومدی
کِی صورتی شدی؟ :311: تبریک
خانم سحر بهاری به شما هم تبریک میگم
دلم تنگ شده برا اینجا.
متشکرم آقای m.reza91 گرامی
امید داریم در تالار مثل سابق قعالیت داشته باشید، چون بنظرم تالار نیاز داره آقایانی مثل شما که قبلا فعالیت بیشتری داشتند در برخی تاپیک ها که کاربر آقا هستند، حضور پیدا کرده و راهنمایی های ارزشمندی رو برای اونفرد از دید یک آقا داشته باشن.
پ.ن
پست شما رو به تاپیک احوال پرسی انتقال دادم.
موفق باشید:72:
راستی با اون روشی که برا ت نوشتم می تونی انجمن آزاد را اوکی کنی ...من باز یه خبری به بالایی ها میدم :72:
به ما پیرمردها هم سر بزن جَوون :))
حق یارت .
http://www.hamdardi.net/imgup/659065e9efeb738584.png
پنج شیش سال پیش سریال این تریتمنت رو دیدم، به دوستانی که گار روانشناسی انجام میدن، توصیه میکنم ببینند. سریال آموزنده ای هست، علی الخصوص برای اونایی که کار روانشناسی میکنن...
سلام سحر خانم بهاري عزير من اصلا اينجارو نديده بودم ممنون كه انقدر مهربوني حالم رو پرسيدي براتون نوشتم كه چندان خوش نيستم راستش اخرين بار كه همسرم اومد واسه فوت پدر بزرگم بود رفت بعدش زنگ زد گفت تو بايد بياي تهران استقلال مالي نداشته باشي به دليل غير منطقي كه ادماي مثل تو نبايد داشته باشن و بشي زن خونه خواسته هاي منو براورده كني و تحت يه مشاوري كه من ميگم باشي دو سال !كه بهت بگه چي كني نكني من واقعا هنگ كردم چون من كارم رو دوست دارم شوهرم هم ولي چجوري اخه اين چه پيشنهاديه گفتم من حاضرم بيام تهران ولي منطقي تو الان داري تحت دو راهي ميزاري منو بزار رفت و امد كنم گفت نه از ديد من همينه يا جدابشيم و شروع كرد كلي ايراد گرفتن و قهر كردن،بعد چند روز زنگ زدم حالش رو بپرسم و اصلا بگم باشه و از اين لجبازي مسخره دست بردارم بلاخره يكيمون بايد كوتاه بياد و اون منم چون من تحت محاكمه هستم ولي ميگه نه فايده نداره ما بايد جدا بشيم تو تغيير ناپذيري منم همينطور فايده نداره و ...،ببخش همش خبر بد بود تا خوب،راستي منم سيدم يه روزايي ته كيسه هام رو همسرم درست ميكرد امسال اصلا انگار مني وجود ندارم :47:
سلام عزیزم خواهش میکنم.:72: ایرادی نداره
بالاخره جدای از تاپیکا و مشاوره ها... باید یه وقتایی احوال همدیگر رو بپرسیم. چه نکات خوبی رو اشاره کردی.
لطفا یه تاپیک جدید ایجاد کن و همین چیزایی رو که نوشتی اونجا بنویس تا بیایم و مشورت بدیم. تو تاپیک قبلیت به اینموارد فکر میکنم اشاره نکرده بودی...
لطفا سعی کن تمامی مطالب رو بگی ( چیزایی که دربارش صحبت کردین ) تا بتونیم بهتر مشورت بدیم.
مثلا وقتی یکی میره دکتر اگر بگه شکم درد دارم یچیز کلی گفته ولی اگر دقیق تر بگه مثلا در ناحیه چپ شکمم بخاطر یه ضربه زمان تمرین ورزشی درد دارم، دکتر خیلی زودتر میتونه دنبال درمان و چرایی باشه.
منتظریم تاپیک جدید ایجاد کنی:72:
.........................
سلام آقا غلام ،،،
وقتی می یای ....وقتی می یای ....وقتی می یای .....
وقتی می یای صدای پات از همه جاده ها می یاد
انگار نه از شهر دور ،بلکه از همه دنیا می یاد ،،
:)
به قولی این دوره زمونه ، زندگی مسائل خودش را داره ،،، از بیماریهای مختلف تا گرفتاری ها ی ریز و درشت .....ولی خب باید زندگی کنیم ،،
یه بار با مادربزرگ خدا بیامرزم صحبت می کردم ...ایشون از جنگ جهانی اول و سختی های اون زمونه صحبت میکردند ..... می گفتند می گذره .
تابستون باید گرم باشه ...زمستان سرد
زندگی هم فکر کنم اینجوریه ...
سختی و خوشی هاش باهم قشنگه .
به قول میرزا :
حال خوب از درون آسون تره رسیدنش ، تا از بیرون .
یه جورایی حال خوب یا احساس امید از درون پایدارتره .
با این تفاسیر ..
شکر خدا ...خوبیم .
ان شالله شما هم خوب باشی غلام عزیز و سایه ات باشه .
دس دس دس ....باغبان مرخص
یا حق.:72:
یادش بخیر جوجه رنگی منم 4تا داشتم. یه بار گربه یکیشونو گرفت برد، طفلک برادرم 3 تا پشت بوم دنبال گربه کرد و از دهن گربه نجاتش داد. جوجه هه تا آخر عمرش یه پاش چلاق شد و جالب اینکه از اون 4 تا جوجه فقط همون زنده موند بقیه شون مریض شدن مردن.
نه خوشبخت که به نظر من نبودیم. حالا درسته تفریحات خودمونو داشتیم که به بچه های الان بگی با یه نگاه عاقل اندر سفیه مخلوط با تاسف بدرقه مون میکنن :) ولی مصیبتامون از شماره خارجه واقعا
پر کردن پیت نفت از تانکر تو حیاط پر برف برای بخاری نفتی که خود بخاریه همیشه نصفش سرد بود! من نمیدونم خونه رو چجوری میخواست گرم کنه، لباس بیرونمون با لباس خونه مون زیاد فرقی نداشت :311:
عوض کردن 4 تا کپسول گاز خالی با پر از خاوری سر کوچه که نامرد همیشه ی خدا 11 شب میومد!
درس و مشقای زیاد و کسل کننده ی مدرسه
کنکورای رکوردشکن و منفجر از جمعیت، معلمای فرصت طلب، دانشگاه آزاد، استادای بی حوصله، شهریه های کمرشکن، سربازی، بازار کار اشباع شده و این چند سال آخرم که اومدیم یه تکونی به خودمون بدیم حضرات اعلام کردن آب قطعه....
اون آهنگ جبر جغرافیایی محسن نامجو هست، ما دهه شصتیا علاوه بر جبر جغرافیایی، به جبر زمانی هم دچار بودیم.
همش در حال نقشه کشیدن برای فرار از مدرسه!! جالبه که همه بچه های کلاس پشت سر من راه میفتادن برای فرار ازمدرسه :311:. چون درسام همیشه خوب بود، اونا به من نگاه میکردن، اگه من فرار میکردم، اونام فرار میکردن، میگفتن این که درساش خوبه، فرار میکنه. ما فرار نکنیم؟؟!!!:311:
الان خانواده ها دو تا بچه بیشتر ندارن. فلذا به تکتکشون میرسن پدر مادرا. زمان ما هر خانواده هفت هشت تا بچه حداقل داشت. ما هم مستثنا نبودیم. بهترین روزهای عمرمون (18 تا 22-23) رو با جیبای خالی سپری کردیم. گفتیم مستقل بشیم بریم سرکار، پول دربیاریم. چون سربازی نرفته بودیم، هیچ جایی قبولمون نمیکردن. گفتیم باشه، کار پاره وقت برمیداریم. پوستمون کنده میشد، یه پروژه تحویل میدادیم، یه پنجاه هزار تومان مینداختن کف دستمون. هی هی ...
دوران ما شاید خاطره انگیز باشه، ولی شیرین نبود به هیچ وجه.
آقای اسکار فیس متشکرم
یادش بخیر
بله، هر دوره ای مسائل خودش رو داره ، الان مردم راحت تر زندگی میکنن و بچه های دهه ( هفتاد و هشتاد و نود و ... ) شرایط خیلی بهتری دارن.
در گذشته مشکلات برای ما یجور بود، برای بچه های دهه هفتاد و هشتاد و نود و... یجور دیگست، فقط نوعش فرق میکنه.
مسائلی که برای نسل های بعدی اتفاق افتاد بنظرم از عوض کردن کپسول های گاز و پر کردن پیت های خالی نفت ناراحت کننده تر بود. خیلی وقت ها افرادی که برای گرفتن مشورت در اینترنت میبینم سن و سالی ندارن اما درگیر مسائل مختلف و اغلب حادی هستن که شاید هنوزم که هنوزه نسل دهه شصت و قبل اون اون ها رو تجربه نکردن.
ما در عین مشکلاتی که داشتیم اما درگیر بسیاری از آفت ها و آسیب ها هم نشدیم.
بنظرم باید به یک تعریف درستی از خوشبختی برسیم.
احساس خوشبختی مبتنی بر علایق، تفکرات و شناخت فرد از خودش و محیط پیرامونش هست، در واقع خوشبختی از درون افراد سرچشمه میگیره.
افرادی که احساس خوشبختی میکنن نیمه ی پر لیوان رو میبینن، اونها از کوچکترین اتفاقات همون حظی رو میبرن که از بزرگترین غافلگیری ها دیگران میبرن.
اونها سعی میکنن تفکرات مثبتی داشته باشن و زندگی رو مثل یک شاخه گل ببینن که در کنار تیغ های روی شاخه گلی خوش رنگ و بو قرار داره.
این آدما یچیزی رو خوب بلدن اینکه مدام غر نزنن و وسواس بخرج ندن. یاد گرفتن در لحظه زندگی کنن و فشارهای روحی خودشون رو با انجام کارهایی که دوست دارن و ارتباط سالم با آدمها کاهش بدن.
آدمای خوشبخت توقعات کمی از زندگی دارن در عین حال که اهداف زیادی دارن و چون خوشبینن برای هر کدومم تلاش هایی رو انجام میدن و این کمکشون میکنه به رؤیاهاشون برسن.
اونا میدونن خندیدین یک نعمته و براش وقت میذارن، تقویتش میکنن و سعی میکنن اونو جزو برنامشون قرار بدن. مسئولیت شکست هاشون رو بعهده میگیرن و بخودشون قول پیروزی میدن.
و...
باید بدونیم خوشبختی لذت بردن از مسیره، نه مقصد!
آدمای زیادی هستن که همیشه از ما بهترن ( پولای بیشتری دارن، محبوبیت زیادی دارن، عالم ترن ، زیباتر و خوش اندام ترن، شغل بسیار خوبی دارن و ... ) اگر مدام خودمونو در دام مقایسه با اونها بندازیم دچار نارضایتی میشیم. اگر مدام سعی کنیم به اونا برسیم یعنی خوشبختی رو در انتهای یک مسیر در نظر گرفتیم و هر چه بدویم تمام انرژی ما از بین میره و از میانه های یا اواخر مسیر الفاتحه :) و در خوشبینانه ترین حالت اگرم بهش برسیم بنیه ای برای شادی و درک لذت اون رسیدنه نداریم.
پس برای درک خوشبختی لازم هست به رضایت درونی برسیم و دنبال معنی جدید و درستی از خوشبختی واقعی باشیم. :72:
خواهش میکنم. البته من هیچ وقت نگفتم که نسلای بعدی مشکل ندارن یا مشکلشون کمتره یا بیشتره. مسابقه بدبختی که نیست. اتفاقا اونا هم یه جور دیگه داغونن. کلا مملکت به فناس خیالتون راحت :)ولی مسئله اینه که مشکلات ما تموم نشدن! بحران نسل دهه 60 که یکی از اصلی ترین دلایلش سیاستای ازدیاد جمعیت بود ادامه داره و هر چی جلوتر میره بغرنج ترهم میشه. سوای این قضیه، ما یه جورایی توی دوره ی گذار از سنت به مدرنیته افتادیم و مسائلی رو تجربه که کردیم که پدر مادرامون هیچ تجربه و ایده ای برای برخورد و مدیریتش نداشتن. بله منم قبول دارم خوشبختی از درون آدما سرچشمه میگیره، ولی یه حداقل های بیرونی هم باید داشته باشه. که تو این اوضاع احوال فعلی جامعه من یکی بعید میدونم بشه بهشون رسید.
بله آقای اسکار فیس مسائلی مطرح هست ولی توانایی ها و داشته های خودتون رو دست کم نگیرین ... آدمای زیادی هستن که به داشتن موقعیت شما راضین. با حداقل ها حداکثر زیبایی رو به نمایش بذارین.
تو تاپیک هنر من یه عکس هست از گردنبندی که تنها با ضایعات بطری های پلاستیکی درست شده و یک پیج بزرگ با فالورهای میلیونی هست که با اشیای دور ریختنی که هر روز باهش سر و کار داریم کارای زیادی انجام میدن.
یخورده باید از پوسته ی نمیتونم و نمیشه و فایده نداره و ... خارج بشیم. شاید یجورایی شعاری بنظر بیاد اما امکان داره.
من چند روز پیش در جریان ازدواج دو، سه تا زوج بودم که دو تاشون حدود ۲۵ سال سن داشتن. آقا صبح ها جایی مشغول بکار بودن و بقیه وقتشونم با کار تو آژانس میگذروند و خانمشم خونه دار بود. واقعا با یه زندگی حداقلی تو یه خونه خیلی کوچیک یه جای دور شروع کردن. پول و ارث و میراثیم در کار نبود...
ولی الان مثلا یه آقا هست میبینین پول تو بانکش اندازه پول پیش یه خونس، ماشین زیر پاش کلی ارزش داره، تو یه شرکت یا اداره مشغول بکار هست و حقوق میگیره، چهار ستون بدنش سالمه... میگه نه شرایط بده من زن نمیگیرم.
این نه گفتنه بخاطر شرایط امروز نیست ( نه که شرایط بی تأثیر باشه برعکس الان شاید خیلی ها مشکل داشته باشن ) ، بخاطر اون مدار اشتباهی هست که توش اسیر شده و نمیتونه ازش خارج بشه و تا زندست دور خودش میگرده...
مشکلات همیشه هستن و حتی ممکنه بدتر هم بشه، اما عمر آدم کفاف نمیده یا از اول شروع نمیشه ... انسان باید اراده کنه از یک جایی به بعد تغییراتی رو انجام بده.
خودشو باید بندازه تو جریان رودخانه... باید حرکت کنه و از حرکت و تغییر و تحول نترسه.
بحث در این مورد زیاد هست و مجال کم. شما هم البته مسائلی رو اشاره میکنین که برخیش مشکلات نسل جوان هست.
انشالله روزهای خوبی منتظر شما باشه، موفق باشین:72:
یادش بخیر قدیما گل آقا یه کاریکاتور چاپ کرد که توش دولت اومده بود وضعیت اقتصادی مردم رو بررسی بکنه. مامور اومده بود خونه زندگی طرف رو جمع زده بود دیده بود یه خونه 10 تومنی پایین شهر داره، یه ماشین 2 تومنی و .... آخرش دیده بود مثلا 20 میلیون سرمایه داره. ماموره به دستیارش گفت بنویس میلیونر فقیر :) اون کاریکاتور در واقع اوضاع احوال 20-30 سال بعدمون رو داشت نشون میداد. آره الان خیلیا ظاهرا خیلی چیزا دارن ولی تو اقتصادی که همه چیز به مویی بنده، از کجا معلوم فردا همون یذره رو داشته باشه.
امیدوارم اون زوج ها خوشبخت بشن ولی کم هم ندیدم زوج هایی که هر سال مجبور بودن برن دو محله پایین تر اجاره کنن. در نهایتم درامدشون کفاف اجاره خونه رو نداد و اثاثیه شون رو بردن خونه پدر مادراشون. اون زندگی زندگی میشه دیگه؟
اگه قابل بدونین من هم کف همین جامعه دارم زندگی میکنم، از شاگرد صافکاری کار کردم تا فروش لباس عروس و لوازم برقی ماشین سنگین و مجوز اقامت اتباع خارجی و ترجمه و .... همه ی اینا در کنار کار تخصصی خودم. پز نمیدم میخوام بدونین انعطاف به اندازه کافی داشتم و دارم ولی دیگه کار از این حرفا گذشته.
یه بالانسی باید باشه بین سختی ها و آسونیهای زندگی. من جوون میام میشینم حساب میکنم ماهی انقدر پس انداز کنم 88 سال دیگه میتونم یه واحد آپارتمان فسقلی بخرم :| خوب من الان از پوسته ی نمیتونم خارج بشم یا داخلش بمونم؟ دیگه مصیبت هم یه حدی و یه لیمیتی باید داشته باشه. چرا باید اوضاع به این حد از تخیل برسه که من نوعی مجبور بشم انقدر استانداردامو بیارم پایین و برم بیابونای دارغوزآباد و تازه یه فسقل جا رو "اجاره" کنم؟!؟ مردم دیگه به هرچیزی دارن چنگ می زنن بلکه خودشونو از این ورطه نجات بدن. یه روز دلار، یه روز سکه، یه روز بورس، یه روز بازاریابی شبکه ای، یه روز کوفت، یه روز زهرمار! ولی هرچی بیشتر دست و پا میزنن فقط دارن بیشتر فرو میرن. آره بعضی ها هم بودن که با ایده های بکر و خوبی که داشتن به خیلی جاها رسیدن ولی به قدری تعدادشون کمه که جزو استثنائات حساب میشن. ما داریم در مورد عامه ی مردم صحبت میکنیم.
ببین از جوجه رنگی به کجا رسیدیم :311:
سلام اسکارفیس
ان شالله خوب باشی
راستی اون ماشین را راه بنداز ، اونکه تو صندلی داغ داشتی تعمیرش می کردی و می ساختیش - ما هم سوار کن :)
البته ما غازها :) می دونی که ... هوایی کار میکنیم ،،فکر کنم ماشینت شبیه سفینه بود :)
میگم احتمالا 2JZ-Engine هم وارد بحث بشه :))
محمد 29 را می دوستم می یان ولی عجبیه 2JZ-Engine نیامدن - ان شالله خوب باش ( بذار فرصتتی بشه - احوالشون هم بپرسیم ) :)
من و ام واز و ...تازه خویشتن داری داریم می کنیم ، مگرنه الان 10 صفحه جلو رفته بود تاپیک :)
این بحث ها از نقطه ای شروع میشه ، از اقیانوس ها و دریا ها عبور می کنه ،،میرسه به جنگل های آمازون ...از اونجا میرسه به بیابان های مصر و از اونجا میره تو فضا و تونل های فضایی :)
مبحث گسترده ای هست که هر فرد هم اندیشه و دغدغه های خودشو داره ؛؛ و مجال تاپیک حال و احوال نیست ،مگرنه اینقدرررررررررررررررررررر رر حرف دارم و داریم در این موضوعات که فقط خودت می دونی :))))
بازی دیشب قرمز ها مساوی شد :)
مساوی قشنگی بود :)
بارسا هم که 8 تا خورد از تیم محبوب من :)
.......................
امروز داشتیم درمورد مطلب جالبی بحث می کردیم ، به عنوان اسارت مدرن :
اسارت فقط در زنجیره ها و قفس ها ی آهنی نیست ،،
شاید ترس ها - وابستگی ها و دلبستگی ها ی نا امن - کمال گرایی ها - نا امیدی ها - مقایسه ها و... از اسارت مدرن ما آدم ها باشه .
چاره چیست ؟
چاره رهایی و آزادگی و تلاش در مسیر درسته ،،
تا کی ؟
تا موقعی که زنده ایم .
نتیجه مهمه ؟
به نظرم تلاش ِ مهمه.... و اینکه از جانب خودمون و توان خودمون ، تلاش خودمون را بکنیم و بقیه اش را بسپاریم به خدا ،، ( که حتما برا همه مون اینجور بوده و خواهد بود )
به قول یکی از دوستام : زندگی آسون نیست ....نباید هم آسون باشه ،،همانند زندگی مورچه ها و دیگرپدیده های آفرینش :72:
مخلصیم اخوی :43:
ماشین کار داره :) فعلا رفته واسه آستر :310:
بازی دیشب من عین موج سینوسی شده بودم یا تو طاق بودم یا کف زمین :58:
بازی بارسا که خیلی حال داد. من رئالیم. یه رفیق بارسایی داریم رئال که حذف شد دهن منو سرویس کرد. الان دو روزه پی ام بارونش کردیم خبری ازش نیست رفته تو غار :311:
میدونم حاجی در جریانم :) مثنوی هفتاد من داریم همه مون :)
- - - Updated - - -
اون بنده خدا هم درگیر خواستگاری جدیده شاید. ببینیم این دفعه دست پر میاد یه شیرینی بخوریم :)
سلام
ممنونم از دوستانی که پدرم رو دعا کردند به خصوص از فرشته مهربان و ترنم آرامش عزیز.
یه روز صبح زود پدرم از بیمارستان تماس گرفت که کجایی، گفتم خونه خودم، پدرم در کمال نا امیدی گفت پس دیدار به قیامت.
خیلی حالش بد بود و هزیون می گفت، به تشخیص اشتباه دکترها هم از شب قبلش برده بودنش بخش بیماران کرونایی.
همون روز رفتم بازار و لباس سیاه خریدم و ساک خودم وبچه ها را بستم و برای دیدار آخر راهی اصفهان شدم.
زمانی که رسیدم اصفهان بابا رو. مرخص کرده بودند، با پیگیری هایی که خانواده انجام داده بودند مشخص می شه بیماری پدر ربطی به کرونا نداره.
به توصیه یکی از بنده های خوب خدا طب اسلامی را همراه با درمان پزشکی شروع کردیم و خدا رو شکر امروز پدرم خودش نشست پشت رول ماشین و با مادرم یک مسیر نزدیک رو رفتند.
.
.
.
پدرم هنوز هم حالش خیلی خوب نیست و با توجه به بیماری هایی که داره خیلی نیاز به مراقبت داره.
اما لباس مشکی ها ته ساک موندن.
هیچ کدوم از اون اتفاقات نیفتاد و به یکباره همه چیز از این رو به اون رو شد.
خیلی خوشحالم که پدرم زنده هستند، باید شاکر باشم از خدا، ولی چرا من هنوز طلبکارم از خدا. حال خوبی ندارم.
این همه نعمت دورمه، خدا این همه هوامو داره، ولی ناراضی ام.
سلام به همدردی ها
امروز روز پر کاری برای من بود
همینجوری که توراه برم بیام بود نشسته بودم در مترو .یدفعه اقای خبرنگار اومد اقای یوسف سلامی زارت اومد به ما گفت میخوان جریمه رو بکنند ٥٠٠ هزار تومن
من که از همه جا بیخبر گفتم بررررای چییییی
گفتند برای ماسک
منم که تریپ روانشناسانه برداشته بودم در ذهنم اومد که بهشون بگم انسان ممکن الخطاست گویا حتمی الخطاست
گفتم اینو بگم دعوا میشه ترجیح دادم سکوت کنم و مثل اقای مهران مدیری زل زدم تو دوربین و به گزارش گر نگاه کردم:))))))))
ایشونم از بغلیمون پرسید خانومه گفت از مننننن میخوان بگیرن چراااااا:))))))
خانوم بغلیه گفت بگیرید بگیرید بیشتر از اینا بگیرید :)))))))
وای خدایا شکرت
امروزم گذشت و خوش بودیم
سلام خانم بی نهایت
خدا را شکر احوال پدر گرامیتون بهتر هست ، ان شاالله سلامت باشند .
الحمد الله بخیر گذشت .
به نیت سلامتی امام زمان (عج ) می تونیم دو رکعت نماز بخونیم و نورهای معنویش را هدیه بدیم برا سلامتی امام زمان (عج )
می تونید برا سلامتی پدر گرامی هم این کار را کنید .
اینجوری هر روز براشون دعا می کنیم.... و هم راضی میشیم به رضای خدا و اتفاق های روزگار .
اینکه فرمودید لباس های سیاه ته چمدون موندن ،،یه مطلب خدمتتتون بگم ،،
من خودم دو تا چمدون دارم که بستم خیلی وقته :)
یکی برا زلزله تهران + یکی هم دلیلش را نمیگم :)
این مدل من ، مدل اضطرابی نیست :)
به خونواده میگم خنده شون میگیره .
اگه حوادث و خطرها ( مثل بیماریها - تصادف- اتفاق ها و ....) در ته ذهنتون اضطراب دارید و مداوم هست ،،،، این طرحواره را وقت داشتید بخونید و حتما با خانم فرشته مهربون در این زمینه مشورت بفرمایید :
طرحواره ی آسیب پذیری نسبت به ضرر
طرحواره ی آسیب پذیری نسبت به ضرر 2
طرحواره ی آسیب پذیری نسبت به ضرر 3
طرحواره ی آسیب پذیری نسبت به ضرر 4
کسانی که مضطربند - (طرحواره آسیب پذیری)
ممنون که خبر دادید
در پناه حق .
..............................................
برا حمایت از ما و اسکارفیس دکمه زنگوله را فشار دهید ( منظور همین دکمه تشکر هست )
:applouse:
خب ،،، دس دس دس باغبان مرخص :)
سلامت باشید
د رپناه خدا.:72: