RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
زیاد هم به دنبال کشف حقایق اینچنینی نباش ، تو باید به زندگی ات سروسامان بدهی و مسائل را اولویت بندی کن به مسائلی فکر کن و اولویت بده که مشکلاتت را حل کند و به تو و زندگی ات کمک کند . دوست عزیز یادت باشد که طرف مقابل تو هم صاحب تفکر است ویقین در توخصوصیاتی می بینند که به ارزشهای تو می افزاید . موفق باشی وهم . تو می توانی اوضاع را سرو سامان بدهی فقط متمرکز باش و از مسائل حاشیه ای پرهیزکن .جدا پرهیزکن .
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
عزیزم چرا اینقدر خودت رو عذاب میدی این اصلا موضوع پیچیده ای نیست خانواده همسرت میدونن در صورت جدایی به پسرشون هم لطمه وارد میشه و همچنین از علاقه پسرشون نسبت به تو خبر دارند و نمی خواهن اگر اتفاقی افتاد پسرشون انها رو مقصر بداند ولی اینها اصلا مهم نیست یک اس ام اس به شوهرت بزن و بگو اگه هنوز دوستت داره تا بعد از امتحاناتت صبر کنه تا مفصل با هم صحبت کنید و توی این مدت اجازه بده تو درست رو راحت بخوانی بعد هم دیگه به هیچ چیز جز در ست فکر نکن تا زحماتت به هدر نره آروم باش عزیزم خدا با توی
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز برخورت عالی بوده البته منهای جر و بحثا آخه ببین تو الان فقط می خوای اونا رو متوجه اشتباهشون کنی می خوای که حد و مرزا رو بشناسن توی همه ی برخوردات با اونا یه چیزی رو هیچ وقت یادت نره تو قراره یه عمر با اونا رفت و آمد داشته باشی... به هر حال زندگی ادامه داره و رفت و آمد با اونا اجتناب ناپذیره.
چند نکته من به ذهنم میرسه سعی کن بهشون فکر کنی:
*اول اینکه قاطع باش اصلا کوتاه نیا و در بدترین شرایط هم سعی کن ادب و احترام رو رعایت کنی (البته منظورم این نیست که تا حالا رعایت نکردیا) وگرنه آتو دستشون میدی که بعدا تلافی کنن
*نمیدونم الان که همسرت اس ام اس می زنه تو جواب میدی یا نه ؟ ولی الان که داره تا این حد التماس می کنه نه این که کوتاه بیای ولی بی تفاوت بی تفاوتم نباش چون ممکنه یهو همسرت حالت تدافعی بگیره و روندشو تغییر بده.
* همسرت رو متوجه اشتباه خودش و خونوادش بکن منظورم اینکه متوجه بشه که هم خودش اشتباه میکنه و هم خونوادش و برای بخشش هر دوشون باید اصلاح (دقت کن اصلاح نه اینکه الان فقط برای تموم شدن قائله قبول کنن )بشن.
*در مورد بی احترامی به خونوادت بهش هشدار بده (من روی حفظ احترام خونواده از طرف داماد خیلی تاکید دارم)
*حتما با مشاورت قبل از هر اقدامی مشورت کن در واقع این چیزایی که به ذهنم رسید و نوشتم برای قبل از مشاوره است.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام من همون وهم هستم نمی دونم دیروز چی شد که نمی تونم با اسم وهم بیام توی سایت!
دیروز بعد از اینکه با عموش در مورد کار صحبت کردیم ازم خواست تا بریم بیرون و شام رو باهم بخوریم و در مورد نامزدم باهم حرف بزنیم اول قبول نکردم ولی وقتی گفت این صحبتها بین خودمون میمونه قبول کردم
تا برسیم رستوران توی راه خیلی نصیحتم کرد مشخص بود که قصدش آروم کردنمه منم بی رودربایستی بهشون گفتم من آرومم اگه اونجا نامزدم منتظرمه نیاز به اینهمه انرژی تلف کردن نیست فقط کافیه بهم بگید من بچه نیستم و نمی خوام بچه بازی در بیارم ولی اگه تا الان هم حرفی با نامزدم نزدم به خاطر اینکه نمی خوام بیشتر از این چهره اش پیشم خراب بشه و ازشون خواستم که با نامزدم روبرو نشم
قبول کرد و زنگ زد به نامزدم که سر میز ما نیاد
رفتیم رستوران غذامون رو خوردیم درباره کار هم صحبت کردیم تا بازم حرف رو کشوند به من و نامزدم....... بهشون گفتم من قبل از تموم شدن امتحاناتم نمی خوام با کسی حرف بزنم امتحان قبلیم رو با دسته گلی که برام فرستاد بود سر کلاس خراب کردم ولی اگه امتحان بعدیم رو خراب کنم مشروطم......دانشگاه و درسم خیلی برام مهمه اگه اینطوری بشه برای من حکم کربلا رو داره خراب بشه چشام کور و گوشام کر میشه بگید فعلا با من کاری نداشته باشن بعد از امتحاناتم با شما صحبت می کنم اگه مشکل رو تونستید حل کنید با بقیه هم صحبت می کنیم اگه اینجوری نباشه من نمی خوام کسی از اونا رو ببینم و این حرفا هم ربطی به خانواده ام نداره من اگه بخوام می تونم جلوی خانواده ام وایسم ولی الان کسی رو لایق این کار نمی بینم بعدشم الان هم اگه خانواده ام پاشون به این موضوع باز شده به خاطر اینکه خودم ازشون خواستم که یه کاری بکنن واقعا با نامزدم و خانوادهاش دیگه نمی دونستم چیکار کنم
نامزدم از دور ما رو می دید ولی جلو نیومد وقتی هم که از رستوران اومدیم بیرون همراهمون اومد و سوار ماشین شد که من رو بذارن خونمون طول مسیر فقط خوابیدم و آهنگ گوش کردیم جلوی در خونه هم عموش مثل همیشه بوسم کرد و گفت شما لیاقت همدیگر رو دارید فقط یکم خام و ناپخته عمل می کنید سیاست برای زندگی اصله......نامزدمم جلوی عموش بهم گفت غلط کردم غلط کردن رو برای همین روزا گذاشتن مگه نه؟!.....با عموش خداحافظی کردم به خودشم گفتم عاقل هیچ وقت کاری نمی کنه که بگه غلط کردم عاقل باش این برای خودت خوبه دیگه هم از این بچه بازی ها در نیار اونجوری گل فرستادن فقط تابلو کردن من توی دانشگاه هست یه دفعه دیگه این کار تکرار بشه میرم حراست برات گرون تموم میشه به جای این کارا بشین ببین چه کارایی زندگی شروع نشدمون رو به اینجا رسونده
اینا رو گفتم که شما هم توی جریان باشید
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
آفرین بر تو وهم عزیز
امیدوارم همه امتحاناتت خوب بشه و بعد کامل به همه چی فکر کنی و تصمیم درستی بگیری.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز، امروز قضایای تازه ای که برات به وجود اومده رو خوندم، راستش شوکه شدم! عزیزم، نمی دونم چی باید بگم، اما اگه قصدت واقعا جدا شدن نیست، یه راهی برای برگشت همسرت باقی بذار، اگه همسرت احساس کنه که پیش تو و خانواده ات وجهه ای نداره، غروری نداره، یا دیگه به زندگی بر نمی گرده یا اگه برگرده منتظره فرصتی هست که انتقام بگیره، که خودش رو خالی کنه... تو میتونی با مردی زندگی کنی که هیچ غروری نداره؟ میتونی با مردی زندگی کنی که پیش پدر و مادرت چهره خوبی نداره، میتونی؟ سخت نیست برات که بعد از این بخوای دستاشو توی دستت بگیری؟ میدونم این حرفا خیلی احساساتیه، اما احساسات نیمی از زندگی ماست مخصوصا اگه بخوایم به یه زندگی ادامه بدیم...
اگه به مشاوری که پیشش میری اطمینان داری، از همسرت بخواه که بعد از اتمام امتحاناتت اونم بیاد پیش مشاور، فکر نکنم دیگه الان مخالفتی بکنه، برات آرزوی بهترینها رو دارم، امیدوارم که هر چی به صلاحت هست همون بشه..
:72:
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام خانومی خوبی؟
وهم عزیز منم همه ی جریانو خوندم و با نظر شادکاملا موافقم همه ی پل های پشت سرتو خراب نکن بزار یکم همسرت امیدوار باشه
فکر می کنم به اندازه یکافی تنبیه شده بهتره یکم نرم بشی البته بعد امتحانات
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
شاد عزیز از اینکه می بینم به جمع ما پیوستی و هنوزهم مثل چندی پیش می تونی راههای عالی پیشنهاد کنی و من و بقیه دوستان می تونیم از حضورت استفاده کنیم خوشحالم
راه خیلی خوبی رو معرفی کردی اصلا بهش فک نکرده بودم حتما این کار رو می کنم من نمی خوام بعد از ازدواج شوهرم دنبال تلافی با خانواده ام باشه من همشون رو کنار هم می خوام نه فقط نامزدم و یا فقط خانواده ام
بهتر از قبلم ممنون که تنهام نمی ذارید
مشکل ورودم به تالار هم حل شد از آقای سنگتراشان مدیریت تالار تشکر می کنم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزيز موردي كه بهت گفته بودم رو شاد دقيقاً تشريح كرد اميدوارم موفق باشي
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز بدون رودربایستی بهت بگویم که از کاری که در رستوران کرده ای خوشم نیامد چرا مردت را تحقیر می کنی چرا جوری رفتار کرده ای که مردت جلوی عمویش به تو بگوید غلط کردم ! و بعد هم توضیحاتی که داده ای که عاقل کاری نمی کند .... ! از هیچ یک از این سه اتفاق خوشحال نشدم تو به شکل غریبی شوهرت را جلوی عمویش ضایع وخراب کرده ای . اگر این اتفاقات در خلوت دونفری اتفاق می افتاد بحثی بود جدا که در آن حالت هم باز شاید با هم مشکل داشتیم ولی عزیزم مردها را نباید تخریب کرد . بحثی ندارم که حقایق را گفته ای و عنوان داشته ای که تا بعد از امتحانات زمان می خواهم و......... این ها خیلی خوب بوده ولی یک جورهایی احساس قدرت نمایی و حس غرور از یک پیروزی و ... در عملکردت احساس می شود و آن هم خیلی علنی که مردها و احساس و غرورشان را نابود می کند . برای مردت خیلی ناراحت شدم . شاید به واقع بدترین نوع تنبیه از یک ندانم کاری و بچه بازی که متقابل به مثل بدی کرده ای ! متاسفم . اگر واقعا می خواهی زندگی با این مرد را ادامه دهی این کارها را تکرار نکن . امیدوارم امتحانات را خوب بدهی ولی یادت باشد که تو باید در امتحان رابطه مشترک با همسرت هم نمره ی قبولی بگیری . پس روی این مسئله هم تمرکز کن .
نفهمیدم چرا گل فرستادن همسرت ناراحتت کرده؟!!! احساسم این است که در شرایط بحرانی دلت خواسته از محبتش دلخور شوی اگرنه که این کار او باعث سربلندی توست جلوی دوست و آشنا و تابلو شدن ندارد مگر دردانشگاه نمی دانند که تو نامزدو شوهر داری ؟! !!! با توضیحاتی هم که به شوهرت داده ای یک حس زیبا که می توانست در طول زندگی ات بقا و دوام داشته باشد شاید برای همیشه از خودت دریغ کرده ای . به نظرت او دوباره این کاررا ( گل خریدن و فرستادن ) در جاهای دیگر به مناسبت های مختلف و در مکان های دیگر تکرار خواهد کرد ؟!!!! او به قشنگ ترین شکل می خواسته از دلت در بیاورد ولی تو در دانشگاه هم او را ضایع کرده ای !!!!!!!عزیزم تو هم اشتباه زیاد داری .