RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
این تجربیاتی که داری بدست میاری بسیار با ارزشند ، سعی کن همین روش رو دنبال کنی و عکس العمل رفتارها و صحبتهاتو رو تحلیل کنی ، با توکل به خدا ، قطعا با پشتکار خوبی که داری به نتایج خوبی هم خواهی رسید.
تجربیات یک انسان شکست خورده با ارزش تر از موفقیت های یک انسان بی تجربست.
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
آقاي بي بي ممنون:72:
با اينکه با همسرم بارها و بارها بحث داشتم مثلا همين دو هفته پيش که سر اومدن خانواده من فقط يه نوع ميوه خريده بود و اين باعث شد من ناراحت بشم واين در حاليه که براي خانواده خودش بيشتر از خانواده من توجه داره و تازه از ناراحتي من ناراحت شد که مگه ما ميريم خونه مامانت اينا بيشتر از يه نوع ميوه ميارن؟در صورتي که اونها در حدي که باشه تلاششون رو ميکنن و اگر هم اون روز چند نوع ميوه نبود ميدونن غريبه نيست که مياد خونشون که براشون حرف دربياره ولي متاسفانه همسرم خوبيهايي که رو که ميکنن فراموش ميکنه و فقط کافيه عيبي باشه و يا ازشون ناراحت بشه که همه چيز رو فراموش ميکنه اما در مورد خانواده خودش بخصوص خواهر برادرهاش رو دروايسي داره،اين در حاليه که همين يکي دو روز پيش بازم مامانم اينا جمعه ميخواستن برن بيرون و قربوني گرفته بودن تا ببرن بيرون و کباب کنن به ما هم گفتن و تازه اصرار داشتن که ما بريم با اينکه همسرم شب قبلش از ماموريت چند روزه اومده بود قبول کرد سختي رو تحمل کنه و بره ،چون به قول خودش:قربوني مفتي بود و حيف بود از دستش بده .خلاصه رفتيم و بابام گوساله رو قربوني کرد و هرکي هر چقدر دوست داشت ميگفت بگيد کباب کنيم شوهر منهم از خدا خواسته تا ميتونست ميخورد،من ناراحت شدم ياد حرفاش و کاراش افتادم که چطور به خانواده من که ميرسه کم لطفي ميکنه وبي چاره اونها بدون ادعايي ما رو هم شريک شاديهاشون ميکنن اما خانواده اون اينجوري نيستن و يه کم خسيس تشريف دارن و اهل حساب کتاب که يه بار ما رفتيم براي شام يه بار هم اونها بايد بيان البته شوهرم هم همينطوريه اما فقط براي خانواده خودش ،ميخوام متوجه بشه که خانوادم برامون کم نميذارن ولي چه جوري؟اون روز که باهاشون بيرون رفتيم فقط تو خودم ناراحت بودم و نتونستم چيزي بهش بگم و منتظرم تا راه درستي پيدا کنم و بهش بگم و در جريانش بذارم،اگه ميشه شما هم کمکم کنيد.يعني ممکنه خودش مقايسه کنه و بفهمه که خانواده من چقدر سخاوت به خرج ميدن در صورتي که خانواده اون اينجوري نيستن؟
:43:البته اتفاقات خوبي هم افتاد،يکي اينکه بعد از دو سه روز ماموريت که اومد خونه برام هديه خريده بود کوچيک بود ولي خوب خوشحال بودم که به يادم بود البته رفتني ميگفت: يعني برگشتني بايد برات سوغاتي بيارم؟يا با خنده ميگفت:برگشتني از سوغاتي موغاتي خبري نيست ها؟منم فقط ميخنديدم. اما برگشتني برام گرفته بود.
قبل رفتنش هم رفتيم مانتو گرفتيم قيمتش ارزون بود ولي رفتيم و دو تا خريديم با اينکه خودش چند وقت پيش شلوار لازم داشت و ميخواست بخره ولي نخريد.
ولي الان مشکلي که هست نميتونم قبول کنم که ماه رمضون افطاري بدم فکر ميکنم خيلي زودتر از اون چيزي که فکر ميکردم درگير کدبانو گري شدم،حس ميکنم الان زوده و من نبايد افطاري بدم ولي همسرم قبول نميکنه ،من خيلي زود مجبور به مهموني دادن شدم و جالبه خانوادش هم انتظار دارن ولي خانواده من، بي چاره ها اينطور نيستن،همش ميگن چه خبره؟ از الان زوده که بخواين مهموني يا افطاري بدين، شما بايد فعلا اين جا و اون جا دعوت بشيد و بخوريد.
راستش نميخوام کاراي خودم يا خانوادم تبديل به وظيفه بشه در حاليکه همسرم در مقايسه با خانواده خودش کم لطفي به اونها بکنه.
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز
اگه میخواهید زندگی با نشاطی داشته باشید اشتباهات خانواده ها تون رو به رخ همدیگه نکشید ، من گفتم اشتباهات برا اینکه از لفظ شما استفاده کرده باشم وگرنه درستش ، تفاوتها و اختلافات فرهنگیه. خانواده شما یه جورن و خانواده همسرتون یه جور. سعی کن خانوادشون رو و تفاوتها رو درک کنی !
برا مهمونی دادن و هممونی رفتن برنامه داشته باشید.
در دید و بازدیدهای خانوادگی سعی کنید /کنیم با تامل و تفکر صحیح ، پاسخ رو بطور شفاف مطرح کنیم.
می تونی ازلینک زیر استفاده کنی
http://www.hamdardi.net/thread-10532-page-2.html
برا همسر شما ، بنظر من روش تشویق و تعریف بیشتر جواب بده ، انتقاد و دلخوری و .... رو یه مدتی کنار بزار امید میره که ایشون کارهائی منطبق با دل شما بیشتر انجام بده.:72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دقيقا اينجوريه:104:،با اينکه اخلاقهاي بدي داره ولي يه کم بي محلي بهش ميشه چه از طرف من چه از طرف خانوادم و يا انتقادي ازش ميشه اونهم نه با شيوه مناسب که همراه با تعريف و تمجيد باشه سريع جبهه ميگيره و بر عکس ميکنه،بخصوص از طرف من اگه ازش تعريف بکنم و البته يکي دوتايي دلخوري هامو هم بهش بگم شايد راحت تر قبول کنه ولي خوب مشکل هم همينجا پيش مياد که خيلي موقع ها نميتونم چيز مثبتي اون لحظه تو ذهنم بيارم که با ناراحتيم قاطي کنم و بهش بگم و از طرفي بعضي موقع ها از چيزي ناراحت ميشم که دقيقا همسرم روشون حساسيت داره و البته ميدونم هم داره اشتباه ميکنه و داره در حقم نا حقي ميکنه ولي فکر ميکنه حق با خودشه و حرف و نظر من تحميل کردن نظرمه نه اينکه واقعا حق با من باشه.:72:
آقاي بي بي خوشحالم که نظراتتون رو ميگيد و براي تايپيک من وقت ميذاريد راستش هر چي باشه شما هم يه مرد هستيد و دنياي آقايون رو بهتر ميشناسيد،ممنونم.:72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان
خوشحالم از اینکه اوضاع خوبه
می می
منم گاهی بیش از اندازه مقایسه میکنم،و این مقایسه هم فقط و فقط به ضرر خودمه
حالا باز خانواده همسر شما یه شام جلوت میذاره.ما بیشتر اوقات یه چایی خالی هم بهمون نمیدن
شام به اجبار هر از چندگاهی بدن هم خیلی بخوان دست و دلبازی کنن املتی کوکویی،اونم بیشتر کارش با خودمه
بقول شما خانواده من تو هیچی کم نمیذارن که هیچ اضافه بر میزان هم خوبی میکنن
اصولا همینجوره می می
خانواده دختر زیاد راضی به زحمت نمیشن.اما خانواده پسر همش چشمشونو میدوزن ببینن چیکار میکنی براشون
باید عادت کنی
حتما میدونی مقایسه اصلا کار خوبی نیست.میدونم که آدم اینهمه تفاوت رو نمیتونه نبینه یا ببینه و دلخور نشه
سعی کن اگه کاری براشون میکنی(حتی وظایف عروس) بخاطر خودت،همسرت و خدا انجامش بدی اینجوری انتظار جبرانشو نداری و حتی اگه ناراحتت هم کنن پشیمون نیستی.چون بخاطر اونا اینکارو نکردی.
درمورد مهمونی ماه رمضون گفتی
عزیزم منم فکر میکردم چرا باید مهمونی بدم؟بیشتر وقتی میدیدم خانواده همسرم توقع داره لجم میگرفت
اما به خودم گفتم میدونی چقدر ثواب داره.درضمن،بازم اینکارو من بخاطر خدا انجام میدم.پس دلیل نداره بگم تازه عروسمو نباید از حالا مهمونی بدم و...
اتفاقا خوشحال هم هستم.
می می خوبم
اگه سعی کنیم بدون توقع کاری برای کسی بکنیم اینقدر خودخوری نمیکنیم و عکس العمل اطافیان بهمون برنمیخوره.البته هر چیزی حد و اندازه داره که نباید از اون حد بگذره.تو در همون حد هم که خوبی میکنی هدفت رو خدا و رضایت خدا قرار بده.ببین چقدر دلت وا میشه و از صمیم قلب خوبی میکنی،اونم به کسانی که ازشون دل خوشی نداری.
من که خیلی دارم سعی میکنم اینطور باشم و تا حدودی موفق هم شدم.
میدونی؟
زیاد خودمو در معرض حرفای خاله زنک اطرافیان قرار نمیدم و اگر هم مجبور شدم سعی میکنم نه تنها تحریک نشم و افکار منفی نیاد سراغم،بلکه این من باشم که رو اونا تاثیر مثبت میذارم و ذهنیت اشتباه اونا رو تغییر میدم،نه اونا.
راستی یه چیز دیگه.زیاد کرده های خانواده خدتو بروی همسرت نیار.منم گاهی احساساتی میشم این اشتباه رو مرتکب میشم.اما اینو بدون بیشتر به ضرر خودته.فکر نکن همسرت متوجه نیست.نمیخواد با به زبون آوردنش و قدردانی باعث بشه خانواده خودش یه جورایی پایین بیاد
موفق باشی
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
هيچ ميدونيد چه دوستاي خوبي برام هستيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:72::72:
ممنون از همتون،چه اونهايي که فقط ميان و سري ميزنن،چه اونهايي که نظراتشون رو هم ميگن،در هر صورت ممنون چون ميدونم همه دوستان تالاري دلواپس همديگه هستن و طاقت ناراحت ديدن همديگرو ندارن،خوب ما هم يه جور با هم خانواده ايم ديگه درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:4 3::43:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوستان سلام:72::43:
يه چيز ديگه که اتفاق افتاده اينه که من چند وقتيه که ماشين رو ميارم اداره به تنهايي حتي از پارکينگ هم خودم در ميارم و مي اندازم و تو اداره هم ميندازم تو پارکينگ،شوهرم نميتونست باور کنه به اين زودي بتونم از عهده اش بربيام،فکر کنم خودش هم فهميده من تواناييش رو داشتم ولي اون باعث ايجاد دلهره و اضطراب رو من ميشد،حتي چند روز که ماموريت بود با اينکه دل نگرون بود من ماشين رو ببرم و ازم خواست تا بذارم تو پارکينگ بمونه ولي وقتي تو ماموريت بود و يکي دو بار بهش گفتم تنها اومدم خونه مامان اينا و کسي نبود بياد دنبالم و ازش خواستم تا اجازه بده ماشين رو بردارم موافقت کرد البته با کلي سفارش،و وقتي ديد مشکلي پيش نيومده نگرانيش کمتر شد طوري که ديگه يکي دو روزيه وقتي ميرسم اداره بهش زنگ نميزنم که سلامت رسيدم آخه بيشتر اوقات يادم ميرفت بهش تک زنگ بزنم که رسيدم اداره.:33:
يه چيز ديگه اينکه يکي دو هفته پيش راجع به ارشد صحبت ميکرديم و من که مدام پيگير ادامه تحصيل اون بودم حتي وقتي ميگفت پول نداريم بهش ميگفتم خدا بزرگه تو حتما بخون، از اداره هم که بهمون بن کتاب داده بودن رفتيم براش يه کتاب تست خريديم و بعد از خريد بهش گفتم:اميدوارم اين کتاب عامل خير بشه تا تو انشالله قبول بشي ،کلي خوشحال شد و تشکر کرد و چند روز بعد بهش گفتم:منم دلم ميخواد ادامه بدم،گفت:آخه تکليف تو که معلوم نيست چه رشته اي ميخواي شرکت کني؟گفتم:چرا من ميخوام رشته ... رو بخونم که دو تا از همکارام ارشدش رو گرفتن و ازشون کلي ميتونم کمک بگيرم البته تو شهر خودمون تو دانشگاه آزاده و دولتي نداره،گفت:خوب بخون ديگه، الکي دوباره پشت گوش نندازي ديگه؟گفتم:نه تصميم جدي گرفتم تو هم بايد کمکم کني،گفت:باشه،گفتم:با هم بخونيم اگه يکيکمون قبول شد اون ادامه ميده تا سال بعدش که اون يکيمون قبول بشه يک سال وقت هست ،اگه هر دومون قبول شديم تو ادامه ميدي چون دارم ميبينم که به رشتت خيلي علاقه نشون ميدي،سکوت کرد بخاطر حرفم که حاضرم بکشم کنار بخاطر اون،بهم گفت:تو اگه بخوني قبول ميشي چون باهوشي.:104:
چند روز پيش هم بهش گفتم:آپارتمانهاي تعاوني اداره ميگن داره تتموم ميشه اکثر خانمها هم عضو بودن حتي مجردها،بهم گفت:خوب تا حالا چقدر پول ريختن؟گفتم:تقريبا 16 يا 17 ميليون که يه مقداريش هم بصورت وام بوده،گفت:خوب تو هم عضو شو،گفتم:آخه نميشه چون براي اعضا بعدي وام تعلق نميگيره تازه بايد پول رو يه جا نقد بدي،و ديگه اينکه فکر نميکنم جاي خالي براي عضو جديد داشته باشن،سکوت کرد و يهو با خنده و شوخي بهم گفت:اگه خونه داشتي خونه رو به نام من ميکردي؟منم بلافاصله بدون اينکه فکر بکنم گفتم:آره چرا که نه؟سکوت کرد و البته سکوتي از روي رضايت که انگار تو امتحانش قبول شده باشم.:227:
:305::325:تصميم گرفتم يه ماهي رو که با خودم قرار گذاشتم تا سعي کنم اختلافاتمون با خوبي حل بشه نه با دعوا،يه ماه رمضان رو هم تمديد کنم اميدوارم که خدا کمکم کنه تا بتونم و البته با دعا و کمک شما دوستان......:323:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز
خیلی خوشحال شدم از شنیدن این خبرای خوش. حالا اگه یکی از شما بپرسه چیکار کردی که همسرت داره پالس مثبت میفرسته ، جوابش غیراز اینه که سعی کردم پالس مثبت بفرستم و اونم داره جواب میده. در خالت عادی همیشه :
جواب خوبی، خوبیه.
ولی من اگه جای همسرتون بودم هیچوقت ماشینو بهتون نمی دادم . .
.
.
چرا؟
معلومه دیگه روزی چند بار بخوای بندازیش این ور و اون ور دیگه چیزی ازش نمی مونه!!!!! حتی اگه پارکینگ خونه و اداره باشه.:D
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان عزیز
خوشحالم که بالاخره راهت رو پیدا کردی
بعد از 25 صفحه و با 244 پست بالاخره پست 245 رو دیدم:104::43::104:
:
وقتی قفلی عوض بشه کلید اون قفل هم عوض میشه
:72:
ببین وقتی رفتار و لحن گفتار شما عوض شده شوهرت هم تغییر کرده
شوهرت مرد خوب و نجیبی هست داری کم کم غلقش رو دست می گیری ها :227:
عزیزم هرچه بیشتر و بدون انتظار و چشم داشت عشق بدهیم عشق بیشتری نیز می گیریم .:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
دوستان سلام:72::43:
وقتي تو ماموريت بود
==تغییر قفل==
و يکي دو بار بهش گفتم تنها اومدم خونه مامان اينا و
کسي نبود بياد دنبالم و
ازش خواستم تا اجازه بده ماشين رو بردارم .
>>> مردها تمایل دارند که به طور واضح ازشون درخواست بشه نه در لفافه و غیر مستقیم---کاری که می می کرد---(تغییر قفل)<<<
** تغییر کلید**
موافقت کرد
@@@@@
==تغییر قفل==
وقتي ديد مشکلي پيش نيومده
>>> احتمالا مشکلهای کوچکی پیش اومده که شما خودت حلشون کردی--مردها تمایل دارند زنشون زیادی ناز نازی نباشه و از پس مشکلات کوچک بربیاد(تغییرقفل)<<<
** تغییر کلید**
نگرانيش کمتر شد
طوري که ديگه يکي دو روزيه وقتي ميرسم اداره بهش زنگ نميزنم که سلامت رسيدم
@@@@@
==تغییر قفل==
رفتيم براش يه کتاب تست خريديم و بعد از خريد بهش گفتم:اميدوارم اين کتاب عامل خير بشه تا
تو انشالله قبول بشي ،
>>> اهمیت دادن یه شوهر (تغییر قفل)<<<
** تغییر کلید**
کلي خوشحال شد و تشکر کرد
@@@@@
==تغییر قفل==
اگه هر دومون قبول شديم تو ادامه ميدي چون دارم ميبينم که به رشتت خيلي علاقه نشون ميدي،
>>> ارزش دادن به شوهر و حفظ غرور مردونه اش (تغییر قفل)<<<
** تغییر کلید**
سکوت کرد
@@@@@
==تغییر قفل==
بخاطر حرفم که حاضرم بکشم کنار بخاطر اون
>>> مهربانی کردن به همسر---مردها عاشق اینجور محبت ها و مهربونی های ما زنها هستند---(تغییر قفل)<<<
** تغییر کلید**
بهم گفت:تو اگه بخوني قبول ميشي چون
باهوشي.:104:
@@@@@
==تغییر قفل==
گفت:اگه خونه داشتي خونه رو به نام من ميکردي؟
منم بلافاصله بدون اينکه فکر بکنم گفتم:آره چرا که نه؟
>>> با زیرکی زنانه بدون جبهه گرفتن تاکید بر ما بودن و من و تو اهمیتی نداره (تغییر قفل)<<<
** تغییر کلید**
سکوت کرد و البته سکوتي از روي رضايت
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می عزیز
خوشحالم که کم کم داری سیاست درست برخورد کردن رو بلد می شی. اگه این پستهای آخرتو با اون پستهایی که به چکنم چکنم افتاده بودی مقایسه کنی یه جایزه باید به خودت بدی!:104:
مطمئنم روز بروز هم بهتر می شی و زندگیت بهتر و بهتر هم میشه. فقط ذره ذره و قطره چکونی برو جلو تا یه روز ببینی نه از می می نالان و غصه دار خبریه نه از شوهر عصبانی و خسیس!
ما رو هم دعا کن خانم گل!
:72: