RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز
فعلا" سعی کن باهاشون برخوردی نداشته باشی و اگه هم خواستند آشتی بدن شما رو بهتره بکی با خواندت صحبت کنند و برای آشتی کردن هم شرایطی داشته باش که پدرت عنوان کنه. فعلا" تو وارد این بحثها نشو و خودتو کنار بکش. اونا باید متوجه کار اشتباهشون بشن .
فعلا" به درس و امتحاناتت برس عزیزم.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
من فکر میکنم دلیل اینکارشون اینکه نشستن پیشه خودشون فکر کردن که دارن یه عروس خوب با یه خانواده محترم و خوب رو از دست میدن . دختری که شاید تو خوابشون هم نمی دیدن . دختری که همه کارهای اونارو داره تحمل میکنه و از اشتباهاتشون میگذره . دختری تحصیل کرده کم توقع و خانواده دار. به نظر من اونا دارن به اشتباه خودشون پی میبرن . نمی دونم شاید هم دارن موذی بازی در میارن . من هم خودم گیج شدم . ولی به نظر من اگه هم میخوای بعد از این باهاش زندگی کنی حسابی ادبشون کن مخصوصا شوهرت رو تا دیگه با تو اینکار رو نکنن . سعی کن بعد از این هم رابطت با اونها در حد یه سلام و احوالپرسی باشه .بازهم میگم شوهرت رو ادب کن هرجور که میتونی .
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
امتحان قبلی رو که خراب کردم اگه این یکی رو هم خراب کنم مشروط میشم خیلی برام بد میشه من می خوام دکتری هم ادامه بدم که با چنین فضاحتی هیچ کدوم از استادام ساپورتم نمی کنن و وقت یه مقاله خوب رو هم که ندارم نمی تونم یه مقاله بین المللی داشته باشم
خانوادش موضعشون معلوم نیست تماسی با خانواده ام نمی گیرن ولی نامزدم مدام برام اس ام اس میفرسته عموشم که قرار گذاشته امروز برای کار بیاد شرکت تا همدیگر رو ببینیم البته به من گفته برای کار نمیدونم اگه در این باره صحبت کرد چی بگم؟ عموش خیلی منطقیه و بسیار سیاس و باسیاست
بیشتر فکرم درگیر اینه که چرا خانوادش دارن این کار رو می کنن با دست پس میزنن با پا پس میکشن!
نامزدم از الف به ب نمیومد ولی این اس ام اس ها ازش برام خیلی بعیده توی بعضی از پیامهاش بهم التماس می کنه که تمومش کنم خیلی می خواد من احساساتی بشم بهم میگه خودم رو میکشم اگه درخواست طلاق بدی! چرا دنبال جریه دار کردن احساسات منه نمیدونم؟ ولی همچنان داره توی اس ام اس هاش خیلی سر بسته و در لفافه به خانواده ام بی احترامی میکنه و میگه بعد از ازدواج باید دورشون رو خط بکشم
همه اس ام اس هاش مثل این می مونه که از قبل آماده کرده باشه دقیقا هر یه ربع یه اس ام اس تا ساعت 3 شب که قطع می کنه و از ساعت 5 صبح دوباره شروع می کنه این دو ساعت هم همون ساعتیه که من حتما خوابم و اصلا توی این دو ساعت بیدار نیستم ولی بقیه ساعتها مخصوصا توی زمان امتحاناتم بیدارم
منظورشون از این کارا چیه نمیفهمم؟ دنبال چین نمی دونم؟
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام وهم عزیز دوست خوبم قبل از هر چیزی تو این شرایط به فکر امتحاناتت باش میدونم دورانه سختیه ولی همه چیزو بزار واسه بعد از امتحانات اینجور راحتتر میتونی تصمیم بگیری و فکر کنی ولی در مورد اتفاقات اخیر به نظرم باید خوشبین بود با اون بحثی که پیش اومد و اونا دوباره برگشتن و سعی در رفع کدورت داشتن باور کن که نیت بدی ندارن . باورت میشه اگه بگم همون روزی که شوهرم کلی به من حرف زدو گفت که نمیخام ادامه بدم وقتی داداشم شنید (چون مامان بابام تهران بودن آخه بابایه منم جانبازه اون موقع بستری بود) رفت در خونشون بهش گفت چرا این حرفو زدی با کمال پررویی گفت خوب زن نمیخام مگه زوره که داداشم عصبانی شد و صداشون بلند شد . اونا همین برخوردو بهونه کرده بودن که چرا داداشش اومد در خونمون آبرو ریزی کرد .و بعدشم هیچ کار مثبتی واسه رفع کدورت نکردن . عزیزم مطمئن باش خانواده شوهرت خودشون فهمیدن در چه خونه ای اومدن و حالا هم نمیخان تو رو از دست بدن ولی نگه داشتن این جایگاه بستگی به خودت داره که با چه سیاستی اونو حفظ کنی . یه بار جواب مسج شوهرتو بده بگو تا پایان امتحاناتم صبر کن و تا اون موقع هر دومون فکرامونو میکنیم بعد در حضور خانواده هامون حرف میزنیم . خواهر گلم اینارو گفتم چون میدونم تلاشت واسه حفظ زندگیته و البته قابل ستایش و ان شاء الله به بهترین شکل از پسش بر میای.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
محیط شهرستانها به شدت بسته ست و فرهنگ ها عموما سنتی وقتی که این جوانها با دختران تهرانی ازدواج می کنند دچار درگیری شخصیتی می شن از یه طرف فشار تربیت سنتی خودشان از یک طرف دید فرهنگی متفاوت خانواده و از طرفی هم درگیری با خود در انتقال به فرهنگ جدید عزیزم من ازاین موارد زیاد دیدم و برام عادیه حتی توی اطرافیانم مورد نزدیک داشتم این مساله رفتار دو گانه شوهرت رو در شرایط یکسان کاملا توجیه می کنه.
مساله بعدی اینه که پسرهای شهرستانی بیشتر از تهرانی ها تابع خانواده و وابسته به خانواده هستند و به عقایدشون بیشتر پایبندن بخاطر فشار اطرافیان و فشار اقوام که روابط نزدیک تری توی شهرستان به نسبت تهرانی ها دارن.
f_z عزیزم اینقدر کلی صحبت نکن و اینقدر هم تند نرین
این چیزی که شما گفتین در مورد محیطهای روستایی صدق میکنه نه شهرستان (خوبه به تفاوت اینا بیشتر دقت کنین)
اره وهم مشکل فرهنگی داره با خونواده شوهرش که اینو از ساختار خانوادگی همسرش میشه فهمید اما خوب خیلیا تو همین محیط تهران هم دچار مشکل فرهنگی هستن
فکر میکنین الان تو شهرستان خونواده پسره به راحتی به دختره میگن بیا بریم معاینه و بعدش دبه هم در بیارن؟ نه کاملا اشتباه میکنین
اما وهم گلم به نظرم الان خونواده شوهرت دارن فکر میکنن که خونواده تو دارن روت تاثیر میذارن
و همینطور شوهرت اونا فکر میکنن که تو همون دختر ارومی و اینا تقصیر خونوادت
بذار بفهمن که اگه تا حالا کوتاه اومدی نه به خاطر نفهمیدنت بوده که به دلیل نجابتت بوده
بذار بفهمن که این نظر تو هم است که از این وضع خسته شدی
و به نظرم اگه میخوای ادامه بدی با شوهرت باید حتما برای زندگی از خونوادش دور شه
وقت برای تصمیم گیری زیاد داری فوقش 3 هفته دیگه امتحان داری الان ذهنتو رو درس متمرکز کن
بعدش با ذهن کاملا بازتری تصمیم بگیر
میتونی از شوهرتم بخوای الان به خاطر درس کاری باهات نداشته باشه
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیزم سلام سعی میکنم کمکت کنم دوست خوبم با شوهرت تماس بگیر مودبانه بهش بگو بخشیدمت ولی برای تصمیم نهایی در مورد حل مشکل که دیگه انشاالله این مسائل پیش نیاد تا بعد امتحاناتم صبر کن از خانوادت بخواه نرمتر برخورد کنند، علت تغییر رفتار خانواده همسرت اینه که نمی خوان مشکلی برای پسرشون پیش بیاد. من از نوشته هات مطمئنم که شوهرت دوستت داره ولی خوب هر کسی یک مشکلی داره عزیزم گل بی عیب خدا است ، حالا که اون متوجه اشتباهاتش شده زیاد موضوع را کش نده ولی ازش بخواه بعد از امتحاناتت مثل مراسم خواستگاری بیاد وتو رو از پدرت خواستگاری کنه البته به خانوادتم توصیه کن باهاش تند برخورد نکنند و منطقی باشید این مشکلات برای خیلیها در دوران عقد پیش میاد دو نفر وقتی با هم ازدواج میکنند درست مثل دو تا سطح ناهماهمگ هستند آنقدر روی هم سائیده میشن تا درست یکی بشن و آنوقته که هر کدام دیگری رو کامل میکنه عزیزم انعطاف ضرورت زندگیه ولی حفظ حرمتها ضروریتره امتحاناتت چقدر طول میکشه ؟اگر خیلی طولانیه تعطیلات آخر هفته ازش بخواه برای معذرت خواهی و صحبت با خانوادت بیاد اگر در مورد خانوادت بد برخورد کرد جدی و مودبانه بهش بگو تو و خانوادم هر دو برام محترمید و از هیچ کدوم نمیتونم به راحتی بگذرم
ضمن این که در مورد خانواد وظیفه هر دوی ماست که بهشون احترام بذاریم
دوستانی که راحت از جدایی صحبت میکنند شاید واقعا از عواقب عاطفی و اجتماعی اون بی اطلاعند ضمن اینکه هیچ تضمینی نیست که اگر دوباره ازدواج کنی دچار مشکل جدیتری با طرف مقابلت نشی پس حالا که شروع کردی باید نهایت سعیتو بکنی تا موفق بشی مگر مشکل واقعا قابل حل نباشه عزیزم دوباره تاکید میکنم اکثر نامزدها دچار این مشکلات هستند پس تو تنها نیستی بهش فرصت بده ولی یکدفعه خیلی کوتاه نیا سعی کن روابطتون زیاد نباشه و در حد دوران نامزدی ضمن اینکه یک پیغام خصوصی هم برات دارم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
آخرین امتحانم 12 بهمن هست و تا وقتی با مشاورم صحبت نکنم و امتحاناتم تموم نشه با نامزدم نمی خوام حرف بزنم تا هم بتونم امتحاناتم رو بهتر بدم هم اشتباهی توی حرفام نباشه
الان یه سئوال توی ذهنمه که نمی ذاره به خودم مسلط باشم چرا با دست پس میزنن با پا پس میکشن؟
خانواده نامزدم وقتی پسرشون در میون باشه معتقدن که مرده و هر چی بشه ایرادی نداره و زیاد به آبرو اهمیت نمیدن
دلیل این کاراشون چیه نمی دونم مخم هنگ کرده و به نتیجه ای نمیرسم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزيز
چون نميخوان شما رو از دست بدن و نميخوان بهت روي خوش هم نشون بدن چطوري بگم ميخوان به شيوه خودشون ادبت كنن.به اين دليله پس ميزنن و پيش ميكشن.[/align]
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
دوستان خوبم saba و فاطیما ی عزیز
من اصلا منظورم این نبود که وهم جدا شه جدایی یه راهیه که همیشه براش فرصت هست ویران کردن آسونه ساختنه که مهارت می خواد منظورم رو یه کم باید واضح تر بگم .
کاترین عزیز من در مورد حرفام خوب فکر می کنم و تجربه زیادی تو این زمینه دارم منظورم از اختلاف فرهنگی این نیست که شهرستانی ها فرهنگشون بالاتره یا بالعکس پایین تر بلکه هدفم این بود که چون محیط شهرستانها به نسبت تهران بسته تره فرهنگ افراد هم متفاوت تره یه جاهاییش بهتره و یه جاهاییش بدتر.مخصوصا تو مساله پوشش خانمها اونجا دیدها یه کم بسته تره و یا در مساله وابستگی به خانواده و رفت و آمدهای نزدیک فامیل و باتبع اون دخالت ها توی زندگی ها کمی بیشتره مطمینا به عینه دیدین که دو تا خواهر توی محیط تهران بدلایل مختلف ممکنه نتونن ماهها همدیگه رو ببینن در صورتیکه این مساله تو شهرستانها خیلی کم پیش میاد.
وهم عزیز من همه تاپیکتو خونده بودم عزیزم منظورم این بود که در عین اینکه تلاشت خیلی قشنگ و قابل ستایشه اما به قول پدر خدا بیامرز من یه جورایی قهرمان بازیه و تلاشیه که برداشت تو از نتیجه ان بیشتر از واقعیات زندگیه عزیز دلم تو نمی تونی فرهنگ کسی رو تغییر بدی می تونی تلاش کنی و یه کم هم در دراز مدت نتیجه بگیری اما مطمین باش نتیجه با اون چیزی که تو ذهنته خیلی فاصله داره و از همه بدتر اینه که بعد از چند سال تلاش به خودت میای و میبینی که دیگه اون توان و انگیزه سابقتو نداری و باز بدتر اینه که می بینی این تویی که سازگار شدی و این تویی که خواسته هاتو داری کم کم حذف می کنی......
یه پیشنهاد برات دارم که بد نیست امتحان کنی
یه چند روزی برو یه جای آروم و بی سر وصدا به هیچی فکر نکن نه به درس نه به خانواده همسرت و نه حرفها و نظرات دیگران و نه به شوهرت حتی موبایلتم نبر و تو آرامش با خودت فکر کن دیگه الان شوهرت و خانوادشو شناختی و می تونی تصمیم بگیری بشین و روی یه کاغذ خواسته ها و توقعاتتو از شوهرت و زندگیت بنویس و بی غرض بهشون نمره بده بدون اینکه به آینده امیدوار باشی فقط اکنون رو ببین و در نهایت با شناختی که از اونا داری ببین می تونی با شوهرت به خواسته هات برسی یا نه؟؟ارزش تلاش کردن داره این زندگی یا تو هم عین من داری قهرمان بازی در میاری.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز
همین مسائل را عنوان کن و بگو که از مشاور وقت گرفته ای و باید با مشاورت صحبت کنی وتا پایان امتحانات هم ازشان وقت بگیر که روی مخت ماراتون نروند و فرصت بدهند و بعد هم بگو زندگی ات را دوست داری و برای حفظ زندگی ات دوست داری ،تلاش کنی اما تلاش سازنده و به دور از بچه بازی و آنچه که مشاور راهنمایی کند تصمیم داری انجام دهی فعلا هم به درست فکر کن . مسائل را هم پیچیده تر از اینی که هست نکن با صداقت حرف بزن و اهدافت را برایشان ( عمو) مشخص کن و به هیچ عنوان هم خودت و خواستهایت را سانسور نکن . بگذار بهتر از قبل بفهمنددنبال دعوا نیستی و تنها در پی آرامش هستی و آسودگی خیال .