ه قدری بهم ریختم مجبور شدم اینجا هم بگم تا دعام کنید...
نمی دونم منو می شناسید یا نه !! اما من همه ی شما رو می شناسم اومدم اینجا بهتون بگم من خیلی ملتمس دعا هستم...خیلی خسته تون کردم با کارام با رفتارام...همین یک ساعت پیش تو کل کل می خندیدم اما الآن دوباره بهم ریختم قرص و دارو به کارم نمیاد می خورم بازم اثری نداره من بیشتر از قرص و دارو به محبت احتیاج دارم...دو تا از دوستام دیروز باهام حرف زدند خوب بودما اما دوباره بهم ریختم...همه هم مرتب همینو می گند قرصاتو بخور باشه می خورم حتی ریسپریدون رو که نصف می خوردم دکترم گفت کامل بخورم منم می خورم کمتر خشم گین می شم اما افسردگی تو وجودم هست و بدترم می شم...دلم می خواد نزدیکانم درکم کنند اما کسی منو نمی فهمه...همسرم خوبه اما نه اون جوری که بخواد آرومم کنه سرش به تبلت و کاراش گرمه...پسرمم رنگ باباشو نمی بینه...کلانی تو این زندگی و تو این دنیا منم و یه کوله باری از مسؤلیت!!! واسه ی درمان خودم !! تربیت فرزندم !! مخارج زندگی !! هر چی که فکرشو بکنید همه ش رو دوش منه هیچ حامی ندارم...کاش من تشنه ی محبت نبودم... واسم دعا کنید حالم خوب بشه من خیلی دارم زجر می کشم...دیگه واقعانی بریدم...معذرت می خوام از اینکه خسته تون کردم
بازم دلم گرفته گریه ام اختیاری نیست...