خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!
دستم را میگیرد همان طور که هستم!
نمایش نسخه قابل چاپ
خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!
دستم را میگیرد همان طور که هستم!
فقط عشـق بـﮧ خـ♥ــداست کـ ﮧ هیچ ضرر و زیانـے ندارد
نــﮧ نگرانے، نـﮧ دلهـره ،نــــــــﮧ رسوایـے
خــ♥ــداوند آرامش جان است
http://upload7.ir/images/53230348229300854962.gif
خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی!!
میان این دو گمم...
هم خود را و هم تو را آزار میدهم...
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی....
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی...
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهایم نکن . . .
http://gallery.avazak.ir/albums/user...81%29%7E55.jpg
http://desk.blueidea.com/QTZY/GIF/gi...if_icon174.gif یا حبیبَ من لا حبیبَ له ..http://desk.blueidea.com/QTZY/GIF/gi...if_icon174.gif
.
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/09/image/183.gifای آنـڪـه هـمـیـشـــه " دوسـتـَم " بـودیhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/09/image/183.gif...http://www.smileyarena.com/emoticons...arts/beat2.gif
http://www.smileyarena.com/emoticons...arts/beat2.gif
http://www.smileyarena.com/emoticons...arts/beat2.gif
فـقـط خــواسـتـَم صـدایتــــ ڪـنم , هـَمـیـنhttp://www.smileyarena.com/emoticons...arts/beat2.gifhttp://www.smileyarena.com/emoticons...arts/beat2.gif
http://www.smileyarena.com/emoticons...arts/beat2.gif
http://upload7.ir/images/29817294077556705887.jpg
همه رو خط می زنم با یه واژه....
همه ترس ها ، دلهره ها ، دلتنگی ها ، تنهایی ها
و همه دردها رو خط می زنم با یه واژه!
http://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifخــــــ♥ــــــداhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gif
http://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gifhttp://s1.picofile.com/file/7288388595/H_21_.gif
http://upload7.ir/images/56653910726281939911.jpg
http://www.thesmilies.com/love/08100000.gif گـــــاهی غافــــل می شـوم از آغـــــوشتــــــhttp://www.thesmilies.com/love/08100000.gif
http://gazo.emoji7.jp/img/052g5_7332...E3%83%88_m.gifhttp://gazo.emoji7.jp/img/052g5_7332...E3%83%88_m.gifhttp://gazo.emoji7.jp/img/052g5_7332...E3%83%88_m.gif کـــــه همـــــواره بــــــــاز استـــــ http://gazo.emoji7.jp/img/052g5_7332...E3%83%88_m.gifhttp://gazo.emoji7.jp/img/052g5_7332...E3%83%88_m.gifhttp://gazo.emoji7.jp/img/052g5_7332...E3%83%88_m.gif
http://gazo.emoji7.jp/img/05362_7520...3%81%84__m.gifhttp://gazo.emoji7.jp/img/05362_7520...3%81%84__m.gifیــــا بــــــاسِــــطَـــــ الْیَــــــدَیْـــــن بِــالـرَّحْـــــمَـــــةhttp://gazo.emoji7.jp/img/05362_7520...3%81%84__m.gifhttp://gazo.emoji7.jp/img/05362_7520...3%81%84__m.gif
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
من خدایی دارم ، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان ، خوب ، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید ،
با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد ،
او مرا می خواند ،
او مرا می خواهد …
http://gallery.avazak.ir/albums/user...284%29%7E2.png
تو هدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
تو عشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو بال باش ، من پرنده ام
تو ارباب باش ، من برده ام
تو همراه باش ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آواز باشی ، من یه سازم
خدایا فقط باش ، که بی تو می بازم . . .
http://gallery.avazak.ir/albums/user...0%28123%29.jpg
بـــــرای دردهـــــایم نشانـــــــه میــگذارم
تــــــا یـــــــادم بــــماند ، کجــــــــا
دست خــ♥ــدا را رهـــا کردم
…
http://upload7.ir/imgs/2014-02/35074671300295038664.jpg
داشتم فکر میکردم که تو چه خدای مهربانی هستی، هیچ کس مثل تو مرا دوست ندارد و در حق من این چنین خوبی نمیکند.
امشب با خود فکر میکردم، دیدم که من چقدر بندۀ بدی برای تو هستم و تو چه خدای خوبی برای من هستی؛ تو بارها مرا به سوی خود خواندی اما من با تو قهر کردم، تو مرا صدا زدی اما من فرار کردم، تو به من محبت نمودی اما من دشمنی نمودم! اما تو باز هم به من محبت نمودی گویا من بر تو حق بزرگی دارم!!
یاد قصه کودک چهار سالۀ خود افتادم، آن روز که به خانه آمدم و دیدم که او بعضی نوشته های مرا برداشته و روی آنها با قلم و خودکار خط کشیده و نقاشی کرده است. نمیدانم، او خیلی وقت ها مرا مشغول نوشتن دیده بود، شاید او هم در دنیای خود خواسته نویسنده شود!
سراغ او را گرفتم، او در گوشۀ خانه مخفی شده بود. مثل اینکه ترسیده بود. او فهمیده بود کار اشتباهی کرده است.
من در جستجوی او بودم، او را دیدم که در گوشه ای پنهان شده، به سویش رفتم، لبخند زدم، او فهمید که من او را بخشیده ام اما او باز فرار کرد، گویی که حق با اوست، من اکنون باید ناز او را میکشیدم، باید التماسش میکردم تا به نزد من برگردد.
حکایت من حکایت آن کودک است؛
من گناه کرده ام اما تو مرا میخوانی، صدایم میزنی، به من محبت میکنی، ولی من باز هم از تو دوری میکنم، با تو قهر میکنم، تو میخواهی لطف و رحمتت را بر من نازل کنی اما من از روی نادانی از تو فرار میکنم.