RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
یادمه اولین روزی که بهم پیشنهاد داد باهم بریم بیرون ( که در مورد پیشنهاد ازدواج و.. صحبت کنه) بعد از سلام و احوالپرسی کوچیک حرفشو با این شعر برام شروع کرد... تو چشمام نگاه کرد و اینو خوند :
آنکه می گوید دوستت دارم
خنیاگر غمگینی ست
که آوازش را از دست داده است.
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
آن که می گوید دوستت دارم
دل اندُه گین شبی ست
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من.
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
هنوزم که هنوزه وقتی یاد اونروز میافتم اشک تو چشمام جمع میشه..
عــــــــزیـــــــــزتزین ه :43::43:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
یه روز که من رفته بودم دانشگاه و کلاس داشتم همسر جونم زنگید بهم که کجایی منم گفتم دانشگاهم گفت من نزدیک دانشگاهتونم و میام دنبالت من گفتم کارم طول میکشه 2 ساعتی کار دارم گفت باشه میرم. یه ساعتی گذشت و زنگید بهم و گفت چه کار میکنی گفت هیچی دارم به کارای اداریم میرسم و گفت باشه و قطع کرد بعد از اینکه کارام تموم شد اومدم بیرون دیدم جلو در دانشگاه مون تو ماشین تو گرما و گرسنه این دو ساعت و منتظر بوده تا من کارام تموم شه با هم برگردیم. وقتی دیدمش شوک شدم. کلی عشق کردم با این کارش.:46:
البته این اتفاق زیاد میفته مهربون من دلش راضی نمیشه من تنها و پیاده جایی برم تا بتونه منو میرسونه. اینم یکی از اخلاقای خوبشه.:72:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
واي كه چقد تو اين تاپيك انرژي هست از همتون ممنونم
حدود 2 ماه از عقدمون ميگذشت من دانشجو يه شهر ديگه بودم و همسرم شهر خودمون بود. از اونجا به شهر ما سرويس مستقيم نداشت من مجبور بودم از اونجا بيام به يه شهري كه حدود 45 دقيقه با شهرمون فاصله داشت بعد دوباره ماشين بگيرم در واقع 2 مسيره بود.يه شب تو خوابگاه كه قرار بود فرداش برم خونه با شوهرم بحثمون شد بعد از اينكه معذرت خواهي كرد گفت كي مياي من كه اون شب حسابي نازم در اومده بود و ميخواستم مثلا دعواشو تلافي كنم بهش گفتم نميگم فقط بدون بعد از ناهار ميزنم بيرون شايد ساعت 1 شايد هم 5عصر!!!!!!!!!.هرچي اصرار كرد نگفتم فرداش از اونجا كه خودم دلم لك زده بود ببينمش فوري راه افتادم هر چي بين راه زنگ زد جوابش ندادم،هوس كرده بودم منت كشي كنه،(اوج بيرحمي) وقتي رسيدم شهري كه گفتم 45 دقه فاصله داره طبق معمول خواستم ماشين بگيرم كه ديدم يه صداي آشنا ميگه : خانمي محلمون نميدي؟فكر نميكني دق ميكنم؟.....برگشتم ديدم عزيز دلمه.طفلي بعراز ظهر رو مرخصي گرفته بود از شهر خودمون اومده بود ترمينال اونجا وايساده بود تا منو ببينه وخودش برسونه خونه .نميدونيد چقد از كارش كيف كردم :43::227::310:هيچ وقت هم نفهميدم اونروز چقدر معطل شده بود خدا منو ببخشه كه با نازام همچين شوهري رو اذيت ميكنم فداش بشم الهي........
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
ديشب قرار شد بريم بيرون همين كه پشت فرمون نشست هرچي استارت زد روشن نشد.اعصابش خورد شده بود زنگ زد به داداشش كه بياد يه كمكي بكنه ولي وقتي داداشش اومد همسرم رفت پشت فرمون واستارت زد روشن شد (ماشين بازيش گرفته بود:311:) كلي ذوق كرديم كه آخ جون درست شد.همين كه 10 دقيقه رانندگي كرد دوباره ماشين خراب شد كفري شده بود درحد تيم ملي آخه بد موقعي بود وجايي كه بوديم ناجور بود. اينم هي بالا پايين ميپريد اين پيچ گوشتي رو بيار اون پيچ گوشتي رو بيار منم خندم گرفته بود با عصبانيت داد زد مريم نخند من اعصابم خورده ها:324: ولي من همش داشتم ميخنديدم ولي تاجايي كه امكان داشت سعي ميكردم لبخندمو جمع كنم.:311: تا اينكه ديديم هيچ كاري از دستمون برنمياد قرار شد برگرديم.منوداشت ميرسوند خونه ودستمو محكم تو دستش گرفته بود منم همش دلداريش ميدادم ميگفتم كه غصه نخوره درست ميشه وفداي سرت.يهويي وسط خيابون دستمو گرفت محكم بوس كرد:163:. خيلي لحظه قشنگي بود( چراغاي ماشينا هم ميزد توي چشامون:311:) آخه هيچوقت توي بيرون اينكارو نميكنه.خيلي دوسش دارم خيلييييييييييييييييي
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
ما داريم خودمون رو براي عروسي آماده ميكنيم ديشب رفتم پيشش تا كمكش كنم (چون طول روز رو هردوتامونم سر كار هستيم)توي آشپزخونه داشتم لوله هاي آب رو رنگ ميزدم كه ديدم يهويي صداي دادش دراومد بدو بدو رفتم توي سالن ببينم چي شده ديدم دستشو موقع بريدن يه چيزي بريده انگشتشو گرفتم تا خون نياد وخلاصه با دستمال كاغذي و پارچه انگشتشو باند پيچي كردم.موقع باند پيچي كردن دستام داشت مي لرزيد بهش گفتم تو رو خدا مواظب خودت باش (آخه ديروز خيلي اتفاقاي بدي براش افتاده بود:ماشينش خراب شده بود،موبايل و دسته كليدشو توي تاكسي جا گذاشته بود)اگه خداي نكرده اتفاقي برات بيافته من ميميرما. بغلم كرد وگفت ولي اگه خداي نكرده براي تو يه اتفاقي بيافته من نميميرم انقدر دورت ميگردم تا خوب بشي.:46::46::46::46:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
تا حالا شده واسه اولین بار موهاتونو رنگ یا مش کنین؟؟ عکس العمل شوهرتون بعد از دیدنتون چجوری بوده؟؟؟؟
ما 8ماهه از عقدمون و دو ماهه از عروسیمون میگذره .موهای من بلندو مشکی مشکی بود .دو روز پیش رفتم آرایشگاه و کوتاه کوتاه کردمشون و مش صدفی...وقتی شوهرم اومد دنبالم لحظه شماری میکرد بریم خونه و منو ببینه.وقتی رسیدیم خونه و منو دید از دیدنم ذوق کرده بود .و از دو روز پیش تا امروز هزار بار گفته : وای وای مثل فرشته ها شدی ... و خیلی خیلی عکس العمل نشون میده ..هر بار نگام میکنه کلی احساسات بروز میده....منم کلی توی دلم ذوق میکنم.
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
راستش پریماه جان؛ من اون روزی رو که برای اولین بار موهامو رنگ گذاشتم هیچ وقت یادم نمیره؛ الان که پرسیدی یادم افتاد.
راستش من که توی 20 ماه دوران عقدمون دست به موهام نزده بودم؛ دو سال بعد از عروسی مون هم رنگ موهام همین جوری مشکی یه دست بود؛ تا اینکه پارسال یه روز بی خبر از گلم رفتم آرایشگاه و موهامو خورد کردم؛ بعد یه رنگ بلوند هم گذاشتم. بعد هم بهش زنگ زدم که توی آرایشگاهم!
اومدم خونه و وقتی رسیدیم خونه و موهامو باز کردم؛ یه جیغ بلندی کشید که نگو!
دستمو گرفته بود و هی می چرخوندم که وای! چقدر خوشگل شدی! باورم نمیشه که این قدر عوض شده باشی!:46::43:
بعد هم بهم میگفت شدی شکل این اروپایی ها!:311:
خیلی بهت میاد!:46:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
ولی پریماه جان من اولین باری که موهامو رنگ کردم(موهام قهوه ای بلندبود،نسکافه ای کردم)
همسرم تا چند دقیقه ساکت بود و بعد گفت کاش 1آرایشگاه خوب میرفتی!!!!!!
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
مرسی از همتون واقعا انرژی میگیرم حقیقتش اولا که میومدم اینجا همش غبطه میخوردم که چه همسرای خوبی دارید ولی کم کم که به خودم اومدم دیدم نه اینطور نیست بس که به من محبت کرده بود برام عادی بود و اینا که شماها میگفتید رفتار عادیش بوده من خوبیای همسرم رو فراموش کرده بودم و کلید کرده بودم رو ضعفا و بدیاش ولی حالا وقتی میام اینجا و آرومم مهربونیا و عشق ورزیدناش یادم میاد و بیشتر آرامش میگیرم ناگفته نمونه که همسرم تو هرچی که مشکل داشته باشه تو عشق و محبت و دوست داشتن تا حالا مردی رو نمونه اون ندیدن (اغراق نمیکنم جقیقت رو میگم)