-
امروز متوجه شدم که تالار متولدین ۰۲/۰۲ رو مدیریت محترم همدردی درج کرده.
برای ما همدردی جایی بوده که آموختیم، انسان جدیدی متولد شدیم، زندگی بهتری ساختیم و درس پس دادیم.
همدردی جایی بوده و هست که در همهمه ی پر زرق برق اما تو خالی محیط مجازی که گم و فراموش میشدیم، تونستیم خودمون رو پیدا کنیم و تجربه ی دوباره آرامش رو از دست ندیم.
بدون شک مدیون دانش بالا و شخصیت وارسته مدیریت محترم هستیم، که ارزش های انسانی رو فراتر از مسائل مادی در نظر گرفتن و بستری ایجاد کردند تا همگان بتونن روشنایی رو در تاریکی های دنیا پیدا کنن.
خداوند متعال سلامت، عمر طولانی و عاقبت بخیری رو به شما و سایر دوستانی که سال ها برای این تالار زحمت کشیدن، عطا کنه. میلاد شما بهانه ای هست برای تشکر از تلاش های چند سالتون، تولدتون مبارک.
-
سلام بر تک تک شما خوبان همدردی
ان شاالله هرجا هستید سلامت و پر روزی در مسیر الهی باشید
این روزها با مسائل مختلف کاری، درسی خیلی مشغول شدم و وقت غصه خوردن برای دخترم پیدا نمیکنم، گاهی عذاب وجدان میگیرم نکنه کم براش میذارم، نکنه بیشتر باهاش کار کنم اثر بهتری داشته باشه...
اما راستش جونشو ندارم، چون هروقت زیاد واسش وقت میذارم غرق در مشکلات گوناگونش میشم و بیشتر عمق عقب ماندگیش از افراد عادی متوجه میشم...
وسط این شلوغی ها همسرم از من یک عمل زببایی میخوان که تا چند سال قبل جزو خط قرمزام بود و اصلا باورم نمیشد روزی رضایت بدم، اما الان درگیرش شدم
از طرفی بدم میاد وقت بذارم برم ادمایی که این عملو کردن ببینم هی دکتر بررسی کنم، از طرفی هم نمیشه بیگدار به آب زد و از طرفی این زمزمه های همسرم تمومی نداره و دیگه خودمم دارم از خودم ناراضی میشم و نیاز به عمل رو حس میکنم!!
حالشم ندارم تاپیک واسش بزنم:311:
همینجوری خواستم از شرایطم بگم واستون
کاش دوستای قدیمی هم سر بزنن و از خودشون خبر بدن
-
سلام شمیم عزیز، خداروشکر که حال شما هم خوبه. :smile-new:
شمیم جان کار درست رو شما انجام میدی، یعنی همون زندگی کردن، جاری بودن. رسیدگی به فرزندت در کنار پیگیری کارهای دیگر سبب میشه که از آسیب ها و مشکلات دیگه جلوگیری کنی. اگر صرفا مادری باشیم که گوشه ای غم انگیز نشسته یا اینکه تمام تمرکزش روی یکی از فرزندانشه، بقیه آدمهای اون زندگی که سهمی از این ( مادر، دختر، همسر و ... ) دارن آسیب میبینن. کارها روی هم تلنبار میشه و به تنش و شکست می انجامه.
چه خوبه که بلدی تعادل رو برقرار کنی، در عین اینکه مراقب دخترت هم هستی:104:
راستی اون خط آخرت بنظرم میتونه یه مورد بدرد بخور برای خوانندگان همدردی باشه، هر وقت تونستی در موردش یه تاپیک بزن. :72:
-
سلام بر بزرگواران همدردی، همه اونایی که هستن و اونایی که نیستن! خوبین ایشالا؟ انشالا که خوب و خوش باشین و ایام بکام. دیوید بکام منظورم نیست ها! به کام!...
قریب به شش ساعت تاخیر در پرواز تنها چیزی که برام داشته تا بدین جا تمرینی برای صبر بوده. با تمام اعصاب خوردی، باید صبر کرد، چاره ای نیست ظاهرا.
داشتم به این فکر میکردم که تاثیر ظاهر در نگاه اول بر روی نفر مقابل چقدر زیاده، مخصوصا اینکه یه حالتهای خاصی داشته باشی که بتونی حس نفرت طرف مقابل رو بر بینگیزینی. اون چیزی که اگه اشتباه نکنم بهش میگن first impression, یعنی تاثیر در نگاه اول.
هر چی انسان روی خودش کار کنه، باز هم در نگاه اول کاملا تحت تاثیر مثبت یا منفی قرار خواهد گرفت.
-
و اینکه انسانها چقدر راحت و قشنگ حرف مییزنن، ولی در عمل همشون مثه هم رفتار میکنن (خودمم جزئی از این مجموعه هستم ها). مثلا هممون میگیم بایستی به انسان مظلوم یا مستمند با نگاه بالا به پایین رفتار نکرد، و اتفاقا خیلی باید حواسمون باشه، ولی در عمل صدامون میره بالا و داد میزنیم و عقده هامون رو روش خالی میکنیم.
یا یه نفری که بهمون پناه آورده، رو صرف اینکه بهمون پناه آورده، بالا به پایین نگاه میکنیم بهش و بد رفتار میکنیم باهاش. هممون مثه همیم. خیلی آدمای کمی هستن روی این کره خاکی، که مثه یه انسان رفتار میکنن در بزنگاهها
-
روزها از اتاقی که پنجره اش پشت به آفتاب و رو به انعکاسش است، در محاصره ی چهار قاچ هندوانه که یک روز شیرین و قرمز است و روز دیگری صورتی ملیح و کم نمک، در زمانی که روزهای زعفرانیش را خرداد نام گذاشته اند، زندگی ام را میگذرانم.
رخت های نو روی طناب، دست در دست باد میرقصند و ته مانده عید ریز ریز از تار و پودشان میچکد...
و اما من در این سوی پنجره همان که انسان به وقت دلتنگی ساخت، بالش پر مرغ زیر سرم لالایی میخواند و در خنکای باد سرد کولر، زیر نوازش های گاه و بیگاه پرده، بین بازیگوشی های نور و سایه، لم داده ام و پیشاپیش به استقبال تابستان گرمِ نیامده میروم.
دست نوشته یهویی
-
سلام،
خیلی وقته اینجا نیومدم،امیدوارم همه خوب و خوش باشن؛
خوابم نمیاد فردا روز سختی در پیش دارم برام دعا کنید هرچه زودتر از این سختی دربیام
-
- من دو روزه بخاطر بیماری خاص جنین مجبور شدم تصمیم سختی رو بگیرم و با زایمان دلبند چهار و ماه نیمه خودمو مرده به دنیا بیارم،دیدمش و انگار مهر مادری و فراق داره از پا درم میاره ،درد عمیقی دارم و قلبم و بطنم جای خالی پسرمو هی بهم یاداوری میکنه….
-
سلام سرکار خانم wisdom خدا بهتون صبر بده ، شرایط واقعا سختی داشتین و دارین،
ان شاالله خداوند سبحان بهترین ها رو هم در این دنیا و هم در اون دنیا بهتون عنایت کنه ،
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
-
ممنونعزیزم،
نمیدونم چجوری تسکین پیدا کنم،هر لحظه قلبمآتیش میگیره،نمیدونستمحس مادر بودن از قبل از به دنیا اومدنش به همون اندازه قویه،چکار کنم با این غم کنار بیام