نفس جان خيلي خوشحالم كه منطقي داري كنار مي ياي. اميدوارم خدا مشكلت رو حل كنه.
راستي عيد سعيد غدير خم رو هم به تو دوست خوبم تبريك مي گويم.
نمایش نسخه قابل چاپ
نفس جان خيلي خوشحالم كه منطقي داري كنار مي ياي. اميدوارم خدا مشكلت رو حل كنه.
راستي عيد سعيد غدير خم رو هم به تو دوست خوبم تبريك مي گويم.
مرسی عزیزم . عید شما هم مبارکا باشه خانمی.
نفس عزیز، تنها چیزی که از زندگی و اتفاقات برامون میمونه همین درسهایی هست که می گیریم، به درک والایی که داری تبریک می گم عزیزم...
:72:
سلام نفس جان
خوبی خانومی؟ اوضاعو احوال خوبه؟؟
ممنون دوست عزیز
خیلی حس بدیه ولی قشنگه که اینجوری فکر می کنی
خوشبحالت که اینقدر درک بالایی داری واقعا به اینهمه درایت و صبرت حسودیم شد
تجربه بی رحمترین معلم است، چون اول امتحان می گیرد بعد می آموزد
امیدوارم این معلم دیگه هیچوقت اینقدر بی رحم توی یاد دادن به تو نباشه
هر وقت دلت گرفت بهم ریختی مطمئن باش یکی هست توی این جا که یه گوشه برای شنیدن دردها و حرفات
مواظب خودت باش نفس جان
سلام نفس عزیز
امیدوارم که هرچه زودتر حالت بهتر بشه . آفرین با این درک عمیقی که تو داری خیلی زود میتونی با مسئله کنار بیای و این خودش یه موفقیت بزرگه . مواظب خودت باش
سلام دوستای مهربونم از همگی ممنونم
بچه ها بالاخره اون روزایی که منتظرش بودم شروع شد یادمه روز اولی که رفتم پیش وکیلمو ناراحتیمو دید بهم گفت ناراحت نباش از اینکه الان اینقدر بی خیالن بزار دو تا احضاریه بره در خونشون اون وقت میان به التماس کردن . حالا دقیقا همون طور شد از وقتی که حکم نفقه رسیده دسنشون کلافه شدن یه روحانی رو که از دوستایه قدیمیه بابامه فرستادن خونمون که اینا ندارن بیاین توافقی جدا شین دخترو پسر برن دنبال زندگیشون . من که شنیدم گفتم من حالا حالا قصد ازدواج ندارم تا آخرشم پاش میمونم هر چی قانون بگه همون کارو میکنم . بابامم به سید گفت دخترم از همه بیشتر ضربه خورده اون باید رضایت بده . باز دیشب زنگ زده که میارمشون خونتون معذرت خواهی میکنن باباش گفته پسرم غلط کرده و از این حرفا . گفتم بابا اون روزایی که من مسج میدادم که تورو خدا بیا باهم حرف بزنیم بیا بریم مشاوره محل نمیداد گوشیشو خاموش میکرد. حالا هم من کوتاه نمیام . به بابامم گفتم اصلا واسه چی بیان خونمون که شما مردا به هم یه قولی بدین بعدش به من بگین من قول دادم رضایت بده .
میبینین دوستان این 4 ماهه نیومدن بگن چی شد چی نشد همش طرفه پسرشون بودن حالا که دیدن قضیه جدی شد واسطه میفرستن . بخدا همش به این فکر میکنم که اگه منم الان راحت بگذرم عید نشده میرن یکی دیگرو بدبخت میکنن . پارسال همین ماه بود که اومدن خاستگاریه من و امسال این شرایطه منه .
آره عزیزم رضایت نده
بهترين كارو مي كني عزيزم. كوتاه نيا. بذار قانون همه چي رو روشن كنه.
یه سری به موضوع بن بست بزن اشتباهی که اونجا تکرار شد رو تو تکرار نکن
بذار کار با روال قانونیش پیش بره
خودتم ناراحت نکن زندگیه دیگه حتما مصلحتی درش بوده که اینجوری شده