RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پرنده غريب
دلم ارامش می خواد...دلم می خواد ذهنم از هر چی استرسه خالی شه...دلم می خواد با خیال راحت و از ته دل بخندم...
منم یه مدت دلم خیلی می خواست.
پیگیرش شدم، تا بلکه به ساحل آرامش برسم، اما اول باید کسی که آرامش را دزدیده بود را پیدا می کردم،
یه ردپا پیدا کردم!
دنبالش رفتم.....
وقتیی بهش رسیدم خیلی تعجب کردم!چرا؟
ردپا، آشنا بود، و اون نیز آشنا تر، من به خوم رسیدم! کسی که آرامش را برده بود.
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
واقعا نمی دونم چه شکلی توضیح بدم ، انگار توی یه برزخی گیر افتادم و هیج وقت نمی تونم ازش بیرون بیام .
هر چقدر هم امید داشتم تبدیل شده به نا امیدی .
حتی اتفاقاتی که برام می افته و خیلی ها آرزوشو دارند ، برای من ذره ایی خوشحالی ایجاد نمی کنه .
انگاری فقط فردامو می بینم . دیگه حتی به یه سال بعد و چند سال بعد حتی فکر هم نمی کنم .
فقط 24 ساعت آینده مو می بینم .
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
این از طرف گل کاغذی(gole kaghazi)خطاب به بچه های تالاره!چون دستش از تالار کوتاه شده از من خواست به جاش اینو بنویسم.دوستان مسئولیت محتوای شعر بر عهده ی شخص گل کاغذی می باشد من فقط مامورابلاغ پیامم:)
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر، اگر از دست رود
و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
وز همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!
بهتره الان دلمو شاد کنین تا بعداً روحمو :)
Re: حال و احوال یاران همدردی (7)
عرض سلام و تشکر و قدردانی از لطف و مهربانی همه شما سروران گل تالار ، با توکل بر خالق همه خوبی ها ، امیدوارم با خطی ، حرفی ، پستی ، بتوانم گره از مشکل کسی بگشایم
امین
حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
خوبید ، خوشید ، سرحالید
چه حال ، چه احوال
خوش میگذره
چه خبر از قدیمی ها
چه خبر از جدیدی ها
یه خسته نباشید دبش واسه اونهایی که امتحاناتشون تموم شده
یه خسته نباشید هم به اونهایی که توی تالار هستند و مرتب به دیگران کمک می رسونند
یه خسته نباشید هم به اونهایی که قدم رنجه می کنند و میان پست ها رو می خونند
خیلی باحال هست ،
اینکه مریم 123 مرتب آواتار عوض میکنه ، یه جورایی اواتارش از حال و احوالش میگه دیگه ... هروقت وقفه می افته توی سرزدن به تالار ، وقتی on می شوم میرم اواتار این دختره رو می بینم کلی ذوق می کنم :rolleyes:
ویدا خانوم کجایی ، بی سر و صدا شدی ،
یادش به خیر یه مهتاب بود توی تالار یه تاپیک باز کرده حضور غیاب ، هرکی می اومد می رفت اونجا حضوری می خورد ،هرکجا هست ، خدایش حفظ کند
مخاطب خاصی مد نظرم نیست اما مابقی کجان؟ نکنه تالار رو می خوان کن فیکون کنند ، کرکره های تاپیک هاشون رو کشیدن پایین دان زیر چشمی اوضاع رو می پان ؟! :162:
القصه دلم تنگ شده بود واسه اینجا و دوستان و فعالیت های خوبمون
این عید خجسته هم مبارکتون باشه :72::72::72::72::72::72: