حال و احوال یاران همدردی (12)

با سلام


ممنون خانم 7
ان شالله خودتون و خانواده گرامی سلامت باشید،،
بعضی موقع ها شاید رفتار پدر گرامیتون ؛ یه خاطر خستگی و یا برخی دغدغه ها هست ،،
شاید بعضی موقع ها ، بعضی رفتارها از دستشون در بره ..مگرنه پدر و مادرها منیتی در وجودشون نیست و هر چی از دوست رسد نیکوست .
کلا تو زندگی به نظرم از محیط خارج ازخودمون نباید زیاد توقع داشته باشیم و بیشتر تمرکز روی خودمون باشه ....اینجوری شادترییم و به شادی درونی نزدیک تر .
نوشتن اتفاق ها روی کاغد و آنالیز اون ها در چند ساعت بعد ، شاید کمکی خوبی به ما کنه .
اینکه می فرمایید بعضی موقع ها نازک نارنجی و فلان و میشید ....خب دختر خانم ها یا خانم ها باید اینجوری باشند تا حدودی
الان آقایون تو تالار را نگاه کنید ، اصلا مشکلاتشون را مطرح نمی کنند ( به قول خانم شمیم الزهرا)
ولی خب شما خانم ها میتونید بگید ،،این خوبه
خانم میشل و خانم بهاره ، در پست هاشون ، میتونید نکات خوبی پیدا کنید . ( به نظرم راهکارهای خوبی بهتون دادند )



شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره

...................................

زونیام مرسی
چاکرم پسر
ان شالله خودت و خانواده گرامی سلامت باشید،،
این احترامی که گفتی خیلی خوبه
پس از اون گزینه ها ، میری گزینه جیغ را تیک میزنی ،،،
پس واجب شد منو و اسکارفس بریم برات یه سوپ ملخ درست کنیم :)
نمی دونم چرا سوپ های ما را دوست نداری.


.......................

اسکارفس عزیز سالاری
ممنون
ان شالله سایه ات بالا سر خانواده ات باشه
خودت و خانواده ات سلامت باشی
همین نوشته های شما برا ی من و بچه ها ی تالار از هزار تا دکتر بهتره
چشم ...با دوستانی مانند شما آدم انرژی میگیره
خداوند ، پدر گرامیتون را رحمت کنه
ممنون از یادگاری که تعریف کردی
خیلی پر انرژی بود
مرسی.





..............................


غلام جان
امروز یه روز خاصی هست،،،
مشتری و مریخ و عطارد در یه زاویه ای قرار دارنند که میگن بگو مگو ، جنگ و خونریزی زیاده
البته اینجا که الحمد الله خوب بود ، بچه ها ماشالله خوب رعایت می کنند




..........................................


سلام خدمت خام گیسوکمند
ان شالله خوب باشید
یه نصیحتی خانم 7 را بکنید خواهشا خانم معلم ...گذاشت مدیریت صندلی داغ را ول کرد رفت
الان بنده خدا آقا غلام داره زحمت میکشه و نگذاشت صندلی بی سرپرست باشه .
خدا قوت هم بگیم به غلام یک دو سه چهار


مجری هم نفهمیدیم چی بود قضیه اش :)
سلامت باشید
د رپناه خدا .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا

سلام به به دوست قدیمی خودم ازینطرفا؟؟ چقدرامروز مبارکه که تالار چشاش همش روشن میشه:43:
خوبی؟ خانواده خوبن؟ خیلی اوقات یادت میفتم:43:

---

سلام به روی ماهت
شمیم الزهرای قشنگم

منم هر وقت میام مشهد میگم کاش میشد میرفتم چایی شمیمو میخوردم
یا این همشهریتونو که می بینم (استاد انصاری رو )
یاد تو میافتم :)


خلاصه که تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
ای صمیمی ای خوب .

من خوبم . همه خانوادمم خوبن . خدارو شکر .
دلم برای خیلی چیزا تنگ شده .
حتی برای یه چویی (چایی) خوردن با خیال راحت .
برای مشهد .
حیاط حرم .

یه ماهه دارم همه کارایی که می کنم و برنامه هامو می نویسم
میخوام خیلی کارا رو بذارم کنار
یکم خلوت تر شم
نه به این معنی که الزاما ساعت خالیم بیشتر بشه
به این معنی که برنامه هام متمرکز و جمع و جور شه . مختصر و مفید شه .
بیشتر حواسم جمع بشه به دوروبرم .

من 2سال پیش درگیر فلسفه ی اهم و مهم شدم
بعدش دوست نداشتم کارهای مهمتر رو فدای کارهای کم اهمیت تر کنم
نهایتا چندین برنامه رو چیدم . به لحاظ زمانی برای همشون زمان داشتم . مثلا سه شنبه ها صبح فعالیت الف .
بعد از ظهر فعالیت ب و الی آخر

الان فهمیدم این درست نیست . چون از لحاظ زمانی به ظاهر جور در میاد ، اما ذهن انسان نمی تونه توی همه ی اون فعالیتها متبحر بشه .
ذهن انسان جا نداره " همزمان " از طرف یه پژوهشگر هم یه مترجم هم یه مکانیک هم یه فروشنده تصمیم بگیره مطالعه کنه تحلیل کنه

من بدون اینکه خودم متوجه بشم فکر می کردم کارهایی که انجام میدم همگی در یک راستاست
زمان هم که دارم . پس می تونم . درحالی که اصلا در یک راستا نبودن

مثلا توی دانشگاه همه ی بحث حقوق یک رشته است "حقوق خصوصی "
یعنی یه وکیل میاد همه نوع پرونده ای رو قبول می کنه . پرونده طلاق می گیره پرونده چک زمین قتل همه چی میگیره
یه مشاور خانواده همه نوع مشاوره ای میده به خیال اینکه همشون در یک راستاست
( ازدواج - اعتیاد - نوجوان - شغلی - زوج درمانی - طلاق و... )
اونی که همه رو باهم جلو میبره توی همشون نمره اش پایینه .

پس اینکه آدم بخواد موازی چند جا رو حفظ کنه به خیال اینکه فرصت ها رو از دست نده خودش باعث میشه فرصت ها رو از دست بده
** فرصت ماهر شدن . متخصص شدن . فکر کردن - ایده دادن - تحلیل کردن -
** فرصت یه ذهن منظم که بتونه حواسش به اطرافش باشه ( بدیهیات زندگی ؛ پدر مادر خانواده سلامتی و.. )

اینطوری بگم من دوست نداشتم یک روز یا دو روز خالی داشته باشم فکر می کردم وقتم تلف میشه
فکر می کردم باید اون دو روز رو با یه کار مهمتری پر کنم
در حالیکه اگر اون دو روز رو خالی نگه می داشتم ، اون دو روز به کارهای بقیه ی روزام فکر می کردم .
اون دو روز اتفاقا کارهای مهمتری انجام می دادم .

یعنی اینکه آدم یه کاری رو به بهترین نحو انجام بده خیلی بهتر از اینه که 2 تا کار رو در حد 50درصد انجام بده .

الان خیلی خوشحالم که قراره ذهنم خلوت بشه .
باورتون میشه برام هیجان داره . انگار میخوام یه چیزی که نداشتمو خیلی لازم داشتمو به خودم بخرم .
در حالیکه اونچه دارم این وسط کنار می ذارم بسیار ارزشمندن .
واقعیتد اینه که اگه آدم همیشه سرش شلوغ باشه و فرصتی برای فکرکردن " فقط فکر کردن " نداشته باشه خیلی آسیب میزنه ،
حتی اگه اون سرشلوغی موضوع مهم و ارزشمندی باشه .

همین الان ازینکه دارم فکر می کنم و می نویسم ( بدون اینکه وسط کار دیگه ای باشم ) خوشحالم :)
هر چند این مدل فکر کردن خودش اعتیاد آوره و به مرور تبدیل به فکر نکردن میشه
یعنی می نویسیم و می خونیم ، بدون تآمل بدون مطالعۀ قبلی . بدون برنامه قبلی باید مراقب باشیم به کارِ هر روزمون تبدیل نشه .

این متن استاد علی صفایی حائری رو واقعا دوست دارم :


ما بدون رسیدن به معنا و مقصود ،
به کلمه ها و لفظ ها رسیده ایم
و با الفاظ خالی انس گرفته ایم
و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیده ایم ...

ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم
نوشیده ایم
پیش از آنکه با سوال ها گلاویز شده باشیم ،
خود را تلنبار کرده ایم .
(منظور مطالعه ای که قبلش برامون سوال و دغدغه ای ایجاد نشده باشه و صرفا با هدف مطالعه باشه)

چقد حرف زدم
آخیش .

نقل قول:

---

سلام خدمت خام گیسوکمند
ان شالله خوب باشید
یه نصیحتی خانم 7 را بکنید خواهشا خانم معلم ...گذاشت مدیریت صندلی داغ را ول کرد رفت
الان بنده خدا آقا غلام داره زحمت میکشه و نگذاشت صندلی بی سرپرست باشه .

---

سلام برادر
حالتون خوبه ؟
هم خوشحالم هم ناراحت که اینجا می بینمتون
آخی این عکسه منو برد به 5 سال قبل

نصیحت به 7 که ندارم
ولی توصیه امو توی پشت صحنه نوشتم .

خدا قوت به شما تنها مجریه بازمانده از نسل صندلی داغ 13 :)

میشل جان خوبی عزیزم ؟
دلم برای نوشته هات تنگ شده
(فقط تحلیل پستهای مشاوره ای رو میگما )

سلام به خانم گیسوکمند، خسته نباشین.
من یه طرحی برای دوستانی که دیگه سر نمیزنن به همدردی به مدیر همدردی دادم، نمیدونم عملی کردن یا نه ولی طرح بسیار خوبی بود ... خیلی خوشحال شدم که اومدین اینجا رو منور کردین. . . بنده غلام هستم،‌

دیدید تو این دورهمی تیم ملی ها وقتی مربی اسبق و به قولی پیشکسوت میاد
همه بلند میشن و روبوسی و احترام و آقا بفرمایید و بالاخره آق ساکالی گفتن قره ساکالی گفتن:311:
الان گیسو آق ساکال ماست( ریش سفید.... به عبارتی پیشکسوت) همه برپا:328:

سلااااااام گیسووووووو:312:
نوار نه یوخ کیف احوال؟ هاردان بوردان:18:

......................................
میگم صندلی داغ تموم شد هم این تاپیک بمونه .....چون نمونه چینی تاپیک حال و احوال.......هر وقت نشد که اونجا بنویسی میتونی بیای اینجا:))

.....................................

poohعزیزم بهتری؟:228:
ببین منو
بخند
:43:
....................................

سونی چرا فکر میکنی درکت نمیکنیم؟؟ بماند حالا حرف بسیاره....
فقط بیا و روی منو زمین ننداز.....این پند و از حقیر بشنو:305:
....اگه دیدی کسی داره سعی میکنه از دلت دربیاره پسش نزن....فرصت و بهش بده...و البته فرصتی به خودت......که بعد از تلطیف فضا با زبون نرم گله هاتو به گوشش برسونی .....اون وقت اگه تو برنده نشدی بیا من با دست خودم سوپ ملخ سرآشپز و سر میکشم:biggrin-new:

گیسو میبینی اینجا آب و تفت میدن ما بخوریم:311:
ولی هرچقدر میپرسیم نمیگن با چه روغنی تفت میدن:311:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط gholam1234

. . بنده غلام هستم،‌

---

:311: آخه چرا به خودتون رحم نمیکنید ....سوژه میدید دست من:311:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

گیسو میبینی اینجا آب و تفت میدن ما بخوریم:311:

---

آب نبود و آب گوریل بود، دیگه دیدم جدا حال بهم زن میشه توضیحات اضافه رو حذفش کردم :)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

ولی هرچقدر میپرسیم نمیگن با چه روغنی تفت میدن:311:

---

یه آشپز هیچ وقت دستشو رو نمیکنه ولی چون هی میپرسین میگم. بهران سوپرپیشتاز نیمه سنتتیک 40-10

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط میشل

سلام آقای Mvaz،

اینکار طی 9 سال گذشته به تعداد خیلی زیادی انجام شده. اگر بخوام نتیجه ی تعاملات مدیران و اعضای قدیمی همدردی رو در اختیار شما دوستان نسبتا جدید قرار بدم، توصیه فرشته مهربان رو براتون می نویسم:

"در صورتیکه می خواید به پوه کمک کنید، به پست ها و تاپیک هاش واکنش نشون ندید."

البته علت رو هم توضیح داده بود که من الان درست حضور ذهن ندارم. و ممکنه چیزی بنویسم که منظور اصلی فرشته نبوده.

در هر حال، به نظر می رسه ما اعضای عادی همدردی، خیلی متوجه دردِ اصلی پوه نمی شیم. ظاهر حرفاش رو می گیریم و هم انرژی خودمون رو هدر می دیم، هم اون رو از ارتقاء زندگیش باز می داریم. چون با کمی دقت می شه متوجه شد در بازه های زمانی ای که توی همدردی نیست، مسیر زندگیش رو بهبود می ده.

نگران هم نباشید، دلایل و توضیحاتی که شما میارید رو خودش خیلی بهتر می دونه. این حرفهای تکراری (آرزوی مرگ. تمایل به خودکشی. خط قرمز کشیدن دور ازدواج. و ...) معنای ظاهریشون رو ندارن.

وقتمون رو برای بچه هایی بگذاریم که کمک کردن بهشون در توان ماست. این گره ی کور اگه قرار بود باز بشه، توی این 9 سال با تلاش اعضای همدردی باز شده بود. :72:

---

سلام.
مدت زیادی بود خیلی از اعضا، به خصوص شما رو از ذهنم حذف کرده بودم و همونطور که اشاره فرمودید، به دور از گیر دادن های مداوم امثال شما، با آرامش به نسبت بیشتری به زندگیم رسیدم.

اما گویا شما موفق نشده اید من رو از ذهنتون پاک کنید و در این چند ماه حضور مجدد من در تالار، گیری در گلویتان مانده بود که مجالی یافتید تخلیه اش کنید.

از راهنمایی که به جناب mvaz کردید ممنونم. گرچه گمان نمیکنم تاپیک های من از دسترس کسی پنهان بوده باشه و احتمال این کمه که ایشون آنقدر انسان ساده لوحی باشند که بدون بررسی حتی تاریخ عضویت بنده در تالار، پستی ارسال کرده باشند. شاید اگر علاوه بر نگرانی برای وقت و انرژی ایشون، به شعور ایشون هم احترام میذاشتید خوب بود.


تاپیک های بسیاری از اعضای جدید با انواع مشکلات مختلف در این چند ماهه اخیر در تالار ایجاد شده، که شما به عنوان شخصی مدعی، حضور فعالی در کمک رسانی نداشته اید.

متاسفم که باعث شدم کسی از شخصیتی که شما ازش خوشتون نمیاد عذرخواهی کنه و شما را وادار به لاگین شدن و صرف انرژی روانی و زمانی برای موضوعی در ارتباط با بنده کنه.


همچنین گویا تلاش من برای ارتقای خودم علیرغم حال بد درونی ام در تمام این نه سال، که انطور که به خاطر دارم قضاوت امثال شما این بود که من دست روی دست گذاشته ام و کاری نمیکنم و برنامه ریزی ای برای زندگی ام ندارم، چندان به مذاق شما خوش نیامده و صداقت در بیان احساسات منفی رو، در اقدام عملی برای اون کار میبینید.

به هر حال حس مثبت یا منفی من، وابسته به وجود یا عدم وجود شما و نظر شما نیست و همانطور که در این چند سال در جهت ارتقای خودم تلاش کردم، تلاش خواهم کرد و حتما به درددلی هم در اینجا با کسانی که احساس دوستی باهاشون دارم، نیاز دارم و اگر بخل شما اجازه بده حضورشون میتونه مرهم باشه.
همانطور که احتمالا شما در پشت پرده، درددل هایی با دوستانتان دارید و حضورشان میتواند مرهمتان باشد.

اصلا دوست ندارم دخالت بیجای شخص سومی در مکالمات من و جناب mvaz، باعث بشه باز هم همان اتفاقی بیفته که به ناحق در رابطه با اقا حامد افتاد.


مجددا به فراموشی میسپارمتون و امیدوارم دیگه خودتان را برایم یادآوری نکنید.

موفق باشید.
.
.
.


حناب mvaz, من از شما عذرخواهی میکنم که مخاطب ظاهری پست ایشون، شما بودید و من احساس مخاطب باطنی و حقیقی ایشون بودن رو کردم و جواب دادم.

جناب mvaz شما برای من بسیییااار عزیز و محترم هستید و خواهید ماند، همانطور که اقا حامد بودن و هستن.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط گیسو کمند

سلام برادر
حالتون خوبه ؟

---

----------------------

با سلام :)


مرسی خانم معلم
به لطف خدا و دعای شما بزرگواران خوبیم
در واقع حال و احوال من شبیه این عکسه :

http://www.hamdardi.net/imgup/659065f09a846914b4.jpg

می بایست یاد بگیرم برداشت گندم چطوریه و چطوری می تونم خودم نون بپزم :)
باید یه تحقیقی توش انجام بدم
خانم معلم شما هم اگه تونستید ببنید چطوری میشه نان پخت در خانه !
اگه خاکی ماکی هم هست اطراف باغچه منزلتون ، گوجه و ....بکارید :)
از ما گفتن بود :applouse:

همدردی شاید برای همه ماها یه روزی خاطره بشه ...و این خب به دلیل رهگذر بودن ما آدم هاست تا موقعی که خودش تو دل هممون بندازه که گذرمون تا کی باشه،،
ان شالله همه بتونیم استفاده کنیم و از هم یاد بگیریم .
الان داشتم صندلی های داغ قبلی ها و مجری ها را می دیدم ....انشا الله بچه ها هر جا هستند موفق باشند
شما قدیمی ها بازمانده اید دیگه ، نه ما تازه واردهااااا
شما هم اگه فرصت کردید شرکت کنید در صندلی داغ ( به عنوان سئوال کننده حداقل )
خانم میشل شما هم بیاید دیگه :)
مثلا قدیمی هستید هااا
والبته خیلی دیگر از بچه های گرامی
:)


ممنون
بعد یه مدتی از احوالتون گفتید
به قول خانم پوه ، بعضی بچه ها نیستند مانند آقا حامد ...ان شالله حالشون خوب باشه

د رخلوتتون ما بچه های همدردی را دعا بفرمایید
در پناه خدا .


.....................

خانم الهه زیبایی ها ( خانم معلم )
( چقدر همدردی خانم معلم داره ...همین جا یادی کنیم از خانم فرشته اردیبهشت )،،،
خانم ارم هم خانم معلمه فکر کنم

من و سالار ( اسکارفس ) سوپ خاصی درست می کنیم ..که تو سرزمین سوسول ها پخش و توزیع نمیشه :)
تو کوه دماوند یه لوبیایی هست نوک قله ....بر داریدش ...تو باغچه خونتون بکارید ...بعد این لوبیایه رشد میکنه میره تو آسمون ....
تو آسمون ؛من و اسکارفس تو یه سرزمینی هستیم که شهری داره به نام شهر غول ها ،،، که برای دیو ها و غول ها آشپزی می کنیم :)
اونا از سوپ های ما راضی هستند :)
البته برا یه ماموریت دیگه آمدیم شهر غول ها ، هدف منو اسکارفس یه هدف فوق امنیتی هست :18:




راستی اسکارفس عزیز ،تو صندلی داغ سئوال پرسیدی :

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط scarface

6- کدوم یکی از این آدما احتمال داره لواشک منو قایمکی وردارن تا ته بخورن؟
الف- CRY
ب- Mvaz
ج- غلام1234
د- هر سه

---

پاسخ رسید گزینه الف خطرش بیشتره :)
من پفک نمکی هامو میدم بهت ...تو هم لواشک هاتو بده من :)

پرسپولیس هم قهرمانه سالار
خیالت راحت .

از بین آقایون ؛ یکی دوتا استقلالی هم هستند فکر کنم
به نظرم حالشون خوبه ولی سخت می گذره براشون :)


.....................


در پناه حق .:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

poohعزیزم بهتری؟:228:

---

سلام. ممنون عزیزم. خوبم.
.
.
.
امیدوارم حال مادر و برادر جناب کرای هم بهتر باشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط C-R-Y

با سلام

...................................

زونیام مرسی
چاکرم پسر
ان شالله خودت و خانواده گرامی سلامت باشید،،
این احترامی که گفتی خیلی خوبه
پس از اون گزینه ها ، میری گزینه جیغ را تیک میزنی ،،،
پس واجب شد منو و اسکارفس بریم برات یه سوپ ملخ درست کنیم :)
نمی دونم چرا سوپ های ما را دوست نداری.



د رپناه خدا .

---

سلام کرای
مخلصم
ببین میتونی اخرش ما رو ملخ خور کنی:101:

من خیلی غذا خور نیستم خیلی بی اعتنا هستم به شیکمم، خواستی دعوت کنی راضی به زحمت نیستم من راضی ام به گوشت آهویی، بره ای چیزی...
فقط سالادشو بگو از ایتالیا بیارن، از اون سالاد شیرازی ها... :18:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط « 7 »

بابام سر سفره ناهار که نشسته بودیم داشت محبت آمیز بهم نگاه میکرد ولی من یاد لحظه ای می افتادم که چه صحبت هایی قبلا بهم میزده و نگاهمو ازش میدزدیدم . .

---

این کار رو بالعکسش کنید.
وقتهایی که از ایشون ناراحت میشین، یاد مهربونیاش بیافتین. قضیه اتون کلا حل میشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

سلام. ممنون عزیزم. خوبم.
.
.
.
امیدوارم حال مادر و برادر جناب کرای هم بهتر باشه.

---

عزییییییزم چه دل مهربونی داری:43::43:
بله خوبه حالشون....گفتن که خوبن.....حال دلشون خوبه ....
.ان شالله خدا شفا هم میده....آقای کرای من امروز به نیتشون سوره حمدو ۷بار خوندم ...
.ولی موشک پرونی های این جند صفحه یادم نمیبره که ماچهار یک جلو بودیم......اومدم جواب پست اقای سالارتونو بدم که بشیم ۵تا....حیف شد قشنگ یادتون میدادم چطوری دخل ملخ ها رو دربیارین ....
.که شما پیش دستی کردین کلا گفتین سوپ فروشی نداریم .....فعلا تیمتون با تاکتیک جدیدی که شما رو کردین نجات پیدا کرد....باشه ولی بهتره بیشتر مراقب باشین....پرچمتون انقریب که بخوابه زمین.:biggrin-new::biggrin-new::biggrin-new:

تا حمله بعدی بدرود:biggrin:

سلام

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

امیدوارم حال مادر و برادر جناب کرای هم بهتر باشه.

---

ممنون خانم پوه
با دعای خوب شما الحمد الله بهتر هستند
به دعای شما محتاجیم ،،مثل کویر به بارون خدا
مرسی خانم دکتر :72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

آقای کرای من امروز به نیتشون سوره حمدو ۷بار خوندم ...

---

ممنون خانم معلم
میگن زندگی مانند گیتاری هست که گاه نوای غمگین مینوازد و گاه نوای شاد
ان اشالله نوای سلامتی و نوای شادی بیشتر باشه در مسیر زندگیتون چه بر شما و چه بر خانواده گرامی و همچنین همه بچه های تالار
متشکرم خانم مهندس
( همون خانم الهه که در پست بعدی نوشتن )) ).:72:

:))

-----------------------------------

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

تا حمله بعدی بدرود:biggrin:

---

ببخشید من ته حلقم یه چیز مونده باید بگم :))
دوران بزن و دررو تموم شد :)
به عبارتی دوران بنویس و دررو تموم شد :applouse:
هر حمله با موشک S800 پاسخ داده خواهد شد
خطر داره خانم معلم
از ما گفتن بود :)



..................

زونیام ، پسر خوب ،،،عزیز دل برادر :)
گوشت آهو پس دوست داری + سالاد شیرازی ! :)
چشم ، الان با اسکارفس برات درست می کنیم
ولی خدایی آهو حیفه
آهو را فقط باید ببینی و لذت ببری :310:
بیا همین گوشت گوریل را بهت بدیم راضی باش تا جان مضاعف داشته باشی برا صندای داغ اسکارفس :applouse:



ام واز عجب نکته ی قشنگی گفتی
دمت گرم حاجی .:72:


........................


ببخشید زیاد تو تاپیک حال و احوال بودم :)
دس دس دس ،،کرای مرخص .:rugby:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط C-R-Y

سلام








ممنون خانم معلم

متشکرم خانم مهندس .:72:




--------------------------------- .:rugby:

---

بنده الهه هستم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط C-R-Y

راستی اسکارفس عزیز ،تو صندلی داغ سئوال پرسیدی :


پاسخ رسید گزینه الف خطرش بیشتره :)
من پفک نمکی هامو میدم بهت ...تو هم لواشک هاتو بده من :)

پرسپولیس هم قهرمانه سالار
خیالت راحت .

از بین آقایون ؛ یکی دوتا استقلالی هم هستند فکر کنم
به نظرم حالشون خوبه ولی سخت می گذره براشون :)


.....................


در پناه حق .:72:

---

حاجی دندونام نابوده دیگه هیچی نمیتونم بخورم :grief: پفک و لواشک جفتش نوش جونت :310:
استقلالیا دیگه خیلی وقته واسه سلامتی ورزش میکنن :)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

.ولی موشک پرونی های این جند صفحه یادم نمیبره که ماچهار یک جلو بودیم......اومدم جواب پست اقای سالارتونو بدم که بشیم ۵تا

---

الهه خانم میگم شما از اینا نبودی که تو مدرسه پای تخته اسم خودتو تو خوب ها مینوشتی جلوش هی ستاره میذاشتی؟ :)

اقا غلام به جون مادرم نخواستم سوژه کنم..باور کنید راست میگم
..این ی مورد و نیت مزه پرونی نداشتم عصبانی نشید
اخه من مهندس نیستم...گفتمم بهشون قبلا
فقط خودم و معرفی کردم عجبا.....:tongue:

- - - Updated - - -

الان استفاده بهینه بردم از روش خودتون

- - - Updated - - -

اقا غلام قبول کردین؟؟؟؟
باور کنید من تمسخر نمیکنم.....اخه من مهندس نیستم خواستم معرفی کنم
یاد جمله دیشبتون افتادم یهو اینجوری اومد به ذهنم گفتم من الهه ام یعنی.....همین
وگرنه همون دیشب متوحه شدم که یکم شاید ناراحت شدین

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط gholam1234

سلام بر توی ای پروردگار زیبایی ها، بدان که تمسخر اسم انسانها کار شایسته ای نیست. باشد که مورد رحمت خداوند قرار گیرید...

- - - Updated - - -

اینو سوژه کن ای کسی که مدام دنبال سوژه میگردی....

دقت کردی توی تاپیک حال و احوال می نویسی، من جوابت رو اینجا توی پشت صحنه صندلی داغ جواب میدم؟؟؟:311:


نه انصافی، اسم رو مسخره نکن که عاقبت خوبی نداره، جدی میگم

---

عه من مسخره نکردم....الان بگید که قبول کردید حرفم و؟؟؟؟

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط scarface

:



الهه خانم میگم شما از اینا نبودی که تو مدرسه پای تخته اسم خودتو تو خوب ها مینوشتی جلوش هی ستاره میذاشتی؟ :)

---

البته که همینطور بوده و همینطور هست.......محض اطلاعتون اقای سالار
فقط اون موقع ها معلم ام اسمم و مینوشت و همه هم جلوش ستاره و گل و ماه.. قلب و......میکشیدن.....الان هم شاگردای خودم عین همین کارو تکرار میکنن

- - - Updated - - -

راستی از وقتی که به خاطر
تفت آب و ملخ و گوریلی که تو غذای مردم میریختید آشپزخونتون پلوم شده....دیگه هم تیمی تون سر آشپز صداتون نمیکنه....به سالار تغییر عنوان دادین

سلام خانم پو،

قصد ندارم دخالت کنم بین شما و خانم میشل.

متن خانم میشل رو یکبار خوندم و دوبار بهش فکر کردم.
یکبار با عینک بدبینی و یکبار بدون عینک.( الان اساتید گیر میدن تو فکر کردن چه طوری نگاه میکنی با عینک های مختلف )

وقتی بدون عینک نگاه کردم، احساس کردم چقدر خانم میشل خاطر شما براش عزیزه، حتی جمله ایکه خانم فرشته مهربان بهتون گفته بود رو یادشه و اینهمه وقت گذاشتن و براتون نوشتن.
فقط با ادبیات خودشون نوشتن، البته شاید هم خواستن با این ادبیات به شما تلنگر بزنن ( خودشون بهتر میدونن).

ولی بهتون حق میدم ناراحت بشین.

تو اینجور موقع ها، در مورد حرف ها و رفتار هدا بیشتر توجه کنید تا در مورد نیت طرف. اینطوری زودتر پیشرفت میکنید. ممکنه شما چندتا رفتار خوب از دشمن هاتون یاد بگیرین . ولی باید سعی کنید برای خودتون یه قدر مطلق داشته باشین. قدر مطلق ذهن.
تو مدرسه به ما گفتن قدر مطلق یعنی کارخانه مثبت سازی، شما هم هر چه به دستتون رسید در این کارخانه ذهنتون قرار بدین. چه از دوست و چه از دشمن. چه منفی و چه مثبت.

حالا این وسط ممکنه یه دوست یه حرفی بزنه که فکر کنید بار منفی داره، ولی اگر ذهنتون رو اموزش داده باشین، به دوستتون میگید ممنون بابت تلنگرت.

سلام،دوستان لینک تاپیک خانم سودابه رو میخوان میشه برام بگذارید،همان خانمی که خارج از ایران زندگی میکردن و با شوهرشون به مشکل برخوردن و بعد مدای باصبوری تونستن همسرشونو از طلاق منصرف کنند،ممنون.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

البته که همینطور بوده و همینطور هست.......محض اطلاعتون اقای سالار
فقط اون موقع ها معلم ام اسمم و مینوشت و همه هم جلوش ستاره و گل و ماه.. قلب و......میکشیدن.....الان هم شاگردای خودم عین همین کارو تکرار میکنن

- - - updated - - -

راستی از وقتی که به خاطر
تفت آب و ملخ و گوریلی که تو غذای مردم میریختید آشپزخونتون پلوم شده....دیگه هم تیمی تون سر آشپز صداتون نمیکنه....به سالار تغییر عنوان دادین

---

این لقب سالار مال قبل از دوران آشپزخونه س. البته حاج cry لطف مضاعف داره ما کوچیک همه ایم اینجا همه روی سر من جا دارن. (اوهو چه متواضع!)
آشپزخونه هم پلمب نیست تازه یه سفارشم گرفتیم دارم واسه زونیام گوریل.. چیز... آهو کباب میکنم :)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط wisdom

سلام،دوستان لینک تاپیک خانم سودابه رو میخوان میشه برام بگذارید،همان خانمی که خارج از ایران زندگی میکردن و با شوهرشون به مشکل برخوردن و بعد مدای باصبوری تونستن همسرشونو از طلاق منصرف کنند،ممنون.

---

سلام
خانم سودابه یا خانم سوده 82 ؟
کدام یک ؟
سودابه که نداریم فکر کنم ..شاید باشه :)
ولی سوده 82 داریم ...سرچ کنید تو قسمت تالار پیدا می کنید
بذار یادی هم کنیم از خانم سوده 82 ...ان شالله سلامت باشند ،، هم خودشون و هم خانواده گرامی.
باز یادی کنیم از خانم شیدا - خانم بی نهایت - آقای سرشار و ....
یادشان همیشه گرامی
ان شالله بیان یه سر بزنند.


..............

اسکارفس چاکریم
این زبون از شما هر چی از خوبی بگه کم گفته : سالار - سر آشپز - باقلوا و ....:)
و از قدیم و قبل از خلقت تالار ، بوده با شما و خواهد بود و پرچم شما همیشه بالاست
همین تکنیک پخت گوریل خیلی پیچیده هست و فقط از دستانی مانند شما بر می آید .
دیگه لازم به گفتن نیست سرآشپزی شما سالار
ایشون شاخته شده هستند .

سیاره سوسول ها را نمی دانم :)
ما سطح بالا کا ر می کنیم :)
و این جا و دیگر کهکشان ها ، من و سالار ر ا می شناسند


:)

سلام.
جناب mvaz، شما آزادید دیگه به پست ها و تاپیک های من واکنش نشون ندید که یه وقت من از ارتقا عقب نیفتم.

بله سوده۸۲،خیلی ممنونم،خانمی دچار مشکل مشابهی شدن و خیلی عجول هستن ،خواستم براشون بفرستم،ممنونم که راهنمایی‌کردین:72:

اما راحت شدن از زندگی، برای من لذت بخش است.

همدردی برای من جای خوبی نیست. شاید بشه گفت برای من محیطی سمی است.

عاقلانه تر این است که بیشتر از این در ایجاد تعامل با کسانی که زبان هم را نمیفهمیم، تلاشی نکنم. واجب که نیست شما را دوست داشته باشم و در تلاشی برای ایجاد دوستی و ارتباط با شما باشم. به عنوان نمونه در صندلی داغ خودم متوجه این شدم که سوالات صرفا رفع تکلیفی بود. چوم پاسخ هایم هم بازخوردی نگرفت.

فکر میکنم اشتباه بزرگی است ادامه ی فعالیت در همدردی. چون ارزشش را ندارد.

نه ارزش دوستی، نه ارزش وقت، نه ارزش نظر دادن.

خداحافظ.

پوی عزیز!
شما برای من خیلی عزیز هستی،صادقانه بگم هر وقت برای کسی پیام میگذارین با ولع خط به خط جوابتون رومیخونم،چون پر از نکته ریز و عمیقه.و در پاسخ به برادرمون که گفتن به کامنتها و تاپیک های پوه توجه نکنید باید بگم من نمیتونم قبول کنم فقط با گفتن یک جمله یا یک متن آدم بتونه راحت خودشو عوض کنه و از شر چیزای منفیش خلاص بشه. خودشناسی و خودسازی زمانبر هست و گاهی به اندازه عمر آدم تلاش میخواد من یا شما در جایگاهی نیستیم اینگونه کسی رو قضاوت کنیم و بگیم اومده فقط دردودل کنه ولش کن،اگر اینجوری بود جلسات مشاوره‌و‌روانکاوی اینقدرزمانبر نبود!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

به عنوان نمونه در صندلی داغ خودم متوجه این شدم که سوالات صرفا رفع تکلیفی بود. چوم پاسخ هایم هم بازخوردی نگرفت.
.

---

سلام
تو همدردی نبودم و صندلی داغ شما را متاسفانه نتونستم شرکت کنم ... البته دارم میخونم
اتفاقا به نظرم تو صندلی داغ تا الان ، شما و خانم ارم بهترین صندلی و بهترین پاسخ ها را داشتید ( از نظر وقت گذاشتن و پاسخ دادن به سئوال های بچه ها ، به قول آقا غلام آنکارد و دو کلمه ای جواب ندادید و تقریبا همه سئوال را پاسخ دادید و خوب باز و تفسیر می کردید )

فکر کنم نوشتید بهترین جا برا طبیعت گردی یا قشنگ ترین مکان ایران برا سفر لرستان هست
مثلا یکیش فکر کنم اینجا باشه که خیلی ها میرن ...قلعه فلک الا فلاک
کرونا هم اومده آدم نمی تونه تو سفر بره ....همش به قول خانم الهه زیبایی ها شده کار - مشغله - مترو - اتوبوس - بی ار تی - خونه .......برعکسش
این چند روز هم سیاره مریخ - عطارد - مشتری زاویه اش جوری بود که به زمین انرژی منفی وارد میشده - این جور که میگن :) .....
برا همین مثلا تو خیابون من می دیدم دارن مردم الکی همو می زنند :))
مثلا تو بیمارستان که بودم رفتم بودم همین طوری به دکتره گیر داده بودم و می گقتم چرا ماسک نزدی و ....
:)


http://www.hamdardi.net/imgup/659065f0ae410d61a2.jpg

عکس بالا را نگاه بفرمایید ،،
وقت کردید یه سر برید.

صندلی داغ اسکارفیس و خانم شمیم الزهرا شرکت کنید ، و بدون سئوال های شما ، صندلی یه چیزیش کمه و در ضمن شما از بانی های صندلی بودید :)
مثلا خانم الهه زیبایی ها یکی از اون افرادی بودن که نامه نوشت برا خانم 7 ولی خیلی کم شرکت کرده ...من که بانی نبودم سعی کردم د رحد امکان شرکت کنم :)
( 12 - 0 به نفع ما )
:)


به قول یه دوستی ، ما آدم ها در هر دوره از دوران زندگیمون مسافریم و از جایی به جای دیگر می رویم ،،
مثل سعدی که همیشه در سفر بود ،
ان شالله همدردی برامون خاطره خوبی به یادگار بذاره ( برا هممون )
ولی در کل ان شالله شاهد حضور شما باشیم .
در هر صورت ،،مراقب باشید
د رپناه خدا .

ممنونم جناب mvaz....

من انرژی و نیروی درونی ندارم اصلا سالهاس با هر بدبختی دنبالش بودم ولی پیدا نکردم....دیگه کاری از دستم بر نمیاد هر روشی رو پیاده کردم. حتی گاهی فکر کردم شاید نیاز به ماده ای انرژی زا مانند مخدر دارم(جدی فکر کردم)...من سالهای پیش بحرانهای زیادی رو پشت سر هم طی کردم و حالا تمام ماحصل این سالهای گذشته احساس خستگیه و درماندگی و بیماریهای لاعلاجی که منو از پا درآورده و همشونم هم درمان درست حسابی ندارن. ( از چشم درد و وزوزگوش و قلب و کلیه درد و خیلیای دیگه که قابل گفتن نیست)
احساس میکنم تمام اون نگرانیها و رنجها بی ثمر بوده و هم اینکه تمام انرژی و امید منو تخلیه کرده و حالا تهی ام! من فقط در گوشه ای نشستم و نمیتونم!!! واقعا در توان جسمی و روحیم نیست که کار مهمی انجام بدم...من بسیار فراموشکار و خطا کار شده ام...جالبه من تا قبل اون اتفاقات از کسانی بودم که خیلی پرانرژی و شاد بودم...صدوهشتاد درجه عوض شدم.
من برنامه ریزی هم میکنم و هر کاری که بتونم حتی نقاشی ولی فایده نداره..تغذیه که میدونم نقش مهمی داره هم به بهترین نحوی که میشد انجام دادم....واقعا نمیدونم چه کنم. از بعد معنوی هم وارد شدم،حالم خوب شد ولی همون آدمم...بی هیچ نیروی درونی!

سلام افسونگر گرامی :72:
برای شرایطی که دارید متأسفم‌ خدا به شما قوت و صبر و عزت بده
برای شما هفتاد مرتبه حمد میخونم از خدا میخوام که که جسم و روح شما سلامت باشه خودتون هم سوره حمد و هم‌ چنین سوره حدید زیاد بخونید :72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا

میشل سلام دلم برات تنگ شده بود خوبی؟ همسرت خوبن؟الان اوضاع چجوریه؟
خیلی دلم میخواد یک تحلیل جانانه باحال هم از من بکنی مثل خودت صاف و رک و شفاف

:43::72:

---

سلام شمیم جان، خوبیم خداروشکر، تو چطوری عزیزم؟

همون وقتیکه این پست رو گذاشتی، دیدمش. دو روز داشتم دنبال وقت می گشتم که بیام و بنویسم. راستش اخیرا خیلی می خواستم تاپیک بزنم و ازتون یه مشورتِ اساسی بگیرم. اما شانس آوردید و قبل از اینکه تصمیمم به عمل برسه، یه جورایی به نتیجه رسیدم.

خلاصه این دو روزه توی دلم همه چی رو برات تعریف کردم و تو هم خوب گوش کردی و فهمیدی! :smile: حالا که اومدم سریع برات بنویسم و برم، می بینم پست های دیگه ای هست که به من مربوط می شه، باید جواب بدم. هم نوشتن از این مسائل، وسط این صحبت ها، موضوعیت نداره. هم دیگه وقتم تموم شده.

حالا شب میام می نویسم. :72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

سلام.
جناب mvaz، شما آزادید دیگه به پست ها و تاپیک های من واکنش نشون ندید که یه وقت من از ارتقا عقب نیفتم.

---

سلام

وقتتون بخیر.

ارتقا و تعالی شما از آرزوهای همه ماست که در همدردی با خوشحالی شما خوشحال و با ناراحتی تون ناراحت میشیم. اگر کمکی هم از دستمون بربیاد کوتاهی نمیکنیم. من به شخصه کلی نقطه ضعف دارم و خیلی باید در مسیر توسعه پرتلاش باشم.

خوشبختانه متوجه شدم شما خیلی وقته در این مسیر گام گذاشتین، چه با سرعت کم و چه زیادش مهم نیست، مهم اینه که در این مسیر باقی بمانید.


هر تصمیمی بگیرید قابل احترامه، امیدوارم هر جا هستین به خواسته هاتون برسید.
اگر هم به بچه های همدردی منت گذاشتین و برگشتین و مارو از نصایح و تجارب تون اگاه کردین که عالی خواهد شد.

خانم پرتلاش همدردی مراقب خودتون باشید.
پ.ن : حداقل بعد صندلی داغ میرفتین.

راستی چند مدت پیش این نوشته براتون کار شده بود.
تائید حضور در مسیر ارتقا

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط افسونگر

خانم pooh عزیز نوشته های شما با سال گذشته تفاوت محسوسی کرده و احساس می کنم خیلی بهتر از اون شدید....تلاشتون قابل تحسینه...
....

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط افسونگر

ممنونم جناب mvaz....

من انرژی و نیروی درونی ندارم اصلا سالهاس با هر بدبختی دنبالش بودم ولی پیدا نکردم....دیگه کاری از دستم بر نمیاد هر روشی رو پیاده کردم. حتی گاهی فکر کردم شاید نیاز به ماده ای انرژی زا مانند مخدر دارم(جدی فکر کردم)...من سالهای پیش بحرانهای زیادی رو پشت سر هم طی کردم و حالا تمام ماحصل این سالهای گذشته احساس خستگیه و درماندگی و بیماریهای لاعلاجی که منو از پا درآورده و همشونم هم درمان درست حسابی ندارن. ( از چشم درد و وزوزگوش و قلب و کلیه درد و خیلیای دیگه که قابل گفتن نیست)
احساس میکنم تمام اون نگرانیها و رنجها بی ثمر بوده و هم اینکه تمام انرژی و امید منو تخلیه کرده و حالا تهی ام! من فقط در گوشه ای نشستم و نمیتونم!!! واقعا در توان جسمی و روحیم نیست که کار مهمی انجام بدم...من بسیار فراموشکار و خطا کار شده ام...جالبه من تا قبل اون اتفاقات از کسانی بودم که خیلی پرانرژی و شاد بودم...صدوهشتاد درجه عوض شدم.
من برنامه ریزی هم میکنم و هر کاری که بتونم حتی نقاشی ولی فایده نداره..تغذیه که میدونم نقش مهمی داره هم به بهترین نحوی که میشد انجام دادم....واقعا نمیدونم چه کنم. از بعد معنوی هم وارد شدم،حالم خوب شد ولی همون آدمم...بی هیچ نیروی درونی!

---

سلام خانم افسونگر

چرا در پست قبلی تون در همین تاپیک و صد البته تاپیک دعا برای نفر بعد بوضوح مشخص بود که می دانید نیروی درونی چی هست و چه طور باید به آن برسید.

نقل قول:

---

خدایا گاهی فراتر از کمبودها و شکوه هایی که دارم، فکر میکنم اگر فقط! یکی از نعمتهایت را از من بگیری چه اتفاقی خواهد افتاد......
چه چشمهایی که به روی آنچه ایستاده ام بسته است و فقط نگاهم به جایی است که آمال من است.....
خدایا دعا می کنم (برای همه و نفر بعدی

:shy:

) نعمت هایی که به ما عطا کردی و ما با ندیدنش داریم اون رو به تباهی می کشونیم رو به ما بشناسانی و از غفلت ما رو نجات بدی....چرا که راز موفقیت و پیروزمندی در این است که اول خود و دنیای درون و داده های پیرامون را بشناسیم و بعد گام برداریم...

:72:

---

بارها و بارها این دعا را خواندم، جز بلوغ معنوی و درونی چیزی نیافتم.

خودتون رو باور کنید، چشم هاتون رو ببندید، بگید که افسونگر جدیدی با همین اعضا و جوارح در حال متولد شدن هست، از این به بعد افسونگر ضعیف یا کم توان نداریم، این افسونگر نوپا کامل ترینه و توانمند ترینه، جز به خدا به هیچ چیز وابسته نیست، اگر چندتا عضو بدنش هم خدانکرده قطع بشه، باز همون افسونگر قوی هست، چون قدرت افسونگر از درونش و جانش سرچشمه گرفته میشه و نه جسمش.


تا حالا توجه کردین افراد غالبا بخواهن شخص ثالثی رو معرفی کنند، بیشتر با خصوصیات باطنی اش اون رو معرفی میکنند نه با خصوصیات ظاهری؟
علت اینه که زشتی و زیبایی، بلندی و کوتاهی، جسم تندرست و غیر تندرست، همه و همه در ناخودآگاه ذهن ما ارزش اشون کمتر از مهربانی، اخلاق نیکو، صداقت و ... است. برای همینه که معمولا با صفات شخص اون رو معرفی می کنیم.


این صفات شخص میشه درون شخص، خداوند کلی اسم و صفت زیبا داره، انسان تنها موجودی هست که میتونه از صفات خداوند در وجودش داشته باشه، بزرگان میگند وقتی انسان به تعالی میرسه، یعنی صفات خدا را در حد خودش در وجودش ایجاد کرده و بهشون متصف شده. حالا این انسان متعالی چقدر توانایی های جسمانی اش در متصف شدنش به صفات خدا کمک کننده بوده و چقدر توانایی های درونی اش؟



تا اینجا بحث معنوی،

میرسیم به بحث نیاز های انسان، خوب انسان یکسری نیاز داره که اگر بهشون رسیدگی نکنه ضرر میکنه. نیاز به تفریح، نیاز به ورزش، نیاز به گفتگو، نیاز به شادی و ...... توانایی های ما نباید باعث بشوند ما نیاز هامون رو نادیده بگیریم، بلکه با خودشناسی باید راه جدیدی برای نیاز هامون پیدا کنیم.

مثلا یک ورزشکار در جنگ از پا جانباز میشه، ولی نیاز به ورزش کردنش رو با ورزش والیبال نشسته ادامه میده. اینکه میره سمت والیبال نشسته یعنی به خودشناسی رسیده، توانایی هاش چیه؟ نقاط ضعف و قوتش چیه؟ علایقش چیه؟ مثلا چرا صرف قطع شدن پاهاش انتخاب نکرده بره تیر و کمان؟ رفته والیبال ؟ چون به جز وضعیت پاهاش، مهارت های جسمی روحی و علایق و استعداد هاش رو هم در نظر گرفته.


شما هم برای خودتون محدودیت ایجاد نکنید!!!!!!! بلکه راه جدیدی با توجه به وضعیت خودتون بسازید.

بعضی وقت ها می بینید کار زیاد سختی نیست، اطرافتون چیزهایی بوده که بهش بی توجه بودین، فقط نیازه خانم افسونگر جدید بهش نگاه کنه و درموردش اندیشه کنه.

موفق باشین

سلام دوستای خوب و عزیزم :72:

خوشحالی یعنی وقتی یهویی بیای تالار و ببینی پر رنگ شدی :glee:

ولی یه جورایی مثل نوش دارو پس از مرگ سهراب میمونه .... اون موقع که نیاز بهش داشتم کمرنگ بودم ....بگذریم

باز هم ممنونم از مدیر همدردی :72:

بچه ها در رابطه با پیام هایی که برام نوشتین اومدم صحبت کنم ولی دیگه کشش نمیدم .... درسته ناراحت میشم ولی هر چی بیشتر بهش دامن بزنم خودم بیشتر همه اذیت میشم .
بهتر از همه این هست که به فکر ارتقای خودم باشه .....
میدونید چیه ؟ آدمیزاد از آینده ی خودش بی خبره ...امروز بعد از نماز داشتم به این موضوع فکر میکردم من از آینده ام بی خبرم و تنها خدا میدونه و چه دعایی بهتر از اینکه سلامتی و عاقبت بخیری خودم را از خدا بخوام ....

این مسائل هم که دیگه پیش میاد ...توی ذهنم کمرنگش کردم ... واقعا مگه ما چقدر توی این دنیا زندگی میکنیم که بخواهیم بیشتر زمانش رو غصه بخوریم و زندگی نکنیم ؟

خیلی از همه تون ممنونم که با صحبت هاتون آگاه و آرومم کردین .... دوستان خوبی هستین همه تون :43:


راستی پوه عزیز چی شده ؟ چی اینقدر بهم ریخته تورو ؟

ببین اگر بخواهیم واقع بینانه به موضوع تو نگاه کنیم ...بچه های تالار هیچ وظیفه و مسئولیتی ندارن که حتما ما را راهنمایی کنند و اگر میکنن همه از خوبی و قلب مهربونشونه وگرنه میتونن بیتفاوت از کنار موضوع ما بگذرن ....
ما دوستت داریم :72::43:

خسته شدم ارینهمه احساسات... چقدر خونسردی نعمته ... چقدر کم حرفی نعمته
چرا اینقدر دلم میخواد حرف بزنم:47:

کاش یکم منطقم بیشتر بود به جای این حجم احساس، کاش یکم مدل آقایون تالار بودم میتونستم اینقد برونریزی نکنم:54:

چی میشد روان آدم مثل ساختمون بود میشد کلا زد ریختش پایین از اول ساخت...
الان یاد حرف گیسو کمند عزیز افتادم توسلم ضعیفه واقعا:47:
خدا هدایتم کنه همین و بس

سلام دوستای گلم
شمیم و 7 عزیز ،به نظرم شما دونفر مثل خود من به یک هدفمندشدن اساسی نیاز دارید تا انرژی و نیروی خودتون رو صرف اونها کنید.
اگر بی برنامه و بی هدف پیش بریم مثل تیکه چوبی توی باد آسیب پذیر و سرگردانیم،هر نسیمی ما رو به یک سو می بره.
آقای c.r.y. امیدوارم حال مادر و برادرتون خوب باشه ، و همین طور حال شما .
پوه جان من فکر کنم در جواب یکی از پرسش هایی که ازم پرسیدی پاسخ شایسته ای ندادم ،اگر پاسخم ناراحتت کرد منو ببخش، بابتش واقعا متأسفم و شرمنده ام.

سلام دوستان :72:

اول از همه عذرخواهی می کنم که پستم جو منفی ایجاد کرده بود. وقتی پست های شما رو خوندم و دوباره پست خودم رو خوندم، دیدم واقعا حق داشتید اکثرا متوجه منظورم نشید. خیلی نصفه و نیمه نوشته بودم.

البته خیلی خوب فضا رو عوض کرده بودید، ممنون. :82:

حالا منظورم رو ابهام زدایی می کنم: منظور من همه پست ها نبود. منظورم پست هایی از این دست بود:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

برای اجل هم باید ناز کشید....

به چه زبونی باید از خدا بخوام دیگه نمیخوام زنده بمونم ؟

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Pooh

اما راحت شدن از زندگی، برای من لذت بخش است.

---

البته هرجور خودتون صلاح می دونید، ولی وظیفه خودم دونستم این موضوع رو بهتون بگم که با واکنش نشون دادن به این تیپ پست ها، در خلاف جهت هدفتون حرکت می کنید.

مادامیکه این تیپ حرف ها یه پاسخی دریافت می کنن، تکرار می شن. و گویندشون رو بیشتر درگیر خودشون می کنن.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Mvaz

قصد ندارم دخالت کنم بین شما و خانم میشل.

---

آقای Mvaz اتفاقا من دقیقا خطاب به شما و دوستانی که جدیدا در همدردی فعال هستن نوشتم. چیزی نیست که لازم یا مفید ببینم که برای پوه بنویسم.

یاد ani بخیر (ای کاش بازم گذرش به اینجا بیفته). علاقه خاصی به تئوری بازی های اریک برن داشت. چقدر تلاش کرد بهمون یاد بده بازی های ذهن خودمون و ذهن اطرافیانمون رو بفهمیم و یاد بگیریم وارد بازی نشیم. و چقدر من برای درک منظورش کند ذهن بودم...

منظورم این نیست که پوه تعمدا یه بازی احساسی راه می ندازه. به نظرم نه تنها تعمدی نداره، بلکه خودش هم داره بازی می خوره (از ذهنش)

بعضی وقتا باید یه قدم بریم عقب و بذاریم آدما مزه واقعی افکارشون رو بچشن. حتی گاهی بهتره بذاریم در جهت افکارشون وارد عمل بشن. این باعث می شه بهتر در موردش به نتیجه برسن.

........................................

بهاره جان منظورم از گره کور، گره ی ارتباطی ما با پوه بود. وگرنه از اون نظری که گفتی، اتفاقا من هم گره ای نمی بینم. تا جائیکه من از پست هاش شناختمش، نه فقط گره کوری نداره، بلکه از عزت نفس و اعتماد به نفس خیلی خوبی هم برخورداره. حالا ما در قدیم و بعضی دوستان جدید می خوایم به چنین آدمی بگیم که ارزشمنده... که شرایطش بد نیست، که فلانه. و در نتیجه اون هم با استعدادی که در بحث کردن داره، مدام بحث می کنه که نه چنین نیست و چنانه.

در حالیکه اصلا موضوع ارزشمندی و مشکل دار بودن نیست. موضوع ذهنیه که داره از این طریق تغذیه می شه. و از غذای سالم خودش (که همون شادی هست) محروم می مونه.

البته این برای خیلی از ما پیش میاد که چنین احساساتی رو تجربه کنیم. و خیلی هم خوبه که اینجا رو داریم که بیایم حالمون رو بنویسیم و از دوستامون توجه دریافت کنیم. این چیزیه که در عمل هم خیلی پیش میاد. ولی معمولا اون فرد از پاسخ بچه ها یه انرژی مثبتی می گیره و اون انرژی رو برمی گردونه. و متوجه می شیم که حرفمون اثر مثبتی داشته.

اما موضوع پوه کاملا متفاوته. به نظرم با بی تفاوتی به پست های منفی تکراریش (اینها که می خواد زندگی نکنه و دیگه به ازدواج فکر نکنه و اینجور چیزا- که پشتوانه عملی هم نداره و می بینیم با متن زندگیش تناسب نداره)، و در عوض، واکنش نشون دادن به پست های مثبتش، می تونیم ذهنش رو در شرایطی قرار بدیم که یاد بگیره اون چیزیکه طلب می کنه رو از راه درستش (از پوه و از جامعه اطراف پوه، شامل خودمون) دریافت کنه.

مغز چیزی نیست جز دسته ای نورون دیگه. می شه ارتباطشون رو اصلاح کرد و به شادی رسید. این مهم ترین کاریه که از "انسان" انتظار می ره.

سلامی دوباره دوستان عزیزم :72:

امیدوارم حال دلتون کوک کوک باشه :43:

اومدم درباره ی یه چیزی ازتون نظر خواهی کنم ببینم چه نظرهایی رد و بدل میشه ...

یه دفتر کوچیک نو و خوشگل دارم ... فکر کنم دو سه ماه پیش خریدمش .

جدیدا توی میز تحریرم نگاهم بهش خورد و میخوام یه استفاده ای ازش بکنم ولی نمیخوام یاد داشت های بیخود و اینا باشه ...یعنی دلم نمیاد :18:

بنظرتون چی توش بنویسم ؟

دوست دارم نظرتون رو بدونم ....ابعادش تقریبا 15*10 cm هستش

میخوام نوشتن توش حالمو خوب کنه و یادگاری بمونه ....ترجیح میدم خاطرات روزانه ام رو ننویسم چون همیشه ترس این را دارم دست کسی بیفته .

سون من عاشق دفترم http://www.kolobok.us/smiles/artists..._cupidgirl.gif

خیلی عاشقشم...

البته عاشق مداد پاک کن و مداد و مداد رنگش و خودکار قرمز و بقیه دوستان هم هستم.http://www.thesmilies.com/love/10800000.gif

درک می کنم چه حسی که آدم به دفترش نگاه کنه و قند تو دلش آب بشه و ندونه با باهاش چیکار کنه... برای همین اولین پیشنهادم اینه که دفترتو بیار بده به من. اینجوری مشکل خودت هم حل می شه. http://www.kolobok.us/smiles/artists/laie/Laie_99.gif

اما پیشنهاد دوم: دفتر خرسندی. هرشب یه اتفاق خوبی که در اون روز برات افتاده رو می نویسی. یا یه چیزیکه وقتی بهش فکر می کنی، ببینی جا داره براش شکر گزار باشی.

پیشنهاد سوم: هر روز صبح که بیدار شدی، یه صفت مثبت دیروزت رو می نویسی. تاکید می کنم که نباید بگی دیروز فلان کار خوب رو انجام دادم. باید بنویسی دیروز (مثلا) مهربان بودم. یا درستکار بودم. یا باهوش بودم. یا عاقل بودم. یا متین بودم. یا زیبا بودم. یا شاد بودم. یا با انگیزه و پرانرژی بودم. یا هدفمند بودم. یا با پشتکار بودم.

باید یه صفت باشه. یه برچسب مثبت.

و بعد می نویسی : چون فلان کار رو انجام دادم.

مثلا عاقل بودم، چون در فلان مورد مقابله به مثل نکردم و وقتم رو هدر ندادم. یا هدفمند بودم، چون در چند ساعت روی فلان موضوع کار کردم. یا زیبا بودم، چون شب قبلش نمازشب خونده بودم و در تمام روز خدا رو در قلبم حس می کردم.

این دفتر اسم نداره، ولی می تونی اسمش رو بذاری دفتر عشق. http://www.thesmilies.com/love/10800000.gif

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط افسونگر

ممنونم جناب mvaz....

من انرژی و نیروی درونی ندارم اصلا سالهاس با هر بدبختی دنبالش بودم ولی پیدا نکردم....دیگه کاری از دستم بر نمیاد هر روشی رو پیاده کردم. حتی گاهی فکر کردم شاید نیاز به ماده ای انرژی زا مانند مخدر دارم(جدی فکر کردم)...من سالهای پیش بحرانهای زیادی رو پشت سر هم طی کردم و حالا تمام ماحصل این سالهای گذشته احساس خستگیه و درماندگی و بیماریهای لاعلاجی که منو از پا درآورده و همشونم هم درمان درست حسابی ندارن. ( از چشم درد و وزوزگوش و قلب و کلیه درد و خیلیای دیگه که قابل گفتن نیست)
احساس میکنم تمام اون نگرانیها و رنجها بی ثمر بوده و هم اینکه تمام انرژی و امید منو تخلیه کرده و حالا تهی ام! من فقط در گوشه ای نشستم و نمیتونم!!! واقعا در توان جسمی و روحیم نیست که کار مهمی انجام بدم...من بسیار فراموشکار و خطا کار شده ام...جالبه من تا قبل اون اتفاقات از کسانی بودم که خیلی پرانرژی و شاد بودم...صدوهشتاد درجه عوض شدم.
من برنامه ریزی هم میکنم و هر کاری که بتونم حتی نقاشی ولی فایده نداره..تغذیه که میدونم نقش مهمی داره هم به بهترین نحوی که میشد انجام دادم....واقعا نمیدونم چه کنم. از بعد معنوی هم وارد شدم،حالم خوب شد ولی همون آدمم...بی هیچ نیروی درونی!

---

..............................


سلام خانم افسونگر
ان شالله سلامت باشید و ایام به کامتان ،، شیرین



**یه جا خونده بودم سه تا چیز تو ما باید خوب گردش داشته باشه :
- خوراک یا همان تغذیه جسمی
- قلب
- فکر
اگه تغذیه را خوب کنیم ( منظورم این نیست که بهترین میوه ها و بهترین غذاها را بخوریم ..منظور اینکه سبک باشه و لازم بدن )
سپس تغذیه قلب خوب باشه ،، و در آخر هم فکر خوب تغذیه بشه ،،پالایش بدن خوب انجام میشه ،، باعث میشه مثل یه چرخ دنده ، درست سیستم بچرخه .
تغذیه قلب و فکر خیلی مهمه !




**یه عصایی برا خودتون داشته باشید که همیشه بهش تکیه کنید ( در سختی ها - خستگی ها - شیب ها و ....)
اون عصا می تونه : روحیه تون باشه - می تونه ماجراجویی شما باشه - می تونه امیدواری شما باشه ، می تونه روحیه شکست ناپذیریتون باشه ( مثل فیلم پاییون ) ،، می تونه خدا باشه و ....



**هدفمند باشید ،،یعنی هدفی که باهاش به خودتون و مردم خدمت کنید
دکتر قمشه ای مطلب خوبی داره براتون می ذارم
https://www.mp4.ir/Video?Watch=1594-724150284




** یه کتاب هست به نام نیروی حال ،، از اکهارت تول
سرفصل هاش تقریبا ایناست :
«آگاهی؛ راه رهایی از درد و رنج»،
«سفر به ژرفای لحظه‌ی حال»،
«نقشه‌های ذهن برای فرار از لحظه‌ی حال»،
«ساحت حضور»،
«کالبد درونی»،
«درهایی گشوده به ذات غیرمتجلی»،
«رابطه‌های روشن»،
«دل‌آسودگی: فراسوی غم و شادی»
«معنای تسلیم».



**کمال گرایی خودتون را چک کنید




** هر شب قرآن گوش بدید



** ورزش یادتون باشه



** روی شغل و مهارت کاری خودتون کار کنید
اگه یادم باشه و این حافظه یاری کنه ، فکر کنم کامپیوتر می خوندید
تو این ضمینه خودتون را توسعه بدید خانم مهندس
الان شغل های مانند برنامه نویسی سرور ( front - Back ) - برنامه نویسی گجت های همراه و...خیلی خوش دست هست و بازار خوبی داره
شرایط سخت شده و دغدغه ها زیاده ....ولی میشه .
در کل ،زمانتون مدیریت بشه خیلی مهممه ( مهارت های فردی و... )
خودتون را دست کم نگیرید :)
احساس می کنم خیلی گوشه نشین هستید...بیاید بزنید تو صحرا و بیابان ( البته الان کرونا اومده )
:)
برا شاد بودن خیلی میشه بهانه پیدا کرد ..چرا همش برا غم هامون بهانه داریم



موفق و مراقب باشید .


.............................

خام ارم ازتون ممنونم
با لطف خدا و دعای بزرگوارانی مانند شما الحمد الله بهترند
ان شالله بزرگوار شما وخانواده گرامی ، سلامت و شاد و سعادتمند باشید
مرسی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط میشل

سون من عاشق دفترم http://www.kolobok.us/smiles/artists..._cupidgirl.gif

خیلی عاشقشم...

البته عاشق مداد پاک کن و مداد و مداد رنگش و خودکار قرمز و بقیه دوستان هم هستم.http://www.thesmilies.com/love/10800000.gif

درک می کنم چه حسی که آدم به دفترش نگاه کنه و قند تو دلش آب بشه و ندونه با باهاش چیکار کنه... برای همین اولین پیشنهادم اینه که دفترتو بیار بده به من. اینجوری مشکل خودت هم حل می شه. http://www.kolobok.us/smiles/artists/laie/Laie_99.gif

اما پیشنهاد دوم: دفتر خرسندی. هرشب یه اتفاق خوبی که در اون روز برات افتاده رو می نویسی. یا یه چیزیکه وقتی بهش فکر می کنی، ببینی جا داره براش شکر گزار باشی.

پیشنهاد سوم: هر روز صبح که بیدار شدی، یه صفت مثبت دیروزت رو می نویسی. تاکید می کنم که نباید بگی دیروز فلان کار خوب رو انجام دادم. باید بنویسی دیروز (مثلا) مهربان بودم. یا درستکار بودم. یا باهوش بودم. یا عاقل بودم. یا متین بودم. یا زیبا بودم. یا شاد بودم. یا با انگیزه و پرانرژی بودم. یا هدفمند بودم. یا با پشتکار بودم.

باید یه صفت باشه. یه برچسب مثبت.

و بعد می نویسی : چون فلان کار رو انجام دادم.

مثلا عاقل بودم، چون در فلان مورد مقابله به مثل نکردم و وقتم رو هدر ندادم. یا هدفمند بودم، چون در چند ساعت روی فلان موضوع کار کردم. یا زیبا بودم، چون شب قبلش نمازشب خونده بودم و در تمام روز خدا رو در قلبم حس می کردم.

این دفتر اسم نداره، ولی می تونی اسمش رو بذاری دفتر عشق. http://www.thesmilies.com/love/10800000.gif

---

آخ جوووون خدایی چقدر خلاقی تو میشل :43: :104:

جدی میگم ....من انتخابم توی شکلک و اینا خیلی ضعیفه ولی تو خیلی خوب میدونی از چه شکلکی در کجا استفاده کنی ......آفرین داری عزیزم :72:

واقعیتش دفتر که قابل شما رو نداره ...خاطرت بیشتر از این حرفا عزیزه برامون .

پیشنهاد دومی یا همون دفتر خرسندی بیشتر به دلم نشست ......

واااای خدایا اگر بدونید اگه میتونستم یه سفر میرفتم کویر و شب روی ماسه ها دراز میکشیدم و آسمون پرستاره کویر رو تماشا میکردم .... اگر تلسکوپ هم داشتم که دیگه چه بهتر .

جاتون خالی چند روز پیش ساعت 5 صبح از خواب بیدار شدم و رفتم آسمون رو دیدم 30 درصد روشنی داشت یه رنگ آبی خاص و دو سه تا ستاره ی خوشگل توی آسمون سوسو میزدن .... خیلی حالم عوض شد این صحنه را دیدم .



از بحث عقب نمونیم ببینیم دیگه چه نظراتی واسه دفتر ارائه میشه ؟ :43:

سلام:72:

در این ایام کرونایی برای سلامتی و محفوظ ماندن خودتان‌ و عزیزان تان ضمن رعایت اصول بهداشتی این دعا رو هر صبح و شب بخوانید

ابتدا و انتهای دعا صلوات بفرستید

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)

خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود ، که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی ، قرار بده!

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

:72: