فکر می کنم که برخورد بدنی بدترین نوع برخورد باشه
هرچند که قبول دارم حرفهای خامتون در تحریک این کار بسیار تاثیر گذاره
کاش بتوننید باهاش در آرامش صحبت کنید و از کار زشتی که کردین معذرت خواهی قلبی کنید:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
فکر می کنم که برخورد بدنی بدترین نوع برخورد باشه
هرچند که قبول دارم حرفهای خامتون در تحریک این کار بسیار تاثیر گذاره
کاش بتوننید باهاش در آرامش صحبت کنید و از کار زشتی که کردین معذرت خواهی قلبی کنید:72:
با سلام مجدد
از نظرات خوبتون متشكرم و ممنون
انشالله كه هر چي صلاح هست اتفاق بيفته . تا اينجاي كار كه من ميبينم يك سال همينطوري بلاتكليف مونديم حالا يكسال هم قرار هست توي دادگاه ها بريم و بيايم و مشغول باشيم .
برام جالب هست كه اين بنده خدا اصلا هدفش توي زندگيش معلوم نيست .
مگه ما چند ماه زندگي كرديم كه توانايي ساختن ديو از من رو داشته باشه ؟ 4 ماه :
2 ماه اول كه مشهد بوديم و شهرستان رفتيم و پاگشا بازي بود .
ماه سوم كه ماه رمضان بود و ماه چهارم هم كه من دنبال كار بودم و اينا . بجز ريز قضيه اي كه قبلا گفتم ، مگه زندگي بازيچه هست كه دلش نخواست پاشه بره خونه باباش و ديگه هم نياد . حالا هم نميگه برميگردم بلكه ميگه اين مدت من رو زدي انداختي بيرون و بلاتكليف موندم .
كلا قصد زندگي نداره ، فقط داره اذيت ميكنه ، به لطف خدا ، صبري كه بهم داده راهگشاي اين مسئله خواهد بود و همه چيز حله انشالله .
با تشكرنقل قول:
نوشته اصلی توسط nilofar.honey
انشالله ايشون هم بابت رفتار زشت خودشون كه سيلي زدن به من بود معذرت خواهي قلبي كنند و از ته دل تصميم بگيرن كه راه درست رو انتخاب كنند و بابت همه رفتارهاي زشت و نيت هاي غلطي كه داشته توبه كنه و از خدا ميخوام اگر راه هدايتي وجود داره هدايتش كنه و اگر نداره من رو از شرش در امان قرار بده . انشالله
از نظر شما هم ممنونم .
***
امروز يه احضاريه ديگه اومد برام و نسبت به دادگاه تمكين بنده دادخواست واخواهي داده و گفته من خونه نبودم و ابلاغ نشده بهم روز جلسه ، وقتي به وكيلم ميگم ميگه اين راهكار براي كساني هست كه چيزي براي اثبات ندارن و ميخوان با اذيت كردن طرف رو از كوره در بيارن براي همين جلسه اول شركت نميكنن تا در جلسه دوم بيان و بگن كه ما خونه نبوديم و به همين دليل جلسات رو عقب بندازن و هي كش بدن تا طرف مقابل خسته بشه و ...
اما خوشحالم كه از راهكار درست راهش رو نميره و اين خودش دليلي هست مبني بر اينكه دروغ ميگه و حتي من مطمئن هستم كه ايشون خبر داشته و داره دروغ ميگه كه بهش ابلاغ نشده .
به هر حال براي هر مبارزه بايد حريف و ابزارش رو شناخت تا تمام فوت و فن هاش رو بلد باشيم و بدونيم توي گود بايد چيكار كنيم .
كاري ندارم به اينكه در اينده هم با دروغ بتونه من رو محكوم كنه يا نه اما حالا آرومم و ميدونم كه بايد توكل خالصانه داشته باشم و از خدا بخواهم كه حق به حق دار برسه انشالله .
من اگر هدفم شيطاني بود به هر طريقي شده او رو برميگردوندم و كاري ميكردم كه تا عمر داره يادش نره اما به لطف خدا انساني رفتار كردم و مطمئنم كه ختم به خير ميشه انشالله .
حيف كه براي دادگاه دل آدم ها مهم نيست و ...
ممنونم از بابت نظراتتون .
يامولاعلي
دوست عزیز
همیشه تاپیکتون رو پیگیری می کنم و همیشه صبر و حوصله شما رو تحسین میکنم
به قول شما هر چه پیش آید خوش آید و مطمئن باشید که خدا می دونه مقصر کی هست و اونو که نمی شه فریب داد، دوست خوب دلم نمی اد اینو بگم ولی خودتون هم خوشبختانه آگاه هستید و احساس می کنید این خانوم شما رو بازیچه قرار داده خوشحالم که اتفاقات رو با منطق درک می کنید
فقط حیفم میاد که خانومتون بعدا پیشمون میشه که همسری مثل شما رو از دست داده:72:
اینو هم از صمیم قلب بگم که آینده شما رو روشن می بینم
کسی که در این شرایط روحی هم کار کنه هم درس بخونه اونقدر جربزه داره که آینده ای زیبا برای خودش بسازه :104:
برادرم چرا یکبار دیگه پا پیش نمی زاری و ازش نمی خوای برگرده مثلا یه بار جلوی راهش قرار بگیری و بهش بگی دوسش داری و نمی خوای طلاقش بدی دوست داری این بازی که اون شروع کرده تموم کنی. بگی برا نشون دادن مردانگیت 4 ماه شاید کافی نبوده بهش بگی تو اون بازی دادگاه و طلاق و .. چون اون اقدام کرده شما هم مشارکت کردی وگرنه علاقه ای به طلاق نداشتی و حرفایی که فکر میکنی دلشو نرم کنه و از لج و لج بازی به راهش بیاره. فکر نکن کوچیک میشی پیامبر با اون شان و منزلتش به بچه ها سلام میکرده و کسی که سالها رو سرش زباله میریخته به عیادت و ولداریش میره. اگه دوست داره حضرت علی هستی کمی علی وار رفتار کن فقط یا مولا علی گفتن کافی نیس. حضرت علی کی دست رو زنش بلند کرده! حتی وقتی خشمگین شده دست رو دشمنش هم بلند نکرده و ابتدا کمی صبر کرده و بعد اون پهلوان کافری رو که رو صورتش آب دهان انداخته بود میکشه. من فکر میکنم خانومت دوستت داره بخاطر اون دفتر خاطرات میگم ولی خوب مثل خیلیای دیگه هنر شوهرداریش خوب نیس و الان هم تو موده لج بازی افتاده. لاقل یکبار دیگه شانستو امتحان کن و با هاش صحبت کن از هر طریقی که میتونی . حتی اگر نیومد بعدا پشیمون نمیشی که چه راحت از دستش دادی.
m25teh چه خبر ؟
خبري نشده ؟ اميدوارم خانومتون زودتر سر عقل بياد و برگرده .
:323:
به نام خدا
سلام عليكم
دوستان عزيزم ديروز حالم خيلي بد بود و يه خورده حالت ت ه و ع داشتم و براي همين از نوشتن دست نگه داشتم .
ديروز كمي بغض كرده بودم و تا اونجا كه تونستم خودم رو نگه داشتم ولي بازم نشد و چند قطره گريه كردم .
به هر شكل دادگاه نفقه تموم شد و برگشتيم خونه .
ديروز ساعت 8 راه افتادم برم داداگاه كه البته جلسه ساعت 9 و نيم بود و ساعت 8 و نيم رسيدم . منتظر موندم و خانمم نيومد و رفتم داخل گفتم نيومده گفتن صبر كن جلوي در منتظر موندم رو به دفتر دادگاه وايساده بودم كه خانمم اومد و رفت داخل و بهش گفتن وايسا بيرون صدات ميكنيم . اومد نشست بيرون و خيلي هم عصباني بود و من هم نگاش كردم در همون حالت كه وايساده بودم ، اما اون حتي يه نگاه هم ننداخت و بدتر پاشد رفت ، به محض اينكه رفت صداش كردن كه من گفتم رفت ، گفت كجا رفت ؟ گفتم نميدونم فكر كنم بياد ، گفت اومد بهم بگو ، گفتم چشم
وايسادم كه دوباره اومد ، رفتم داخل گفتم اومد ، گفت باشه الان صداتون ميكنيم ، منم دوباره خانمم رو نگاه كردم ، او دوباره پا شد رفت ، خانم منشي صدا كرد اسمشو ولي باز نبود گفتم دوباره رفت ، گفت كجا ميره ؟ گفتم نميدونم گفت اومد بگو بياد تو ، تا رفتم بيرون اومد و گفتم خانمم اومد ، گفت صداش كن گفتم گوش نميده خودتون صدا كنيد و صداش كرد و اومد تو ، گفت خانم چند بار صدات كنيم ؟ گفت نشنيدم گفت خيله خب بشينيد .
نشستيم
پرسيد كي عقد كرديد ؟ گفت 87 و گفت چند وقته رفتي سر زندگيت گفت 3 ماه زندگي كرديم!
پرسيد براي چي رفتي خونه پدرت ؟ گفت شوهرم من رو زده ؟ پرسيد خودت رفتي يا انداخت بيرون ؟ گفت انداخته بيرون ! گفت چرا زدتت مگه چيكار كردي ؟ گفت من كاري نكردم از اولين روز زندگي من رو ميزد و من هم صدام در نميومد و به هيچ كس هيچي نگفتم تا اينكه 30/8/88 من رو زد و انداخت بيرون و مجبور شدم برم خونه پدرم و تا امروز حتي به من زنگ نزده و هيچ سراغي از من نگرفته و از شوهرم خبري ندارم و بلاتكليف موندم .
گفت يعني چي اخه مگه ديوونت كه بزنتت و بندازه بيرون ؟ اين حرفا كه ميزني براي سه ماه خيلي زوده و اصلا با منطق جور در نمياد ؟ گفت شوهر من دهن بين هست و مادر پدرش در زندگيمون دخالت ميكنن ! گفت يعني چي دهن بين هست و دخالت ميكنن ؟ گفت دخالت ميكنن ديگه پرسيد مثلا چي ميگن گفت نمي دونم از خودش بپرسيد
دوباره پرسيد گفت خانم محترم اگه ميخواي من كمكت كنم كاري نكن من ازت حرف بكشم قشنگ بگو چه مشكلاتي داري و دوباره همين صحبت ها رو تكرار كرد .
پرسيد پزشك قانوني داري ؟ گفت اره و ازش شكايت كردم در دادگاه كيفري و براي دادگاه تمكين هم ارائه دادم و مدارك لازم رو بردم براي دادگاه و قرار هست براش نامه بفرستن و حتي نسبت به راي تمكين دادخواست واخواهي دادم .
پرسيد بسيار خب شغل شوهرت چيه ؟
گفت بيكار هست و ميخوابيد خونه و صبح ميرفت طبقه پايين شب ميومد بالا
گفت موقع خواستگاري ميدونستي بيكار هست ؟ گفت اره اما گفتن كار پيدا ميكنه .
گفت تمكين ميكني ؟ گفت اره تمكين ميكنم ولي شرط دارم ، من ديگه توي اون خونه برنميگردم و در اون خونه امنيت جاني ندارم .
پرسيد مگه اون خونه چه اشكالي داره ؟ اون خونه اي كه ازش داري صحبت ميكني واحد مستقل هست يا اتاقي چيزي هست ؟ گفت واحد مستقل هست ولي دستشوئي اش مشترك هست .
دوباره پرسيد درآمد شوهرت چقدر هست گفت نميدونم اون موقع كه بيكار بود من هيچي نميدونم .
پرسيد فكر ميكني شوهرت بتونه خونه مستقل بگيره و هزينه اون رو داره كه بده گفت به من مربوط نيست مشكل خودش هست اون وقت كه داشت زن ميگرفت فكر ايناشم ميكرد .
گفت بسيار خب آقاي محترم ، اظهارات همسرتون رو شنيدين منتظريم تا جواب شما رو بشنويم .
شروع كردم به صحبت كردن و گفتم در مورد زدن و انداختن بيرون ايشون دروغ ميگه و اين برگه گواهي شهود بنده كه عنوان كردن حاضر به شهادت دادن هستن و خدمت شما باشه .
گفت : اينا كه همشون خانم هستن گفتم نه سه تا هم مرد هست ، گفت اصلا همشون مرد ، اينا توي خونه شما بودن تا ببينن كه ايشون رو زدي يا نه ؟ گفتم من ادعا نميكنم كه زدمش ايشون ميگه من زدمش و انداختم بيرون گفت پس علت خروج ايشون از خونه چي بوده گفتم هيچي زنگ زد به پدرش گفت بيا منو ببر و اونم اومد برد گفت اخه چرا ؟ علتش چيه ؟ گفتم ميگه بابام من رو به تو زوري داد و من نسبت به تو اكراه دارم . من مهندس ميخواستم . ( خانمم پريد بين صحبت هام و گفت اگه مهندس ميخواستم امضا نميدادم ) .
اون خانم گفت ، خانم محترم شما صحبتت هات رو كردي حالا نوبت ايشون هست .
دفترچه بيمه رو در آوردم و گفتم اين دفترچه بيمه كه ( داشتم صحبت ميكردم كه خانم منشي گفت آقاي محترم اينا كه وظيفه ات هست ) گفتم بله منم عرضم همينه كه وظيفه ام هست و من به وظيفه ام عمل كردم .
حتي بنده شاهد دارم كه بابت شغلي كه الان دارم اون شب براي گفتگو رفته بودم بيرون و طي ده دقيقه ايشون چادر سر كرد و رفت و هيچ گونه بحث زدن و انداختن بيرون مطرح نبوده .
ميخواست سئوال جديد بپرسه كه برگه استشهاد از كساني كه فرستادم دنبالش و رو بهش دادم و گفتم اين هم افرادي كه فرستادم دنبالش ولي نيومده و ديگه سئوالي نكرد و گفت سرويس بهداشتي كه هست مستقل هست يا مشترك هست كه گفتم بله مشترك هست كه گفت خب اين اشكال داره نبايد همون سرويس بهداشتي كه مادرتون هم ميره ايشون هم بره و من هم گفتم مشكلي نيست اگه اختلاف سرويس بهداشتي هست يدونه ميسازم .
گفت شغلت چيه اقاي محترم ، گفتم هم دانشجو ي رشته مديريت بازرگاني هستم و هم بازارياب هستم كه گفت چه شركتي گفتم شركت نيست فروش كاغذ كادو هست گفت درآمدت چقدر هست گفتم در آمدم 150 تومان اگه خيلي خوب در بيارم گفت اين خانم ماهي 300 هزار تومان ميخواد شما اگه محكوم بشي چقدر ميتوني بهش بدي گفتم اگه ثابت كنه من نصف حقوقم يعني هفتاد و پنج تومن رو بهش ميدم .
پرونده رو بست و يك ماه وقت داد تا بتونيم ثابت كنيم كه كدوممون مقصر هستيم و هر كسي كه در دادگاه كيفري يا تمكين محكوم بشه مي بايست جرايم رو به عهده بگيره و فعلا بريد تا توي دادگاه هاي ديگه شركت كنيد اما قبلش وايسيد تا بدونين كه چه روزي بايد بياييد .
بيرون وايساديم ، رو كردم به خانمم گفتم خب ميگفتي مشكلت دستشوئي هست حلش ميكرديم . خانمم جواب نداد و اصلا نگاه هم نكرد .
خيلي فشار روم بود واقعا فضاي سنگيني بود ، الان كه فكرشو ميكنم ميبينم كه عجب مشت و مالي دادن ذهنم رو چون انقدر فشار فكري زيادي بود كه خيلي از موضوعات يادم رفت و تصميم گرفتم براي جلسه روز چهارشنبه ( تمكين ) همه مسائل رو بنويسم و اونجا ارائه بدم چرا كه واقعا نميشه همه صحبت ها رو گفت يا از ياد ميره يا بخاطر انحراف موضوع از مسير خارج ميشه بحث .
نميدونم توكل به خدا
اما واقعا دلم خيلي گرفته و ديشب تا ساعت 3 نتونستم تمركز كنم و بخوابم تا اينكه اخرش موفق به تمركز و خواب شدم و نماز صبح هم پاشدم دوباره يورش افكار جلسه دادگاه اومد سراغم ، حالا هم يه خورده بهترم و همش سعي ميكنم تا خودم رو از دادگاه ديروز رها كنم اما حرفاش هي ميان سراغم .
وكيل محترم ميگه هدفشون همين هست كه با دادگاه هاي پي در پي افكارت رو بريزن بهم و نتوني از خودت دفاع كني و اخرش با ذهنت كه بازي شد بهم بريزي و كار رو با دست خودت خراب كني . ولي صبور باش و صبوري كن تا همه چيز درست بشه ، گفت اگه منطق قوي داشت اسم دستشويي رو هم نمي آورد .
راست يا دروغ اش رو نميدونم ديگه .
به هر حال از تمام كساني كه دعا كردن تا حق به حق دار برسه متشكرم و من مجددا ميخوام كه خدايا حق به حق دار برسه با راست گفتن و با حقيقت .
انشالله . الهي امين
دوباره سر ميزنم .
خدانگهدار
يامولاعلي
كاش حالا كه پدرش نيومده بود و تنها بودين باهاش صحبت مي كردين . صبر كنيد ايشالله اونم به خودش مي ياد و شايدم فقط داره بازي مي كنه كه حرص شما رو در بياره . اميدوارم اينطوري باشه و پشيمون شه .
برادر عزیز
توکل کن به خدا
با صبر و توکل میتونی بهترین نتیجه رو بگیری شاید الان برات خیلی سخت می گذره از اینکه نمیتونی همه چیزهائی که اتفاق افتاده رو ثابت کنی اما صبر کن و مطمئن باش بالاخره خدا هوات رو داره و کمکت میکنه
وقتی خدائی به این بزرگی و عظمت رو داری اصلا به چیزهای دیگه فکر نکن
خدا با یه پشه نمرود رو که ادعای خدائی می کرد تنبیه کرد
در همه کارهای خدا حکمتی هست که ما قادر به درکش در اون زمان گرفتاری نیستیم اما بعد از رفع گرفتاریمون می فهمیم که خدا چقدر دوستمون داشته که اون مشکل رو برامون به عنوان یه هدیه رشد فکری و روجی به ما داده
توکلت الی الله
من هم تنها چیزی رو که می تونم براتون بنویسم اینکه مواظب خودتون باشید! مواظب ذهن و روح و روان خودتون باشید!
شما باید بتونید با منطق و صبوری حقی رو که برای شماست بگیرید و البته این حق همیشه به معنی درست شدن همه چیز یا از بین رفتن نیست؛ بعضی موقع ها اگه بتونید به خودتون ثابت کنید که به حقتون رسید می تونید آرامش پیدا کنید!
از خدای خوبم می خوام که هر آنچه که بهترین هست برای این روزهای شما و روزهای آینده تون قرار بده!
برادر خوبم! اصلا و ابدا به رفتارهای خانومتون فکر هم نکنید؛ به این فکر کنید که شما اون قدر قدرت داشتید که الان بتونید بهترین تصمیمات رو بگیرید! از هر روشی که توی این روزها به شما آرامش میده؛ استفاده کنید! خصوصا ورزش شنا و دعا و نیایش با خداوند!
هیچ وقت شما تنها نیستید و نبودید!:72:
دوست خوبم اینطور که پیداست ایشون از گفتن دروغ ابایی ندارن لطفا همیشه با وکیلتون در ارتباط باشید و خیلی حواستون جمع باشه