وهم عزیز سلام منم باharfedel موافقم یه بار دیگه باخانواده و خودش حف بزن شاید واقعا شوهرت راضی به طلاق نیست واین حرفو بشوخی نسبت داده ارزومند ارزوهایت واز بین رفتن غمهایت
نمایش نسخه قابل چاپ
وهم عزیز سلام منم باharfedel موافقم یه بار دیگه باخانواده و خودش حف بزن شاید واقعا شوهرت راضی به طلاق نیست واین حرفو بشوخی نسبت داده ارزومند ارزوهایت واز بین رفتن غمهایت
وهم عزیز برای نمونه نوشته ای
ولی بار آخری که مادر جاریم خونمون اومده بود پوشیده بودم بعد از رفتن مادرزن برادرش بهم گفت این لباس زشت رو کی برات خریده؟ تنگ و بدن نماست رنگتم رنگ پریده و بی روحت میکنه ...
دوست من همان موقع که بهانه گرفت به جای اینکه ناراحت شوی باید با مهارت و ظرافت زنانه خودت را در آغوش می انداختی و می گفتی : عزیزم این لباس را خیلی دوست دارم چون تو برایم خریده ای و احساسم این بود که خیلی برای این مراسم مناسب است چون قطعا تو برای اینکه من همیشه بدرخشم لباس بد انتخاب نمی کنی وآن را برایم نمی خریدی .( و یا حالا یک چیزهایی توی این مایه ها )
می بینی دوست من تو اینجا با این نوع حرف زدن تمام پیام و نظریاتت را به شوهرت انتقال داده ای و خیلی قشنگ بار منفی احساسش را روی دوش خودش ریخته ای که اگر بد است تو خریده ای . پس اشگال از انتخاب توست .بدون اینکه به جنجال و دلخوری منجر شود .بفرما و بنشین و بتمرگ یکی است ولی استفاده از کدام واژه بهتر است .اینطوری احساس خودت هم بهتر است و اینجوری دلخور و دل سرد نمی شوی
سلام آنی عزیز ورودت رو به جمع خوش آمد میگم خوش حالم که دختر منطقی و خوبی مثل تو وارد جمع شده ، وهم عزیز با خیال اینکه تو مشکلاتت کم شده چند روزی بود سر نزده بودم امروز بسیار متاثر شدم از مسئله ای که برات پیش اومده عزیزم پیشنهاد میکنم اجازه بده چند وقت از هم دور باشید تا بتونیدلذت با هم بودن رو حس کنید و بهتر متوجه بشید که نداشتن یعنی چی ولی عزیزم یکباره پلهای پشت سرت رو خراب نکن با پدرت هم صحبت کن و ازش بخواه اجازه بده این جدایی به هر دوی شما فرصت بهتر فکر کردن بده ، عجولانه تصمیم نگیر و بدون حفظ این زندگی تا وقتی ممکن و ارزش داره که پای دادگاه و شکایت وسط نیاد و وقتی توی دادگاه روبرو بشید دیگه باید تا آخرش بری
دیروز که زنگ زد دیدم همه چیز رو به شوخی گرفته جوابش رو ندادم دیگه هم زنگ نزد
ولی فکر کنم اگه جوابش رو میدادی بهتر بود، شاید راه دیگه ای برای صحبت کردن باهات پیدا نکرده بوده میخواسته با اس ام اس، بیاد جلو!
جواب ندادن به تلفن مشکل تو را حل نمی کنه باید صحبت کنی تا اساس مشکل رابفهمی و براش راه کار پیدا کنی دختر خوب . قهر نکن ! باهاش حرف بزن. خواهش می کنم . اینقدر ناراحت نباش دختر . دنیا که به اخر نرسیده بعد خودت به این روزها می خندی .
مردها خیلی مهارت درست کردن رابطه را ندارند و این مسئولیت با توست. برای همین هم احساس کرده ای که دارد مسائل را به شوخی می گیرد. اگر می خواهی درست زندگی کنی و رابطه ات درست شود باید از مهارت های زنانه ات بهره ببری .
سلام وهم عزیز
من نمی دونم چرا تا مشکلی پیش می یاد همه فقط طلاق رو می بینن این یعنی فرار کردن و پاک کردن صورت مسئله
یکم جدی به زندگیت نگاه کن وهم عزیز یعنی که چی من منتظرم بزرگترها تصمیم بگیرن برام شما به سنی رسیدی که باید خودت زندگیتو سبک سنگین کنی
من نمی گم طلاق نگیر بسوزو بساز بزار هر بلایی هم که می خوان سرت بیارن نه!!!!!!!! ولی راهش این نیست خیلی داری عجولانه جلو میری خواهر خوبم
وقتی دیدم همه چیزو به شوخی گرفته جوابشو ندادم
که چی بشه با حرف نزدن چی درست میشه بازم داری فرار می کنی اینجوری همسرت فکر می کنه دلیل منطقی واسه کارت نداری که از حرف زدن سر باز می زنی اگه همسرت این کارو باهات می کردو می گفت خانوادم باید تصمیم بگیرن هرچی اونا بگن من قبول دارم تو چه حالی می شدی نمی گفتی این مرد دهن بینه و نمی تونه تصمیم بگیره و از خودش اراده نداره و .....
اگه زنگ می زدی تا ازش دلیلشو بپرسی و اون جواب نمی داد چه حالی می شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟
وهم عزیز منم هم جنسه تو هستم و می دونم وابستگی که خانوما به طرفه مقابلشون پیدا می کنن چقدر زیاده پس برای چی داری خودتو داغون می کنی
اگه تصمیمت رو جدا شدن قطعیه حرفی نیست ولی قبلش سعی کن تمام ابهاماتی که تو ذهنت هست پاک کنی تا بعدن نگی کاش فلان روز باهاش حرف می زدم یا کاش فلان کارو نمی کردم
اگه یکم تند شدم معذرت می خوام فقط می خوام که هر تصمیم که می گیری با دید باز بگیری
مراقب خودت باش :72:
یه چیزی رو می خوام بهتون بگم
توی این چند روز حالم خیلی بد بود حتی جمعه شب کارم به بیمارستان کشید از بی خوابی و کم اشتهایی فشارم روی 6 بود و حالت تهوع شدید داشتم وقتی یکم حالم بهتر شد به اطرافم نگاه کردم به خودم نگاه کردم ناخوداگاه به خودم گفتم:داری با خودت چیکار می کنی؟ برای چی الان توی این وضعیتی؟ مگه چی شده که سر از بیمارستان دراوردی؟.......بعد خودم جواب سئوالهای خودم رو میدادم:از این بدتر هم مگه میشه چه اتفاقی بالاتر از این که زندگیت پادرهوا باشه همه بتونن در موردش نظر بدن براش تصمیم بگیرن غیر خودت! شخصیتم خرد شده آبروم توی خونه رفته حالم بد نشده؟! اگه نمردم باید به خودم شک کنم!.......
آخر همه این حرفا می دونید به کجا رسیدم به اینجا که از دور و غیر مستقیم این ماجرا رو کنترل کنم رفتارهای دیگرون رو به همه یاد بدم زندگی منه دخالت نکنن ولی می تونن نظرشون رو در حد یه پیشنهاد بگن و نامزدمم یه گوشمالی درست و حسابی بدم تا یادش نره اگه اون همه چیز براش یه بازیه و شوخی، زندگی من برای من شوخی و بازی نیست و کسی هم حق نداره که باهاش بازی کنه می خوام بفهمه که باید بزرگ بشه و جدی!
می دونم کار سختی رو می خوام انجام بدم و هنوز نتونستم برنامه خوبی براش داشته باشم ولی این کار رو می کنم این چند روز دارم فکرم رو روی این موضوع متمرکز می کنم و تا به نتیجه ای قطعی نرسم همون روال قبلی رو طی میکنم
ولی دوستان الان مطمئنم که نمی خوام طلاق بگیرم و طلاق هم نخواهم گرفت
ممنون که به فکرم هستید
بلوم جان اصلا هم تند نرفتید حرفهاتون درست و به جا بود
دوست خوبم پیشنهاد میکنم با مشا ورت یک مشورت بکن شاید بتونه کمکت کنه بذار شوهرت طعم بدون تو بودن رو بچشه ولی حرزمت خودت رو نگه دار و حرفی نزن که یا مجبور بشی زیر حرفت بزنی یا برعکس خلاف مبلت پای حرفت وایسی موفق باشی عزیزم