یک بیت شعر زییا بنویسد

ای نفس خرم باد صبا
از بر یار امده ای مرحبا

كشتي نساز اي نوح طوفان نخواهد امد

بر شوره زار دلها باران نخواهد آمد

شايد به شعر تلخم با خود بخندي اما

جايي كه سفره خاليست ايمان نخواهد آمد

رفتي كلاس اول اين جمله را عوض كن

آن مرد (عج) تا نيايد باران نخواهد آمد

****************************
ببخشيد اگه يه كم تكراري بود ولي من عاشقشم

اول دفتر بنام ایزد دانا
صانع پروردگار وحی توانا

ديدار ما تصور بي نهايت است **** با يكدگر دو آينه را روبرو نكن!

لیلی پس پرده عماری
در پرده دری ز پرده داری

شرطست که وقت برگ ریزان
خونابه شود زبرگ ریزان

انگشت کش سخن سرایان
این قصه چنین برد به پایان

هر آدمی از آدمیت دم زند ، آدم نگردد *** ور از سخاوت دم زند، حاتم نگردد هر آنکه گفت،درویش منم،درویش مپندار *** با بوق و کشکول و تبر همدم نگردد!

پرستنده بر خاست از پیش اوی
بدان چاره بی چاره بنهاد روی

افسوس بر ان دیده که روی تو ندیدست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست