-
RE: نمیخوام از دستش بدم
با سلام
از پزشک قانونی گواهی گرفته که من از متنش بی خبر هستم ولی دادگاهی که رفتیم گفتن که ایشون باید شاهد بیاره و صرفا داشتن پزشک قانونی کفایت نمیکنه . (اونطور که من توی دادگاه دیدم همه خانم هایی که شکایت کرده بودن پزشک قانونی داشتن ولی آقایونی که اونجا بودن میگفتن چون شاهد نداشتن خانوم هاشون نتونستن ثابت کنند)
با توجه به همین امر وقتی با وکیلم صحبت کردم گفت ایا چیزی بوده گفتم نه چیزی نبوده گفت پس طبیعتا اهالی محل باید بهت استشهاد بدن که چیزی نبوده گفتم اره میدن و اومدم و یک استشهاد محلی دال بر اینکه هیچ سر و صدایی نبوده گرفتم .
دادگاه کیفری هم یه ماه دیگه هست .علت اینکه میگم میترسم اینه که اولا اگه شاهد الکی جور کردن چه باید کرد ؟ اگه به هر طریقی بده بستونی شد چه باید کنم؟ همه اینا جوابش اینه که هیچی بسپارشون به خدا و هیچ کار دیگه ای نمیتونم بکنم .
اینکه میفرمایید قانون به نفع اقایون هست در زمانی صدق میکنه که ضرب و جرحی که شکایت کرده اثبات نتونه بکنه و اگر اثبات بکنه من به عنوان یک مجرم بلفطره شناخته میشم و دیگه هیچ قانونی ازم حمایت نمیکنه :302:
نمیدونم وکیل گرفته یا نه ولی روزی که اومد دادگاه من هیچ وکیلی ندیدم ! وکیلی هم که من خودم گرفتم خدا رسونده و به طور رایگان داره بهم کمک میکنه و وکیل پولی نیست چون هزینه وکیل ندارم بدم .
از اینا که بگذریم
توکل به خدا انشالله که خیر هست ،
ممنون از جوابی که دادین ، محبت کردین
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
m25teh عزیز
سلام ، امیدوارم شرایط روحی مطلوب تری رو تجربه کنی.
دوست عزیز ، سال گذشته که شروع قهر همسرتون بود پستی براتون ارسال کردم ، البته نمی دونم چقدر براتون مفید بوده ؟ حالا در خصوص این دو ارسال اخیرتون و شرایط فکری که در اون قرار گرفتید این موارد به ذهن من می رسه.
*****
[دوستان عزيزم ، من از دادگاه رفتن خيلي ميترسم و به شدت استرس وحشتناكي ميگيرم"
يكي از دلايلي كه خيلي من رو در زير فشار قرار ميده و آشفته ام ميكنه اينه كه حق طلاق بيفته دست خانمم و گيج و منگ اين وسط بمونم با يه مهريه 100 ميليوني .
***
نكته ديگه اينه كه اين مشكلي كه من در اون هستم به هيچ عنوان قابل درك نيست و تنها خودم هستم و خودم و حالا با دروغي كه اين خانم ادعا ميكنه و ميگه من انداختمش بيرون در حالي كه خودش ترك منزل كرد و پدرش هم برده ، تنها موندم و هيچ كاري هم از دستم بر نمياد ،***
.... اما همين رو وقتي فكر ميكنم بخاطر زندان از دست ميدم ناراحت ام ميكنه .
....حداقل تكليف كاملا روشن شده
راستي يادم رفت ، دقت ميكنيد چقدر ذهنم آشفته هست و چقدر مورد هجوم افكار اگر و اما و اينطوري ميشه و اونطوري ميشه شدم ؟
بچه ها من حتي به خودكشي و راحت شدن از زير اين فشار براي چند لحظه فكر كردم و فقط ترس از خدا دليل انصراف من از اين مورد بود.
نميدونم شايد خيلي كودك هستم و رشد لازم رو نداشتم و آماده براي شوهر بودن نبودم
اما واقعا انتظار اين غافلگيري رو بعد از ازدواج نداشتم و نميدونستم كه بجاي بگو بخند بايد توي دادگاه ها براي نجات خودم از زندان بدوم . ]
- به آینده فکر نکن ، هر چه می خواهد اتفاق بیفتد این اگر .... اگر ها ... فقط آشفتگی ذهنی براتون به ارمغان میاره. اجازه نده این افکار برن تو گوشه ذهنت و جا خوش کنن.
می دونم کار سختیه اما شدنیه ، مثلا شب نمی تونی بخوابی همش فکرهای بد میاد سراغت. از رختخواب بیا بیرون ، وضو بگیر و بشین با خدا حرف بزن. مناجات خمس عشر تو مفاتیح رو بهت پیشنهاد می کنم.
- همین مقدار که داری با مشورت وکیل و دوستان کار رو جلو می بری کفایت میکنه و به همین مقدار زمتن هم بیشتر نیاز نداره. اینکه در بند اول گفتم فکر نکن یعنی اینکه اجازه ورود فکر و ذکرهای منفی رو به خودت نده!
- شما هنوز این مساله رو برا زندگیت نپذیرفتی و هنوز داری "چرا من " می کنی. قدم اول برا رسیدن به آرامش اینه که بپذیری که مجموعه ای از عوامل باعث شده که این زندگی به بن بست برسه. این رو ب پ ذی ر ،
خب حالا که پذیرفتی
- بدترین حالت که ممکنه اتفاق بیفته چیه؟ بگو بدتر از بد چیه (این نظر دیل کارنگی هست)
اینه که دادگاه رای به پرداخت 100 میلیون تومان بده.
حالا سعی کن این رو هضم کنی . 100 میلیون ارزشمندتره یا نعمت سلامتی و جوانی که داری؟! قطعا در لحظاتی که آدم بین زنده موندن و دادن پول میخواد تصمیم بگیره ، کل پول و دارائیش رو میده.
- باز هم درک کن که این شرایط گوشه ای از زندگیست. اساسا زندگی یعنی همین مسائل و البته سایر مسائل (خوشیها و خرمیها و....) ترکیبی از همه اتفاقات ریز و درشتی که با اونها دست و پنجه نرم می کنیم. بنابراین " بلا تکلیفی" معنی نمیده.
تکلیف همه ما آدمها اینه که مراقب باشیم خطا و گناهی ازمون سر نزنه. (ببین من معلم دینی نیستم ، مهندسم ) پس تکلیفمون معلومه. - خصوصا در شرایطی که احتمال حق وناحق کردن بیشتره ، باید خیلی مراقب بود. اگه شما به همسرتون ظلمی نکردید نباید عذاب وجدان داشته باشید ، باید مراقب باشید از این به بعد هم ظلمی واقع نشه، صرفنظر از رای دادگاه اگه حقی از او برگردن تون باشه باید حلالیت بطلبید - شما هم تکلیفتون معلومه. حول این محور اصلی یه سری اهداف بلند مدت و کوتاه مدت دنیوی و اخروی هم داریم. دنبال اون ها و درجهت دستیابی به اونها تلاش و حرکت می کنیم.
- اصلا و اصلا به اینطوری میشه و اونطوری میشه و چه جوری میشه فکر نکنید. یکبار سناریوهای مختلف رو بنویسید و راهکار مربوطه رو جلوش ثبت کنید ، شاید کمتر از 3-4 ساعت ازتون وقت بگیره ، این مدرک رو بذارید تو کمدتون و تا روز قبل از دادگاه بهش مراجعه و فکر نکنید.
آنکس که به خدا توکل کنه ، خدا برای او کافی خواهد بود.
در پایان امیدوارم :شبها با آرامش خیال و آسوده بخوابید و روزها پر انرژی و فعال در راه بندگی خدا تلاش و فعالیت کنید.
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
سلام
قبلا هم متن شما كمك بزرگي كرد كه البته بعضي جاهاش رو نه اينكه نخواستم بلكه نميشد كه اجرا كرد مثلا اونجا كه هر روز اس ام اس بدم اصلا ايشون گوشي رو خاموش كرده بود و با توجه به اينكه خودش رو كشيده بود كنار و من رو با پدرش به مبارزه طلب ميكرد من سعي كردم صبر كردن رو ياد بگيرم و توي اين مدت سخت به زندگي چسبيدم و ...
اين بار هم متن فوق العاده اي هست ، و يك كپي تهيه كردم و در روز ميخوام 10 بار بخونمش تا هك بشه توي ذهنم .
از همفكري و همدردي تون ممنونم . نوشته بودين حلاليت بگيرم : من فراموش نكردم كه در جواب سيلي هايي كه خوردم سيلي زدم و در جواب فحش هايي كه داد فقط گفتم باباته . نسبت به اون دو سيلي چه محكوم بشم چه نشم هميشه ميگم كاش نميزدم و بي محلي ميكردم و گاهي فكر ميكنم ميبينم خيلي راحت توي تله اي كه ميخواستن بندازن من رو انداختن و ... اما با اين حال وظيفه يك بنده خوب اينه كه معذرت خواهي كنه و قبول داشته باشه كه در اين مورد اشتباه كرده و زيرك نبوده . انشالله كه خدا من رو ببخشه و حلال كنه .
اما در مورد اينكه گفته من انداختم بيرون خدا شاهد هست كه هر روز سر صبحونه همش حرف طلاق ميزد و ميكوبيد سر خودش و ميگفت طلاق ميخوام و اين حرفا اما جلوي باباش برعكس ميگفت كه من ميگم . من حتي اون شب دست و پامو گم كرده بودم و وقتي داشت توي خيابون ميدويد من هم دنبالش بودم تا چيزيش نشه و ...
حالا فكر ميكنم ميبينم من به چي فكر ميكردم و او به چي ! من نگران بودم و او داشته ميرفته پزشك قانوني ! خيلي جالب هست دنياي آدم ها .
***
در مورد بخش بد و بدتر ، حق كاملا با شماست ، بايد با خودم سنگ هام رو باز كنم و تكليف خودم رو روشن كنم تا اينقدر وحشت نداشته باشم از آينده اي كه شبيه هيولا براي خودم ساختمش .
در واقع ذهن من با زندان و دادگاه هاي توي فيلم آشنا هست و براي خودش همينطوري فكر ميكنه و تجسم اونطوري داره .
ميدونين من توي اين يك ماه خيلي چيزها فهميدم . درسته كه سه تا دادگاه تشكيل شده ولي هنوز كه هنوز هست هيچ كدوم حق صحبت كردن پيدا نكرديم و در دادگاه اخري اگه خانم من غيبت نميكرد حداقل ميفهميديم كه چي توي مشتش هست اما با غيبتش باعث شد كه ذهن من مشت او رو پر تر تجسم كنه .
توي اين يه ماه فهميدم كه ايمان در عمل واقعا چقدر سخته كه پاش وايسي و چقدر سخته كه زير فشار ديگرون بخواي ايمانت رو حفظ كني . من روزهاي دادگاه از استرس يه بار ضعف كردم و به شدت دلپيچه گرفتم و در يكي از دادگاه ها كه اتفاقا خواهان خودم بودم و هيچ مشكلي برام نبود بالا آوردم . ببخشيد كه اينطوري مينويسم اما مشكل من فكر ميكنم خودم و نحوه بزرگ شدنم هست .
گاهي فكر ميكنم اصلا كلا آدم ترسويي هستم اما بعد به زمان هايي كه در مواقع حياتي از خودم شجاعت نشون دادم فكر ميكنم ميگم پس اونا چيه ! در كتاب بزرگي خوندم كه حتي اگه ترس به تو وارد شد و از چيزي ترسيدي هيچ وقت خودت رو ترسو خطاب نكن چون ترس يكي از مسائلي هست كه در همه وجود داره ولي كسي كه به خودش بگه ترسو درواقع خودش رو ضربه فني كرده .
اين مطالب رو ميخونم و در مدت 10 روز ميخوام كه افكار خودم رو منظم و مرتب كنم و با قدرت حركت كنم به جلو
ممنونم از محبتتون .
هر جمله اي كه ميتونه روحيه من رو تشويق كنه و در اين مسير كمكم كنه رو برام بنويسيد حتي اگر به نظر تكرار هست .
خدانگهدار
يامولاعلي
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
قضاوت و داوری همیشه سخت بوده و هست و اینجا تنها یک تالار همدردی هست که ما هم سعی می کنیم با شما همدردی کنیم و حال که کار به اینجا رسیده و همسر شما به هیچ وجه ممکن خواهان همصحبتی با شما نیست و شما هم به قول نوشته هایتان تمام راه ها را رفته اید؛ تنها می تونم بگم که بهترین ها رو در هر لحظه برای شما از خداوند منان خواهان هستم و مطمئن باش که اگر توی هر لحظه ی زندگیت از عقلت استفاده کردی؛ خداوند همیشه و همیشه باهات بوده و تنهات نگذاشته!
برادر خوبم! امیدوارم که در طول زمان شما روز به روز پخته تر و با تجربه تر و با درایت بیشتر عمل کنید و در نهایت تلاش هیچ وقت ناامید نشید و به خود و باورهاتون ایمان داشته باشید و هرگز تنهایی رو باور نکنید که شما هیچ وقت تنها نبوده و نخواهید بود!
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
به نام خدا
سلام دوستان عزیز
امتحانات من 3 بهمن تموم شد و البته خدا رو شکر همه درس ها رو قبول شدم و اگه یکی از درس ها رو نمره کم نمیاوردم معدلم بجای 15.30 الان 18.5 بود . خیلی حیف شد
به هر حال ممنونم از بابت کمک هاتون
هفته قبل پنج شنبه یه احضاریه برام اومد که یکشنبه 17 بهمن باید برم دادگاه و موضوع اون هم درخواست خانمم مبنی بر نفقه معوقه هست و مبلغ 300 هزار تومان برای هرماه نوشته و مجموعا 4میلیون و 200 هزارتومان پول میخواد تا برگرده سر زندگیش .
با وکیل که صحبت میکردم میگفت اولا 300 هزار خیلی زیاد هست و صد در صد کمش میکنن دوما ترک منزل چون از طرف خانمم بوده و خودش گذاشته رفته برای همین نفقه شامل حالش نمیشه و شرط نفقه تمکین همسر هست .
از طرفی اگر نفراتی که بنده فرستادم دنبال خانمم رو قبول کنند (چون بستگان من هستند احتمالش هست قبول نکنن ) دلیل موجهی هست بر اینکه خانم بنده تمکین نکرده .
از طرفی با توجه به غیبت خانم بنده در جلسه تمکین ، وقتی به دادگاه خودم که یه طبقه پایین تر هست مراجعه کردم منشی قاضی گفت برگه رای موقت رو به قاضی اون شعبه نشون بده تا در نظرش تاثیر بذاره .
بجز پرداخت نفقه عواقب این دادگاه اگه به نفع خانم بنده بشه اینه که بنده باید 6 ماه زندانی بشم بخاطر ترک نفقه و به نظر من اصل نیت این خانواده این هست تا من رو به زندان بندازن با توجه به توپ پری که در کلانتری داشتن.
و من منتظرم تا یکشنبه برسه و ساعت 9 و نیم صبح در جلسه حاضر بشم تا ببینیم چی میشه .
کاملا مشخص هست که دارن من رو اذیت میکنن و قصدشون الاف کردن من هست و اگه هم قصدش برگشت هست یه جورایی میخواد دست پر برگرده و یه جوری باشه که مثلا من خجل و نادم برم بگم غلط کردم ( همون چیزی که موقع رفتن گفته بود که 15 روز بدون زن بمونی آدم میشی )
اوایل شکایت که شده بود ، پدر و مادرم خیلی میترسیدن و البته من هم میترسیدم ، اما اونا بدتر از من بودن ولی حالا به لطف خدا بهتر شدیم . چند روز پیش به بابام میگفتم اگه حساب کنی که من توی 4 ماه نزدیک به دو میلیون خرجش کردم و بجز هزینه بیمه اختیاری که در کل میشه یک میلیون و هزینه عروسی و هدایا که نزدیک به 30 میلیون میشد حالا این خانم رفته میگه 4 میلیون بدی من میام . غافل از اینکه اگه یه کوچولو بهش چیزی میشد من حتی 10 میلیون هم خرجش میکردم تا سالم بشه دوباره اما انقدر نادان هست که فکر میکنه 4 میلیون مثلا من رو میخواد بترسونه یا آدم کنه . نه اینکه من وضع مالیم خیلی خوبه ها نه ، ولی اگه یه مرد با پول بترسه بهتره که مرد نباشه ، فقط امیدوارم که زندانی نشم و دستم باز باشه برای کار کردن .
دوستان عزیز نوشتم تا هم از ماجرا خبر داشته باشید هم خودم خالی بشم که دومی قوی تر هست .
چند بار توی ذهنم اومده کاش خانمم هم میتونست اینجا بنویسه و شما هم میخوندید اینطوری ماجرا خیلی واضح تر می شد . حالا بیشتر شبیه به یه دفتر خاطرات هست تا مشاوره گرفتن .
به هر حال ممنونم بابت همه کمک هاتون .
یامولاعلی
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
سلام.
متشکر که یاد دوستان تالار هستید و ادامه ی موضوع را می نویسید.
در ادامه ی صحبت خودتون می شه گفت که بیشتر جنبه ی حقوقی پیدا کرده تا مشاوره ی خانواده.
حالا شاید یکی دو جلسه بعد که همدیگه رو دیدید و خواستید از نو شروع کنید دوباره جنبه ی مشاوره پیدا کنه.
راست می گین کاش خانومتون هم می نوشت. بالاخره تو بحث ها معمولا یک نفر مقصر کامل نیست. شاید یه جایی یکی می تونسته کنترل کنه یا ادامه نده یا هدایت کنه، اما کوتاهی کرده. شاید ایشون هم حرفهایی برای گفتن داشته باشند.
موفق باشید.
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
دوست عزیز یه وقت طلاق نگیری بدبخت کنی خودتو !!
بمون و خانومت هر چی هم اذیتت کرد بازم بمون و تحمل کن ، اینقد تحمل کن تا موهات رنگ دندونات شه !!
(الان دیگه فکر نکنم ارسال من حذف شه)
هر کس فکر میکنه حرفای من اشتباس با یه دلیل منطقی از طریق پیغام خصوصی باهام درمیون بزاره و منو قانع کنه که حتی یه جا از حرفام درست نبود خوشحال میشم
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
1 : شما پیغام خصوصی ندارین که ما بخواهیم به شما پیغام خصوصی بفرستیم
2 : در تاپیک های مردم بحث های غیر مرتبط راه می اندازید.شما خودتون خوشتون میاد خدای ناکرده یک روزی در زندگیتون به مشکل بر بخورید و بیایید اینجا ، اون موقع یکی مثل شما بیاید در تاپیکتان بحث غیر مرتبط بکند؟!
3 : وقتی در انجمن عضو می شدید قوانین انجمن که در لینک زیر موجود است
http://www.hamdardi.net/thread-636.html
رو خوانده اید و با زدن دکمه ی "میپذیرم" آن ها را تایید کرده اید
4 : طبق همان قوانین شما اگر اعتراضی به قوانین دارید باید با مدیر مطرح نمایید ، نه اینکه لج و لجبازی نمایید و به مردم بنده خدا بد و بیراه بگید.اگر در انجمن 3 نفر مثل شما عمل کنند که اینجا را باید تخته کرد!
ارادتمند:72:
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
نمي دونم چرا يه جورايي فكر مي كنم زندگيتون مثل من و شوهرمه . البته خب يه جورايي هم خيلي تفاوت مي كنه .
خانواده من خيلي درب و داغونن دقيقا يه بابايي دارم عين باباي خانومتون ابته الان يه كمي از تك و تا افتاده ولي ماشالله برادرم جاشو گرفته . ولي پدرم همچنان بازي كردن با اعصاب ديگران و نقشه كشيدن و خط و نشون كشيدن براشونو دوست داره .
آبرومو پيش شوهرم بردن و شوهرم از دستشون بيچاره خون گريه مي كنه . ولي خب من چيكار كنم مادرمو دوست دارم اونم از دست بابامينا زجر مي كشه و مجبور بودم براي ديدن اونم كه شده و اين كه تنها حاميانمو به جز شوهرم نگه دارم برم خونشونو و بيام . هر چند واقعا نامردي بود و شوهرم شكنجه مي شد ولي الان كه يه ماهه از شوهرم جدا شدم مي فهمم كه اشتباه كردم و كاش اصلا خونه مادرمينا نمي رفتم و يه جور ديگه ازشون احوالپرسي مي كردم چون شوهر منم مثل شما خيلي صبور بوده تا الان و من همش بچه بازي در مي آوردم .
من فكر مي كنم سن خانمتون پايينه و الانم كه ديگه يه سري حرمتا شكسته شده خودشم مونده چيكار كنه خودتونو بزارين . من فكر مي كنم حالا كه برگشته خونه پدرشينا حتي اگر هم پشيمون شده باشه مي ترسه كه برگرده . 1- چون مي دونه اگه برگرده باباش عصباني مي شه كه چرا خانواده ما رو كوچيك كردي ( چون يه آدم خودخواه و مغروره ) و مجبوره يه جورايي قيد خانواده شو بزنه 2- از طرفي از كجا معلوم برگرده و ديگه با هم دعواتون نشه . كه اگه بشه ديگه جايي رو نداره كه بره و با خانوادشم به خاطر شما دعواش شده .
من فكر مي كنم يه خورده ام زيادي لوس بوده تو اين مدت . البته من خودمم يه جورايي مثل اون بودم ولي الان كه مي بينم شوهرم داره تركم مي كنه يه كمي آدم شدم . البته خب من يه چند سالي بزرگتر از اونم .
ولي كاش مي شد يه بار ديگه يه جوري بهش بگين دوسش دارين و مي خواين با هم زندگي كنين . كاش دور از چشم پدرش اينو بهش بگين و بتونين بفهمين نظرش چيه . چون مي دونم جلوي خانوادش غرور داره و حتي اگه دلشم بخواد برگرده غرورش اجازه نمي ده پيش خانوادش خودشو ضايع كنه .
اميدوارم زودتر به اشتباهش پي ببره .
منم تو اين وضعيت همش مي ترسم كار به دادگاه بكشه و بابام و شوهرم روبروي هم قرار بگيرن اونوقت بابام حسابي شوهر بدبختمو مي چزونه . به خاطر همين دارم هر كاري مي كنم كه شوهرم برگرده كه اگه برنگرده نمي دونم چيكار كنم .
خدا ايشالله هر چي زودتر مشكلتونو حل كنه .
اميدوارم خانواده خانومتون يه خورده كوتاه بيان و با زندگي بچشون و جوونيش اينجوري بازي نكنن .
نمي دونم چرا بعضي خانواده ها اينجورين . واقعا باعث سرافكندگي ما دخترا پيش شوهرامونن .
-
RE: نمیخوام از دستش بدم
اعضاء محترم لطفا" خارج از محتوای تاپیک پست ارسال نکنید؛چون حذف خواهد شد،