بیخیال بابا. گذشت و رفت ...
نمایش نسخه قابل چاپ
باشه آقا غلام ...
خب امشب دیگه استراحت کنید تا اگر عمری باشه فردا با سؤالات دیگری می آییم ...:82:
Pooh بزرگوار:
وقتی نظرات متفاوته. به نظرم خودتون در خودتون دقیق بشین. اطرافیان فقط میتونن هینت بدن. این خود ماییم که باید خودمون رو خوب تجزیه و تحلیل کنیم.
من پیشنهاد میکنم که اینقدر تاثیرپذیر نباشین از حرفهای دیگران. حرف دیگران بی اهمیت نیست، ولی به اندازه خودش اهمیت داره و نه بیشتر. شما هستین که باید تجزیه و تحلیلش کنین.
اون مدل زندگی رو من تجربه کردم؛ هیچکی کاری به کارت نداشته باشه. برای خودت باشی. بعد یه مدت کوتاه دل من تنگ شد واسه خانواده و دورهمی های خانوادگی...
آهان متوجه شدم ....خداروشکر که با این موضوع کنار اومدین ...میتونم درک کنم چون خودمم در این شرایط بودم و عنایت خدا بود که کسی رو که دوست داشتم فراموش کردم ...نمیشه گفت فراموش کردم ولی حسی ندارم دیگه بهش و این خیلی خوبه ... دوست داشتن یک طرفه اینجوریه دیگه ..
امضایی که پایین متن هام هست بعد از اون ماجرا گذاشتم ...
آقا غلام اول از همه اینکه شما روی صندلی نشستین و ما سؤال میپرسیم و شما جواب میدهین و اینکه صندلی داغ من تموم شده دیگه ولی در عالم اینکه همه توی این تالار با هم دوست هستیم جواب میدم :
برنامه ی روزانه ی من کسل کننده تر از شماست .
من کلا بیکارم ....قبلا صبح ها خیلی دیر بیدار میشدم ولی مدتیه زود بیدار میشم مثلا 6 و 7 صبح ....بعد میرم از فریزر نون سنگک برمیدارم میزارم کنار کتری تا داغ بشه .... بابام گاهی اوقات صبح زود میره نون داغ بربری میگیره و صبحانه ام را میخورم ...بعد مینشینم روی مبل و چند دقیقه ای فکر میکنم و حرف نمیزنم .... بعد هم میام اینترنت و همدردی و فضای مجازی .... بعد دیگه سعی میکنم کل روز را کنار مامانم بگذرونم و با صحبت باهاش آروم بشم ...ولی واقعیتش مدتیه هیچی آرومم نمیکنه ... حتی صحبت کردن ... بالأخره برای همه پیش میاد وقتایی که حال هیچی ندارن .... خدا پدر آقا کرای را بیامرزه چون بهم یکی از سوره های قرآن رو یاد دادن که موجب آرامش میشه ( سوره ی حدید ) .... امروز هم با اینکه روز دختره و باید شاد باشم ولی حالم روبه راه نبود و اول صبح نشستم و این سوره ی مبارک را با معنی خوندم و آروم شدم ...چون همه چیز دست خداست ...هر چی به دست میاریم و هر چی از دست میدهیم و خدا بر همه چیز قادره ....
بعد زمانم اینقدر میگذره تا ظهر میشه و ناهار که خوردم میخوابم تا ساعتای 5 و 6 ... و بعد مینشینم با خانواده ام یه کم صحبت میکنم ...یعنی اون ها بیشتر صحبت میکنند و من بیشتر شنونده میخوام باشم ...
دیگه اینکه میان وعده میخورم و بعد یواش یواش شب میشه و میان این زمان میام اینترنت که دیگه خودتون در جریان هستین و وقتی شب میشه مینشینم سریال و فیلم تماشا میکنم و ساعتای 1 و گاهی 3 شب میخوابم .
حالا دیدین ؟ هیچ چیز جدیدی وجود نداره و من این مدل زندگی رو دوست ندارم .
سلام دوستان خوبم :72:
راستی یادم رفت اینو بهتون بگم نمیدونم چرا نمیتونم توی تاپیک حال و احوال پیام بزارم ...مرتب میگه محدودیت پست دارم ....واقعا که ....ان شاءالله به مناسبت روز دختر مدیر همدردی پر رنگم کنه ... اونوقت بیام تاپیک هارو منفجر کنم ... مثلا دلم میخواد توی تاپیک خانم ارم هم چیزی بنویسم نمیتونم ...تا پیک حال و احوال هم نمیشه ...فقط اینجا میتونم صحبت کنم ....حالا میدونین چی میخوام بگم ...
بنظر من منظره ای قشنگتر از آسمان شب پراز ستاره های درخشان نیست ....دلم میخواد یه سفر برم کویر و یه تلسکوپ هم با خودم ببرم و بنشینم و ستاره هارا تماشا کنم .... خیلی زیباست ؟
نظر شما ها چیه بچه ها ؟
کلا شبا دو سه ساعت بیشتر نمیخابین پس، این خطرناکه ...
راستی اگه یه نفری توی همدردی رو بخاین از نزدیک ببینین، اون فرد چه کسی است؟
بله بابام هم ناراحته میگه چرا شبا دیر میخوابی...خب نمیدونم چرا ولی یه آرامشی دارم شب ها ...خودمم نمیدونم ...
آقا غلام اگه میخواستم اسم واقعیم رو بگم که نام کاربری 7 رو انتخاب نمیکردم .... ولی اسم خوبی دارم و قشنگه و دوستش دارم ولی حس میکنم واسم بدشانسی میاره گاهی .
و دیگه اینکه خیلی ها هستن توی تالار که دیگه دوست من هستن و میخوام ببینمشون ولی دیگه چون همه چیز منو میدونن خجالت میکشم باهاشون روبرو بشم ... ولی اگر بخوام فقط یه نفر را ببینم آقا کرای رو انتخاب میکنم چون بنظر خیلی آدم محترم و خوبی هستن .
دیگه اینکه ممنونم از لطفتون که منو در یه جمله تعریف کردین ... واقعیتش پر تلاش که نیستم مگر اینکه خیلی انگیزه ام برای انجام عملی بالا باشه .... اینکه گفتین پتانسیل بالایی دارید منو یاد حرف یکی انداخت که دقیقا همین را بهم گفته بود ....چهرمم خووبه ... خودمو دوست دارم ...فکر کنم عادی باشه چهره ام :18:
آقای mvaz میدونستین نفر بعدی صندلی جیز شما هستین ؟
یواش یواش خودتونو آماده کنید .... آقا کرای گفته بودن یه مشکلی برای یکی از دوستانشون پیش اومده ولی حتی نیومدن 2 تا سؤال بپرسند و برن ... البته بگذریم که رابطه ی صلح آمیزی هم با آقا غلام ندارن ...البته آقا غلام با ایشون بده .
آقای mvaz دیدن چقدر سؤال از آقا غلام پرسیدم ؟ از شما بیشترش رو نپرسم کمتر هم نمیپرسم پس خودتونو آماده کنید ..
تا دیداری بعد در پناه خدا
من با کرای بدم؟ کیگفته؟ حالم بد میشه وقتی میبینمش، باهاش بد نیستم ... حرف دهنمون نذار سرکارخانم سون :18: