santatian عزيز ممنون از راهنماييتون.فعلا که دارم همه اين کارهارو انجام ميدم.باهاش شام ميخورم و ....ميخوام بگم وظايفمو در قبالش انجام ميدم.اميدوارم يه اتفاقي توي زندگيم بيفته.بازهم از راهنماييتون متشکرم.
نمایش نسخه قابل چاپ
santatian عزيز ممنون از راهنماييتون.فعلا که دارم همه اين کارهارو انجام ميدم.باهاش شام ميخورم و ....ميخوام بگم وظايفمو در قبالش انجام ميدم.اميدوارم يه اتفاقي توي زندگيم بيفته.بازهم از راهنماييتون متشکرم.
اگر اتفاقي افتاد شما عادي شده ايد و نيما هم مسلما در فرصت مناسب خودش بابت صبرتون جواب لازم رو مي ده. اگر هم نشد شما خانومي كرديد " هم براي اون و هم براي خودتون كه نخواستيد رفتارهاي اون شما رو تحقير كنه) و نهايت وظيفه خودتون رو در برابر اون و خودتون انجام داديد و بعدا پشيمون نخواهيد بود كه چرا اين كارو نكردم. اون نياز به يك همدم يك سنگ صبور و يك نفر كه بتونه به اون آرامش بده داره . به مرور كه به تعادل مي رسيد بهتر مي تونيد اين نقش رو ايفا كنيد. عميقا بابت صبرتون ممنونم و براتون آرزوي بهترينها رو دارم. از بابت دخالتها عذر مي خوام.
چکامه عزیز، به نظر من همین که موضوع مسافرت رو مطرح کردی خیلی خوبه، اما بهتره فعلا نری، دیگه در مورد مسافرت چیزی نگو، اگه خود همسرت حرف و پیش کشید، بهش بگو دارم برنامه ریزی می کنم ببینم چه زمانی مناسبه، شاید واقعا در این شرایط تنها سفر رفتنت به صلاح نباشه، همین که همسرت بفهمه تا این حد مستقل شدی که به تنها سفر رفتن فکر می کنی، خودش خوبه.
عزیزم، سعی کن از هر لحاظ توی زندگیت نمونه باشی، هم از لحاظ مقاومت و هم از لحاظ محبت، این یعنی شما به کسی نیاز نداری، حتی به محبت کسی، بلکه دیگران هستن که به وجود شما نیازمند میشن، سعی خودتو بکن، مطمئن هستم که موفق می شی، حتی اگه در آخر هم خدایی نکرده رابطه تون به نتیجه رسید، صاحب یه روح مقاوم و بزرگ میشی، پس برای پیشرفت شخصیتت تلاش کن، مطمئن باش بقیه چیزها هم به موازات همون درست میشه، چون به هم ربط دارن عزیزم..
:72:
راستی چکامه جان هنوز سر کارتو می ری ؟
آره عزيزم.تا بيستم اين ماه بايد برم.
سلام. یعنی تا بیستم این ماه بری دیگه نمی ری ؟؟؟
سلام چکامه جون
خوبی خانومی؟ کمرت بهتره؟
اوضا احوال خوبه؟ همسرت دیگه چیزی از مسافرت نگفت
نه نازنين جان.ديگه نميرم.راستش به کارم علاقه اي ندارم.در رابطه با رشته اي که خوندم نيست.من خودم عاشق کار طراحي داخلي و دکوراسيون هستم.کار آرايشگري رو هم که ميخوام شروع کنم راستش بيشتر بخاطر اينه که با وجود درد کمرم اين کار براي خودمه و ديگه يه جورايي رئيس و کارفرمايي بالاي سرم نيست که بخوام بهش جواب پس بدم .چون توي ساختمون خونه خودمون هم ميخوام اين کار رو شروع کنم خيلي راحتم.هم به کار خونه ام ميرسم هم به آرايشگاه.هروقت احتياج به استراحت داشته باشم(بخاطر کمرم)ميتونم راحت برم خونه استراحتمو بکنم.ولي الان توي شرکت اين امکان برام نيست.باور کن عصر که ميخوام برم خونه دلم ميخواد از زور درد داد بزنم.8 ساعت پشت ميز نشستن با وضعيت کمري که من دارم کم نيست.و دومين دليلم هم براي آرايشگري راستش درآمد خوبشه.و سومين دليل هم اينه که درحين اينکه کارمو انجام ميدم يه جورايي کنار نيما هم هستم.ولي ميدونم که دير يا زود بالاخره ميرم توي رشته مورد علاقه ام کار ميکنم.
bloom عزيزم مرصي از توجهت.عزيزم از نظر جسمي اصلا توي شرايط خوبي نيستم.خيلي درد دارم.نيما هم چيزي از مسافرت نگفته.ديشب ساعت 9:30 از سرکار اومد.خيلي دردناکه که هيچ کلمه اي بينمون ردوبدل نميشه.هيچي.خيلي دلم براي خودم و روابطمون ميسوزه.فردا وقت مشاوره دارم.ميخوام برم.هرچندکه تا حالا نزديک 000/200 تومان خرج مشاوره کردم و نتيجه نگرفتم.از يکي از اون مشاورا که اصلا راضي نبودم.حالا فردا اين يکي رو هم برم ببينم چي ميشه.برام دعا کنيد.
انشاله که بری و نتیجه بگیری عزیزم.
چکامه جان کار آرایشگری به همین راحتی ها هم که فکر می کنی نیست . مامان من اموزشگاه ارایش و پیرایش داره و تمامی دوره ها رو هم توش تدریس می کنه ولی اینطوری نیست که پول پارو کنه.
اگه سوالی داشتی در این زمینه من حتما کمکت می کنم دوست خوبم.
ما رو بی خبر نذار. موفق باشی گلم.
چکامه جان سعی کن بیشتر استراحت کنی عزیزم
امیدوارم مشاور بتونه بهت کمک کنه تا زودتر با هم رابطه گرم و صمیمیانه ای داشته باشید