نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوست عزيز
چرا اين اسم رو انتخاب كردي
چرا مي يايي تالار از روي عادت يا انگيزه اي تو رو به اين سمت مي كشونه
دلت مي خواد توي چند سالگي روي سرت نقل بريزن:73:
اولين سوالي كه به خواستگارتون مي گيد چيه روتين يه چيزهايي رو مي پرسي يا...
اولين جايي كه براي مسافرت (براي آرامش ) به ذهنت مي رسه كجاست (لطفا فكر نكن)
موفق باشي:72:
من يه گله اي بكنم
چطور شدن دوستان تالار تا نوبت مابود مشغول بازي بودن اما حالا سر به اين پست زدند مارو لايق نديدن يا اين صندلي براي ديگران گرمتر از ما بوده
استار عزيز به تلاشت ادامه بده
نظرت در مورد عشق چيه؟ تجربه اش كردي؟ خوب حالا نظرت را درباره عشق خدا بگو و بهم بگو كه در اين زمينه فكر مي كني عاشق خدايي؟چطور فهميدي اين رو اگر جوابت مثبته ؟
ببخشید از همه که موضوع را به حاشیه کشاندم....نقل قول:
نوشته اصلی توسط sayehhaye_mah
سلام سایه ماه عزیز....بله حق با شماست.....کوتاهی از بنده بود...ولی من اصلا متوجه صندلی داغ نبودم....و دیروز متوجه ادامه ان شدم.....چون پیگیری مسابقه و بررسی پست های اشتباه امانم را بریده بود.....به هر حال دوست عزیز مرا ببخش.....حق با شماست..
امیدوارم این کوتاهی مرا بخشیده باشید...موفق باشی.
ببخشيد البته همگي دوستان از اينكه در حين سوالات مطرح شده از دوست عزيزمون مطالبي را زدم :72:
دوست عزيز اينها چيزهاي پراهميتي نيستند كه ناراحت بشم يانشم كه اصلا مهم نيست مهم اينه كه خداونداز ما راضي باشه اگر گفتم بخاطر اينكه ببينيم چيزهاي با ارزشتري هم براي پرداختن بهش هست كه اي كاش از اونها غافل نشيم و البته چه دوستاني كه از ما بخاطر قصورمون رنجيدند و رفتند
شما هم بخاطر راه اندازي شمارش نخود سياه بايد تبريك بگم (شوخي ) :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
حق
مصیبت
لبخند:D
جنگ
شور و نشاط
سختی
تفریح
نگاه تازه
حس من
ester:D
ani:D:46:
ببخشید دیر شد ani عزیز و مهربون و بزرگوارم....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط N.DELNAZ
سلام به N.delnazنویسنده موفق:D
ester اسم شخصیت زن داستان زهیر هست چون زن شجاعی بود و راه دلشو رفته بود....
هم عادت هم انگیزه....از وقتی تالار میام دیدم نسبت به زندگی اللخصوص زندگی مشترک تغییر کرده و احساس میکنم خیلی بهتر شده ..... واینکه اگر راه کاری به نظرم میرسه به دوستانم بگم شاید استفاده کنن ....
:D خجالت کشیدم n.delnaz جون...راستش دوست دارم در جوانی ازدواج کنم ولی بیشتر مهمه با کسی ازدواج کنم که با هم احساس خوبی داشته باشیم روحیاتمون نزدیک باشه و دوست دارم شبیه هم باشیم....
اولین صحبتم اینه:من امادم که صحبتهای شما رو بشنوم:D اول دوست دارم طرفم صحبت کنه بعدش خودم....
راجب مسائل اعتقادی و دینی.....راجب علایقشون....توقعش از زن آیندش...دوست داره زنش چه طوری باشه؟...سعی میکنم بیشتر در لابه لای حرفاشون خودم به خیلی از مسائل پی ببرم...خیلی سئوالای کلیشه ای نمیپرسم...
کوهستان ...اگر زمستون باشه یک جایی که برف اومده باشه...اگر تابستون باشه یک منطقه سردسیر...:D
قربونت برم عزیزم شما هم موفق باشی:46:
:43:سلامesterعزیزم:72:
ممنون میشم پاسخ بدی به این سؤال ها:72:
چقدر خودتو خوش شانس میدونی؟
از گذشته ات چقدر راضی و چقدر پشیمانی؟
آینده ات را چطور می بینی؟
آیا به رشته تحصیلیت علاقه داشتی؟
از شهری که داری توش زندگی میکنی راضی هستی؟
چی عصبانیت میکنه؟
اگه تو یه بحثی کم بیاری و بفهمی حق با تو نیست چقدر شجاعت داری اشتباهت رو بپذیری؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasi_m
سلام به یاسی خانوم گل:72::46:
بعد تلاش برای رسیدن به اونچه که خواستم داشته باشم تا حدی هم شانسم خوبه:D
گذشتمو تا 75% راضیم و 25% هم ناراضی...
آیندمو خیلی خیلی روشن میبینم و میبینم که روزهای شادی انتظارمو میکشه.... اما عزیزم بیشتر ترجیح میدم الان و حال زندگیم رو خوب تلاش کنم به آینده هم دید مثبت داشته باشم و نگرانش نباشم که چی میشه.... من همه تلاشمو میکنم برای آینده ای بهتر و زیبا تر انشا الله همینطور هم میشه...
علاقه داشتم و دارم اما کمی خشکه با روحیم سازگار نیست البته تا حدی:D
شهرمو دوست دارم البته زادگاهم شهری نیست که درش زندگی میکنم (تهرانه) اما شهر ی که درش بزرگ شدم و عمرمو تا الان گذروندم دوست دارم....
دروغ گفتن و زود قضاوت کردن....
پیش اومده که وسط بحث متوجه شدم من اشتباه کردم و گفتم که:نه شما درست میگید من اشتباه کردم:D
:72::72:
دوستان من همین شکلی نشستم روی این صندلی سئوالی هم نمیپرسید!!!! آب میوه هم که ندارید:D
صندلی داغ یک لیوان آب پرتغال داشت به چه بزرگی:D
سلام دوست عزیز
اولین بار که به جنس مخالف علاقه مند شدی چند سالت بود ؟اولین جمله ی عاشقانه ات را با چه لحنی گفتی و چه بود؟
فیلم مورد علاقه ات؟
فرض کن رئیس جمهوری .........چیکار میکردی؟.....خواهشا شعار نده که فقر و از بین میبرم وایجادکار و مسکن میکنم و اعتیاد و................!
بازم بپرسم؟
در اخر میزا ن داغی صندلی که دوستان برایت درست کردن را میپرسم :
در حد اتش کبریت.قلیان ویا کوره ی ذوب اهن اصفهان؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سپیده ی عشق
عجب داغ شد.....:D
21 سالم بود...عصبانی بودم:D....
فیلم لسی بود...ماجرا هم این بود که لسی اسم سگی بود که نقش اول فیلم بود:D صاحبش یک پسر بچه بود که به خاطر فقر مالی مجبور به فروختنش شدن و صاحب جدید سگ رو به اسکاتلند میبره از اونجا که لسی پسر بچه رو خیلی دوست داشت از اسکاتلند تا لندن رو فرار میکنه و برمیگرده پیش پسر بچه....
سایت همددی رو حمایت می کردم:D.... نمیدونم دوست عزیزم بهش فکر نکردم چون دوست ندارم رئیس جمهور بشم.
فندک:D