نوشته اصلی توسط روزن
امروز صبح پیک موتوری اومد در خونمون و گفت یه بسته دارید، رفتم بسته رو گرفتم، یه جعبه بود اومدم درش رو باز کردم دیدم پر از گل رز قرمزه، با یه نامه، یه نامه از امید، روز سپندارمزگان رو بهم تبریک گفته بود و نوشته بود متأسفم که این روز کنارت نیستم تا تو رو به تخت پادشاهی بشونم ... نوشته بود این گلها رو فرستادم تا مبادا فراموشم کنی و منو از یاد ببری و هم برای اینکه به خاطر صبرت و تحملت و اینکه بهم فرصت دادی ازت تشکر کنم.
اما چیزهایی نوشته بود که خیلی نگرانم کرد، نوشته بود ، بزارید خود متنش رو براتون بنویسم:
عزیزم، خیلی خوشحالم که توی زندگیم تو رو داشتم و حالا می فهمم که اون هم ناراحتی و اون همه زجر رو بی خودی تحمل نکردم و تو لیاقتت بیشتر از اینها بوده، امیدوار بودم بتونم کاری کنم که تو هم همچین حسی بهم داشته باشی اما شرمنده ام.
هیچ وقت تو و خاطراتت رو فراموش نمی کنم و تالحظه ای که زنده بمونم به یادت خواهم بود، فکر نمی کنم زیاد طاقت بیارم ولی چه کنم که نمی تونم ناراحتیتو ببینم. میدونم دوستم داری و من هم از صمیم قلب عاشقت هستم، تنها خواهشی که ازت دارم اینه که فراموشم نکنی، شاید خاطرات من زجرت بده اما اینو به حرمت علاقه بینمون ازت میخوام. این فاصله هرچند خیلی سخت بود اما منو با واقعیت روبه رو کرد و واقعیت این بود که من دیگه قادر به ادامه زندگی نیستم، شاید به نظرت من ضعیف بیام اما واقعیت همینه، من ضعیف بودم.
مهسا جان، برو به دنبال زندگیت نمی دونم تا کی این گوشه گیری من ادامه پیدا کنه و من نمیخوام که تو رو اسیر خودم کنم، دیدنت منو خوشحال می کنه و ندیدنت قوی، خودم هم نمی دونم خوشحال بودن بهتره یا قوی بودن، اما من برای خودم قوی بودن رو انتخاب می کنم، اما به تو هم حق انتخاب می دم، تو هم حق داری منو اون طور که دوست داری دور یا نزدیک خودت داشته باشی.
خوب حالا چی کار کنم، دلم داره میمیره، حالم خوب نیست، نمی دونم چه منظوری داشته، یعنی دیگه نمی خواد منو ببینه؟
اگه یه آقایی همچین حرفی بزنه منظورش چیه؟؟؟