.نقل قول:
سلام آقای محمدرضا164
سلام
ممنونم که به سوالات من پاسخ میدهید ؛
ممنون که شرکت کردین
1 - خاطره ای از کودکی که فراموش نمیکنید .
با توجه به استعداد شما در داستان نویسی ، اگر مثلا 2تا خاطره بود ، هر دو را بنویسید .
کی گفته من مستعد هستم؟
بچه که بودم، به همراه پدرم استخر میرفتم و از دوست نجات غریقش شنا یاد گرفتم. بعد ها تو دوران ابتدایی مسابقات شنایی برگزار شد که من هم با اعتماد به نفس فراوان شرکت کردم، دریغ از اینکه نمیدونستم حرفه ای های استان شرکت می کنند.
روز مسابقه به همراه پدرم رفتیم، من به آب زدم، متاسفانه همه عینک شنا داشتن و من که هیچی به جز خودم نبرده بودم، بدون عینک مسیر رو تو خط 4 شروع کردم، وسط راه متوجه شدم چشم هام بسته است، بازم نمیشه:311: نا امید شده بودم که یهو فهمیدم تو آبی که پر از وایتکس و کلر هست خوب طبیعی چشم ها بسته باشه، حسی مسیر رو رفتم و برگشتم و رفتم . ( کرال سینه 100 متر، تو طول 33 متر) دستم که به دیواره استخر خورد نفسی کشیدمو به اطرافم نگاه کردم، دیدم که هنوز هیچ شخصی به خط پایان نرسیده، بادی تو غبغبم انداختم و مثل یک قهرمان از آب بیرون اومدم، پدرم رو دیدم که داره با مسئول مسابقه صحبت میکنه، و چند نفری که داشتن بدن هاشون رو خشک میکردند. دیدم چرا هیچ کس تبریک نمیگه؟ چرا قیافه اینایی که دارن خودشون رو خشک میکنند آشنا است؟ چرا پدرم این قدر اینور و اونور میره؟
خلاصه تو راه خونه متوجه شدم با اختلاف بسیاری زیادی آخر شده بودم:58:
داستان ادامه داره ان شاالله تو صندلی داغ های بعدی
2 - دوست داشتید معلم بودید یا بشوید ؟ معلم در روستا چهطور ؟ با همسرتان و پدر و مادرتان و ایشان هم معلم باشند؟
کلا براتون رویای شیرینی هست ؟
بله
بله خیلی زیاد
خوبه که آدم با همسرش دو تایی تو یه روستای دور افتاده باشه که
خیلی
به نظرتان محمدرضا164 اگر معلم بود چه تغییری میتوانست در آینده یا شخصیت یا اعتقادات و.. دانش آموزانش بگذارد ؟
یه دوستی دارم به من میگه تو استاد پرووکیشن مسیر هستی، احتمالا همشون رو پرووکیت میکردم
3 - سال 94 از شما پرسیده بودند که : محمد رضا 164 سال 94 را قبول داری ؟
پاسخ شما :" آره چون خیلی نسبت به محمدرضا 93 پیشرفت کرده تو زندگی. ولی ای کاش تو مسیر کاریش همون محمد رضا 93 بود . "
سومال ما : از سال 94 تا حالا چهطور ؟ بازم مسیر کاری 93 بهتر بود ؟ در هر حالت چرا ؟
محمد رضا 96 میگه محمدرضا 93 داشت کفش پاره میکرد:18:
4 - سوال شده بود : دو تا از حسرتهای بزرگ زندگیتون ؟
پاسخ شما : " من حسرت زیادی نداشتم تو زندگی . یعنی خانواده ام طوری من رو تربیت کردند که با وجود اینکه خیلی از لحاظ امکانات و غیره از اطرافیانمون ممکنه پایین تر باشیم ولی هیچ وقت حسرت نخوردم.
ولی حسرت سه تا چیز رو نمی تونم نخورم:
1- چرا نتونستم زودتر به کتاب خوندن روی بیاورم
2- نداشتن دوست صمیمی
3- کمک نکردن به مادرم اونطور که لایق اش هست. "
سوال ما :
1 - آیا با کتاب میشه پخته شد ؟ در واقع یه انسان 25 ساله با تجربه کار و معاشرت و مردم شناس که زندگی رو بلده ،
یا یه انسان 25 ساله که خیلی کتاب خونده و به مفاهیمش مسلطه ولی به نیمی از اون تجربه ها رسیده ؟
میشه ولی کافی نیست
زندگی، جامعه، کار و ... دانشگاهی هست که تو هیچ کتابی نوشته نشده.
ولی به نظرم این دو تا باید با هم پیش بره،
دانش و تجربه
2 - الان دوست صمیمی دارید ؟ فکر میکنید چرا اون موقع نداشتید ؟ هنوزم بابتش ناراحتید یا حل شد ؟
دوست صمیمی خیر ندارم،
چون من برای رسیدن به هدف و خواسته هام باید بین دوست و هدف یکی رو انتخاب میکردم
الان ناراحت نیستم،
3 - کمک به مادر یعنی چی ؟ به چه منظور ( برای وجدان خودمون یا آرامش مادر )
کمک به مادر به هر گونه کاری گفته میشه که بعد از اون کار بشنوی ، " پسرم خیر ببینی :43:"
الف - بهترین کمک این نیست که خوشبختیمون رو با مادرمون تقسیم کنیم ، یعنی ما بریم خوشبخت بشیم و او رو هم سهیم کنیم ؟
کنارش اگه مادر به کمکمون نیاز داره ( درمان و.. ) این کار رو میکنیم ، ولی کمک به روح و روان شاید مهمتره .
اگر من نتونم به خودم کمک کنم قطعا به شخص دیگری هم نمیشه کمک کرد. ولی بعضی جاها شاید ما فرزندان باید از " خودگذشتگی" هایی که والدینمون تو بچگی برای ما انجام دادند یاد بگیریم.
ب : فرزندان بزرگ شدند ، پخته و موفق ، خیلی به والدین کمک میکنن ، اما مادر از درون ناراحته ، نمیتونه چهطور بیان کنه ، میگه شرمنده ام ،
بچه ها منظور مادرو نمیفهمن ، جوواب میدن وظیفه مونه مامان ،
مادر شام کتلت داره ، به دخترش که از صبح زحمتشو کشیده و حالا مادر رو رسونده ، خودش داره میره خونه اش ،
مادر میگه بیا این کتلتها رو ببر که شام داشته باشی
دختر میگه نه نمیبرم چون شما بدون شام میمونید
و مادر همونطور توی ذهن خودش مدیون و شرمنده میمونه ، اینکه هیچ کمکی به بچه هاش نمیتونه بکنه ، حتی چند تا تیکه کتلت !
این ظلم نیست ، که فقط بخواهیم کمک کنیم ؟ مادر اون شب بدون شام بمونه یا با همون خستگیش بذاریم شام بپزه بهتر نیست؟
سوال سختیه، خیلی باید پخته بود تو این زمینه، باید برای جوابش فکر کنم، ولی یه چیز رو فهمیدم که ما بعی وقتها با محبت هامون اجازه رشد و فهمیدن رو از دیگری میگیریم
5 - سوال شده بود : مهم ترین معیارهای که برای زندگیت قرار دادی چیه؟
پاسخ شما : "رضایت دوست اصلی "
سوال ما : جنس این رضایت چگونه است و راه کسب آن که محمدرضا 164 امروز به این راه دست یافته ؟
به راه کسب رضایت دست یافته ، کاری با اینکه رضایت حاصل شده نداریم .
وقتی شما یه امتحانی داری، براش درس میخونی، روز امتحان میری سر جلسه به سوالات پاسخ میدی و از جلسه بیرون میای، بعد از جلسه مراقب ها میگن امتحان نهایی بوده و باید سوال ها بره مرکز تصحیح بشه و خیلی طول میکشه،
احساس دانش آموزان چند دسته میشه که یه دسته اشون اون هایی هستند که:
همه تلاش رو کردن ، قاعده امتحان رو فهمیدن، در حد توانشون به سوالات پاسخ دادن و از امتحان راضی ان و جوابش دیگه براشون مهم نیس چه وقتی بیاد. دوست دارم به این دسته دانش آموزان ملحق شم
شتر در این است که خودمان مدیریت کنیم یا صرفا از طریق ماورالطبیعه بفهمیم که او راضی است .
مثال : من سیب میخرم خودم میخورم به همه هم میدم ( نیت و مدیریت ) این میشه ، مدیریت خودم در راه رضایت خدا .
من درگیر اینم که خدا راضیه من سیب بخرم . اجازه خدا برای خرید که من باهاش مخالفم
خدا این قدر ها مسائل رو بعید میدونم پیچیده کرده باشه. مسائل ماوراطبیعه و متا فیزیک شاید برای انسان یه جورایی تو سطوح بالا قابل فهم باشه ولی برای ادم های عادی مثل ما که به غیب و غیره دسرسی نداریم، بهتره به ندای درونی قلبمون گوش کنیم که میگه خدا در خویشتن هر آدمی پیداست، نشانه هایی مثل رهگذران، عطسه، خارش و یا غیره هم لحاظ شده، مهم اینه که خالص بشیم ، نشانه ها خودش میاد. خوش به حال خالصان.
6 - جایی پاسخی دادید : " مادرم براش تعریف نشده زندگی بدون فرزند. نمیدونم بعد ما چیکار میخواد بکنه؟ "
سوال ما : مگه با ازدواج قراره بین شما جدایی بیوافته یا قطع رابطه ؟ چرا ازدواج را مخل رابطه فرزند و مادری میدونید ؟
چرا بیشتر به مادرتون اشاره داشتید در سوال و جوابها ، پدر چهطور ؟
خوب دلیلش اگر منطقی بود که میفهمیدم. شاید یه مادر بتونه بفهمه جواب سوال شما چیه، ولی فکر میکنم این قضیه باید مدیریت بشه و به وابستگی تبدیل نشه.
پدر که خوب تاج سر هست، مگه نیس؟
7 - خدا عمر با عزت و بیشتر مرگ با عزت بهمون بده ان شاالله ، در وصیتنامه تون نوشته بودید که :
"اي كاش در زندگي اندكي هم به خودم بها داده بودم
اي كاش نداي قلبم رو ميشنيدم."
اون موقع ، چرا ؟ چرا بها ندادید ؟ ندای قلبتون چی بود ؟ چرا گوش ندادید ؟
الان وصیت نامه ام تغییر کرده، البته بخشی اش.
به همون مقدار ندای درونی ام هم اندکی تغییر داشته،
اگر اجازه بدین این قسمت رو نگم
8 - به این سوال پله پله پاسخ دهید ، یعنی اول الف بدون در نظر گرفتن ب ، بعد ب ...
الف - چرا یکسری مادران ایرانی به پسرانشون وابستگی زیاد دارند یعنی غالبا به یک پسر یا یکی از پسرهاشون هست نه همه ؟
فکر میکنم این رابطه هم بین پدران و دختران وجود داره. یعنی به همون نسبت که پسر شانس بیشتری داره که عزیز مادر باشه دختر هم شانس بیشتری داره که عزیز پدر باشه تا مادر . البته جهان شمول نیس ولی خیلی زیاده.
ب - این درسته که میخواهند خلاهایی که در رابطه با همسرانشون ایجاد شده پر کنند ؟
آره این مورد رو فکر میکنم وجود داره خلاء های عاطفی که از همسران خودشون دارن رو سعی میکنند از پسران خودشون جذب کنند.
ج- چرا یکسری مادران خلایی هم با همسر ندارند ولی بازم به یکی از پسرهاشون وابسته اند ؟
فکر میکنم این یک حس خیلی قوی هست که از لحظه شکل گیری جنین برای مادر اتفاق میافته، که مهر یه فرزندی بشتر از نفر دیگه به دلش می افته، که احتمالا به دلایل زیادی بستگی داره، مثلا احساس رضایت زن از بارداری، یا اینکه زن پیشنهاد دهنده برای فرزند داشتن باشه، اتفاقات خوبی که در دوران بارداری می افته، مقایسه هایی که با فرزندان دیگرش یا فرزندان نزدیکانش تو جزئی ترین مسائل میکنه، قرابت اخلاقی و عاطفی که وجود داره. گروه خونی یکسان و ...................
د - مورد حادتر این مساله ، مردهای به اصطلاح "بچه نه نه " هستند ،
( که دیدیم خانمهایی در همدردی به دلیل این موضوع به مشکل خوردند ، بحث آقایونی که احترام و رضایت والدین رو مدنظر قرار میدند جداست
فکر کنم منظورمو رسونده باشم .)
چی باعث میشه یه مرد بچه نه نه بار بیاد ؟ یعنی بدون اجازه مادر آب نمیخوره و... ؟
دیکتاتور بودن مادر
محبت بیش از حد مادر
خامی فرزند
-----
فاصله گرفتن از پدرش و عدم یاد گیری مهارت های مردانه
فاصله گرفتن از محیط های مردانه و جذب محیط های زنانه شدن
9 - سوال شده بود : بزرگترین نقطه ضعفتون؟
پاسخ شما : " انفعال "
سوال ما : الف - چقدر توانتسید از سال 94 تا کنون این موضوع را تعدیل نمایید ؟
کار خاصی براش نکردم، گذر زمان یا بدترش کرده یا بهترش که دیگران باید بگند ولی نظر قطعی خودم رو باید فکر کنم در موردش تا بگم
به بزگواری چند وقت پیش بهم گفت خیلی منفعلی، هنوز تو گوشمه
از وقتی عضو همدردی شدید چه خصوصیات منفی در شما تعدیل شده است ؟
عصبانیت، درونگرایی، سطحی نگری، عدم تحمل نظرات دیگران و ..........
چه خصلت یا خصوصیات مثبتی به شما افزوده شده است ؟
صبر، دوست داشتن، ابراز احساسات و ....
ب: جایی هم فرمودید : " من شخصيت منعطفي دارم.
احتمالا درموارد معمولي و غير مهم كوتاه ميام ولي در موارد بسيار حساس و خطوط قرمز به هيچ عنوان كوتاه نميآم. "
آیا انعطاف این نیست که گاهی دقیقا در همین موارد حساس دنبال تبصره و تغییر شرایط به نفع باشیم ؟
مثال :
نوشتید : " طلاق یک شکست محسوب میشه ،
اين شكست باعث صدمات بدي به خانواده من ميشه "
اگر شخص شکست خورده یا مطلقه با این شرایط خوب کنار بیاد و حتی بهتر زندگی کنه و انتخاب بهتری داشته باشه
بازم خانواده اش صدمات بدی میخورن ؟
خوب نمیشه که انسان برای خودش چهار چوب نداشته باشه، ثبات در شخصیت از همین چهار چوب ها میاد،
یا اینکه مثلا من که از سیگار متنفر هستم، لزومی نداره در مقابل یه فرد سیگاری انعطاف به خرج بدم و بشینم پهلوش، با اینکار به خودم احترام نگذاشتم
ولی تو مسائل زیادی منعطف هستم.
طلاق بحثش فرق میکنه، من نمی تونم قبول کنم طلاق دختر یا پسری تو منطقی ترین شرایط، حال یه مادر و یا پدری رو بد نکنه،
پس میشه صدمه زدن.
ولی اگر ادامه زندگی صدمات بیشتری به خود فرد و یا همون پدر و مادر بزنه، شاید لازم باشه همون انعطاف به کار بیاد.
اینجا نقش پر رنگ تعقل، تامل شدیدا احساس میشه.
10 - چندین بار از شما سوالاتی شد که شما پاسخ دادید " بوووووووق "
ولی......، صندلی شما داغ نشد ، اینجا کجاست ؟ صندلی داغ ! و قانونشه .
مثل آقای امین که خیلی شیک به این سوال پاسخ دادند ، درسته شما مدیر هستید و پارتی دارید
ولی طابع قانون هستید ،
لذا آخرین باری که گریه کردید کی بود و چرا ؟ ( به جز موارد گریه برای خود خدا رو بفرمایید)
چشم بوق نمی گذارم، ولی میتونم سوت بگذارم که، البته سوت باکلاس مثل سوت داور تو فینال جام جهانی 2018 بین ایران و برزیل،
یه باز داشتم از خیابونی عبور میکردم که یهو .................................................. .........................................
ممنون از وقتی که گذاشتید
ممون از سوال های خوبتون
.