از همتون ممنونم
نازنین جان نمی دونم من همیشه تو این مدت صبر کردم همیشه منتظر شدم اوضاع درست بشه
من نمی دونم آرش از چی می ترسه ولی مطمئنم که از یه چیزی می ترسه اینو مطمئنم می دونم خانوادش یه چیزی گفتن که آرش داره باهاشون می جنگه ولی به من نمی گه چیه
چون برادرش یه بار تو حرفایی که به من می زد گفت اگه مامانم اینا بیان جلو تو حاضری هر شرطی رو که می گن قبول کنی منم گفتم مثلا چه شرطی گفت هیچی آرش بهت چیزی نگفته
منم گفتم نه بعد الکی یه سری حرف واسه خودش بافت و از سرش باز کرد بعدشم من از آرش پرسیدم چیزی نگفت فقط گفت نمی خوام از الان هرچی می گن کوتاه بیام واسه توم اینجوری بهتره
عجله فقط شرایطمونو بدتر می کنه باید آسته آسته بریم جلو