RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام بچه ها
ما عید غدیر رفته بودیم قم و روز عید رفتیم جمکران.واقعا دلم گرفته بود.بغضم ترکید و متوسل شدم به ائمه که زندگی پدر و مادرم درست شه.بابام به خودش بیاد.دیشب از اونجا برگشتیم قرار بود بریم عروسی وقتی صورت گرفته مادرمو دیدم فهمیدم بازم......
یه لحظه خیلی بر خورد انگار جدا منتظر بودم بعد از برگشتن ببینم معجزه شده و بابام شده بابای سابق:302::302:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
این هفته چهارشنبه سالگرد ازدواجمونه:227:
من هیچ کاری نکردم
نه کادو خریدم و هیچ ایده ای هم تو ذهنم نیست کلی هم کار ریخته رو سرم
فقط تنها کاری که کردم اینه که عکس آواتارم رو در تالار عوض کردم :43:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام به همه دوستان :72:
امیدوارم حال همه دوستان خوب باشه و با خوشبختی و خوشحالی زندگی کنند.
من هم امروز از مسافرت برگشتم روزهای پرماجرایی بود یک مراسم عروسی یک مراسم عزاداری و یک تصادف کوچک و البته تقریبا نصف بیشتر دوستان و آشنایان رو در عرض سه روز دیدم
راستی اقلیما جان بهت تبریک میگم:72:. چند روز دیگه سالگرد ازدواج من هم هست ولی زیاد سخت نمیگیرم این هفته که تهران بودیم و کلی خرید کردیم چیزی برای کادو دادن نمونده فکر میکنم یک نهار یا شام بریم بیرون کافی باشه
شما هم مثل من همینقدر بی خیال شو تا به راحتی و آرامش برسی :311:
راستی از دوستانی که توی این روزهای غیبت من رو یاد کردن صمیمانه سپاسگزارم
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام دوستای گلم :72:
چطورید؟خوبید؟
منم خوبم،مرسی :)
سفر عالی بود.خیلی هم خوش گذروندم :310:
میبینم که حسابی جای خالیم تو تالار احساس میشده :311: (این از خودشیفتگی مفرطم نشات میگیره :311: )
دلم براتون تنگ شده بود دوست جونیا :43:
حال و احوال یاران همدردی :)
سلام.حالتون خوبه.
اینو بی زحمت ببرید تاپیک حال و احوال.
احتمالا دسترسی به نتم قطع بشه،اگه نشد شارژ میکنم اگه نه که...
حالا واسه اینکه مدیرا بیکار نمونن این تاپیکو ببرید حال و احوال.:)
چند شب پیش سوار اتوبوس بودم..اتوبوس در حل ترکیدن بود..یعنی همه عین چی بهم چسبیده بودیم نمیشد تکون خورد از بس شلوغ بود.
تو راه من یه صدای زیپ شنیدم ولی توجه نکردم.ایستگاه که رسیدیم دوتا دختر که کنار من بودن با یه دختر دیگه پیاده شدن.قیافه یکیشون و مانتوی اون یکی یادم بود.اتوبوس که راه افتاد شک کردم.به کیفم نگاه کردم دیدم در کیفم نیمه بازه.تو کیفمو نگاه کردم دیدم کیف پولم نیست.
وای...
شصتم خبردار شد کار همون دختراس که پیشم بودن.سه تا دختر چادری.سریع پیاده شدم و برگشتم طرف ایستگاه قبلی..تا رسیدم دیدم نشستن تو ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس بعدی.
به یکیشون گفتم چادرتو بزن کنار..زد کنار.مانتوشو دیدم شناختم و مطمئن شدم.
گفتم کیف پول منو بدید..گفتن چی؟؟و از این حرفا..گفتم تو اتوبوس کیفمو زدن و شما کنار من وایساده بودین..من حتی صدای زیپ کیفمو شنیدم..یالله کیفمو بدید.
یکیشون که کُپ کرده بود...گفتم یا کیفمو میدید یا زنگ میزنم پدرم بیاد..بابام سرهنگه (الکی :))..اگه بیاد ولتون نمیکنه کیفمو بدید..
گفتن اگه ما ورداشته بودیم اینجا نمیموندیم..گفتم نمیدونستین من زود میفهمم میام سراغتون.اینجا هم نشستین منتظر اتوبوس بعدی که اونجا هم مردمو تیغ بزنید..گفتن بیا ما رو بگرد.گفتم کیفو که نگه نداشتین..خالیش کردین و انداختینش دور..یالله بدیدش..
خلاصه گشتمشون..پولمو تو جیب یکیشون پیدا کردم..حتی میدونستم چقدش مال منه..داشتم کیف اون یکی رو میگشتم تو کیفش تیغ بود دستم برید.:(..گفتم خوبه با تیغ زیر کیف مردمو میبرین و خالیش میکنید؟؟
گفتم از عابرم که نمیتونین استفاده کنید.مسدودش میکنم اما غلط کردین دست تو کیف من کردین..زنگ میزنم 110.
اونا گفتن نه بخدا این پول مال خودمونه..
گفتم اگه کیفمو پس دادید که هیچی وگرنه زنگ میزنم پلیس...تو همین گیر و دار یهو چشمم افتاد به زیر صندلی ایستگاه که کیفم افتاده بود..
برش داشتم گفتم خوب زنگ میزنم 110..افتادن به غلط کردن و التماس درخواست..تو رو خدا و این چیزا.
گفتم نه..بهتون گفتم کیفمو پس بدید حالا که خودم پیداش کردم زنگ میزنم..
اونا هم گوشیمو هی خاموش میکردن و فرار..
جلوی همه ماشینا رو میگرفتن که سوارشون کنن..منم اومدم یکیشونو بگیرم چادرش موند تو دستم و در رفتت....چطور میدویید...عینهو کش تمبان:311:
منم از بس ورزش میکنم نفسم گرفت:)..بیخیالش شدم..
بعد فهمیدیم انقد جلو ماشینا رو گرفته تا یکی سوارش کرده.
اینم حال من.
حال شما چطوره؟:)
موفق باشید
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
[align=justify]سلام دوستان، من دو هفته همدردی نیستم، دلم براتون تنگ می شه، مواظب خودتون باشید. :72:
برای همتون بهترین ها رو آرزو می کنم.
:72::72::72:
* راستی بهار واکنشت برام جالب بود، یکبار کفش های منو به اصطلاح دزدیده بودن، من در جا (از صمیم قلبم) بهشون بخشیدم که براشون پلیدی به ارمغان نیاره. البته من کسی که برداشته بود رو ندیدم، ولی اگه می دیدمش و اون انکار می کرد، حتی به فکرم هم نمی رسید که مثلا بخوام بگردمش یا هرچی. اما منطقا که نگاه می کنم، می بینم کار تو درست تر بوده، چون می تونه باعث بشه دیگه اینکارو تکرار نکنن. :72: ولی خب شانس آوردی که واقعا کار اونا بوده، وگرنه خیلی بد می شد![/align]
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
آزرمیدخت چه اسمت معلوم نیست؟پروفایلم که نداری.
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
امروز سالگرد ازدواج مونه
ولی ..........
ولی بازم مثل تمام این 5 سال که این روز باهم قهر بودیم امروزم با هم قهریم
خیلی دلم گرفته که آخه چرا حتی نباید یه تبریک درست و حسابی بشنوم
همش خودم مقصرم:302::302:
سلام سبکتکین میشه لطفا یه خبری از خودت بدی
خوبی؟
تشکرت رو پای پستم دیدم